دیوان رودکی
نویسنده:
رودکی
مصحح:
جهانگیر منصور
امتیاز دهید
1098 بیت به دست آمده تا امروز و شرح احوال و آثار او
رودکی را یکی از چندتن معدود از میان نخستین شعرای زبان فارسی میتوان شمرد که به تخلص شاعرانه خویش معروف شده و این خود دلیل بر فرط شهرت شاعر است که شهرت او در شعر عنوان شخصی وی را در حجاب بگیرد و نام اصلی او را از میان ببرد؛ چنانکه مؤلفان در نام و نسب و کنیت او آن همه اختلاف کردهاند و شاید شاعران دیگر اقران رودکی نیز تخلص داشتهاند که بدان مشهور نگشتهاند. در این کتاب 1098 بیت به دست آمده از رودکی تا زمان تألیف کتاب و شرح حال او آورده شده است.
رودکی را یکی از چندتن معدود از میان نخستین شعرای زبان فارسی میتوان شمرد که به تخلص شاعرانه خویش معروف شده و این خود دلیل بر فرط شهرت شاعر است که شهرت او در شعر عنوان شخصی وی را در حجاب بگیرد و نام اصلی او را از میان ببرد؛ چنانکه مؤلفان در نام و نسب و کنیت او آن همه اختلاف کردهاند و شاید شاعران دیگر اقران رودکی نیز تخلص داشتهاند که بدان مشهور نگشتهاند. در این کتاب 1098 بیت به دست آمده از رودکی تا زمان تألیف کتاب و شرح حال او آورده شده است.
آپلود شده توسط:
mt1397
1399/05/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان رودکی
#امیرنصر_سامانی (نصر دوم، پسر احمد سامانی)، تصمیم میگیرد به همراه سپاهیانش به طور موقت در #بادغیس (در خراسان آن زمان) اقامت کند، اما خوش آب و هوا بودن این منطقه اقامت امیر را طولانی میکند. لشکریان که دلتنگ شده بودند و نمیخواستند بیشتر در آنجا بمانند، جرات بیان خواسته خود را با امیر نداشتند و از #رودکی میخواهند امیر را به بازگشت ترغیب کند. رودکی که امیر را خوب میشناخت، تصمیم میگیرد با سرودن شعری، بخت خود را برای راضی کردن امیر به بازگشت به #بخارا بیازماید. رودکی در حضور امیر چنگ زنان قصیده" بوی جوی مولیان آمد همی" را آغاز میکند. امیر با شنیدن قصیده رودکی چنان دلتنگ میشود، که رخت سفر سوار بر اسب تا بخارا می تازد... روایت کاملتر، با قلم #نظامی_عروضی:
"" چنین آوردهاند که #نصربن_احمد که واسطه عقد اهل سامان بود و اوج دولت آن خاندان ایام ملک او بود و اسباب تمتع و علل ترفع در غایت ساختگی بود، خزائن آراسته و لشکر جرار و بندگان فرمانبردار زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی، یا به شهری از شهرهای خراسان. مگر یک سال نوبت هری بود، به فصل بهار به بادغیس. که بادغیس خرمترین چراخوارهای خراسان و عراق است. قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هم یکی لشکری را تمام باشد. چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و شایسته میدان و حرب شدند، نصر بن احمد، روی به هری نهاد و به در شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشکرگاه بزد. و بهارگاه بود و شمال روان شد و میوه های مالن و کروخ در رسید، که امثال آن در بسیار جای ها به دست نشود و اگر شود بدان ارزانی نباشد. آنجا لشکری برآسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوه ها بسیار و مشمومات فراوان. لشکری از بهار و تابستان برخورداری تمام یافتند از عمر خویش … زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان نارنج آورردن گرفتند و از جانب مازندران ترنج رسیدن گرفت. زمستانی گذاشتند در غایت خوشی.
- چون بهار درآمد اسبان به بادغیس فرستادند و لشکرگاه به مالین به میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد میوهها در رسید. #امیرنصربن_احمد گفت:
" تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم ".
- چون مهرگان درآمد، گفت مهرگان هری بخوریم و برویم و همچنین فصلی به فصل همی انداخت تا چهار سال برین برآمد؛ زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد و ملک بی خصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق. با این همه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست…دانستند که سر آن دارد که این تابستان نیز آنجا باشد. پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک #استاد_ابوعبدالله_الرودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشم تر و مقبول القول تر از او نبود. گفتند به پنج هزار دینار تو را خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند که دلهای ما آرزوی فرزند همی برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی برآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته، دانست که به نثر با او در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیده ای بگفت به وقتی که امیر صبوح کرده بود درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پرده عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
- پس فروتر شود گوید:
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
- چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت، که از تخت فرود آمد و بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی در آورد و روی بخارا نهاد؛ چنان که رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند، به برونه، و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ بازنگرفت و رودکی آن پنج هزار دینار مضاعف از لشکر بستد "".
( #چهارمقاله "مجمع النوادر"، نظامی عروضی)
#دولتشاه_سمرقندی، در کتاب " #تذکرةالشعرا" ضمن بیان حکایت فوق با نگاه دقیق خود چنین مینویسد:
"… گویند امیر را این قصیده به خاطر چنان ملایم افتاد، که موزه در پای ناکرده سوار شد و عزیمت بخارا نمود و عقلا را این حالت به خاطر عجیب مینماید که این نظمی ساده و از صنایع و بدایع و متانت عاری. چه اگر در این روزگار سنخنوری مثل این سخن در مجلس سلاطین و امرا عرض کند، مستوجب انکار همگنان شود .