تاریخ تمدن اسلام و عرب
مترجم:
هادی خاتمی بروجردی
امتیاز دهید
نقد و تحلیل از دو کتاب تاریخی: تاریخ تمدن اسلام نوشته جرجی زیدان و تاریخ تمدن عرب نوشته گوستاو لوبون فرانسوی
بدیهی است که سرگذشت اسلام و تمدن آن همراه با تجزیه و تحلیلها همهجانبه علمی و تحقیقات تاریخی در کتاب «تاریخ تمدن عرب» که شاید کتابی است که در راه نشان دادن سیمای واقعی تمدن اسلام و شناخت چهره قوم عرب نوشته شده و نخستین گامی باشد که مؤلف آن گوستاو لوبون تمدنشناس و طبیعیدان، جامعهشناس و پزشک، محقق و مورخ و نویسنده بزرگ فرانسوی در تحقیقات عمیق خود پیرامون تمدن عرب پس از استقصاء تمدنهای بشری برداشته، مطالعه میشود. اما اگر کسی بخواهد عمیقتر باشد و نزدیکتر بنگرد، باید به مطالعه کتاب «تاریخ تمدن اسلام» تألیف جرجی زیدان نویسنده مبتکر باید بپردازد و سودهای فراوانی از آن خواهد برداشت؛ زیرا با مطالعه معلوم میشود با وجود اینکه این مورخ نامی از قواعد و قوانین کلی اجتماع و انسانشناسی، در راه شناخت روابط جامعه اسلامی با جامعه درهم انسانی و رابطه میان دین و تمدن که یکی از مسائل جدی علوم انسانی است، فراوان کمک گرفته و در حساسترین زمینههای گوناگون مسائل مربوط به تمدن اسلام و ملت عرب به بحث و گفتگو پرداخته است. هادی خاتمی بروجردی در این کتاب به نقد و بررسی این دو کتاب پرداخته است.
بیشتر
بدیهی است که سرگذشت اسلام و تمدن آن همراه با تجزیه و تحلیلها همهجانبه علمی و تحقیقات تاریخی در کتاب «تاریخ تمدن عرب» که شاید کتابی است که در راه نشان دادن سیمای واقعی تمدن اسلام و شناخت چهره قوم عرب نوشته شده و نخستین گامی باشد که مؤلف آن گوستاو لوبون تمدنشناس و طبیعیدان، جامعهشناس و پزشک، محقق و مورخ و نویسنده بزرگ فرانسوی در تحقیقات عمیق خود پیرامون تمدن عرب پس از استقصاء تمدنهای بشری برداشته، مطالعه میشود. اما اگر کسی بخواهد عمیقتر باشد و نزدیکتر بنگرد، باید به مطالعه کتاب «تاریخ تمدن اسلام» تألیف جرجی زیدان نویسنده مبتکر باید بپردازد و سودهای فراوانی از آن خواهد برداشت؛ زیرا با مطالعه معلوم میشود با وجود اینکه این مورخ نامی از قواعد و قوانین کلی اجتماع و انسانشناسی، در راه شناخت روابط جامعه اسلامی با جامعه درهم انسانی و رابطه میان دین و تمدن که یکی از مسائل جدی علوم انسانی است، فراوان کمک گرفته و در حساسترین زمینههای گوناگون مسائل مربوط به تمدن اسلام و ملت عرب به بحث و گفتگو پرداخته است. هادی خاتمی بروجردی در این کتاب به نقد و بررسی این دو کتاب پرداخته است.
آپلود شده توسط:
شازده
1399/02/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ تمدن اسلام و عرب
نه: دیکتاتوری اکثریت پسندیده نیست. خصوصا زمانی که ابزار شمارش در دست همان حکومت باشد. اگر جماعتی میخواهند به تفسیر واحدی(از نص) برسند و اجرای آن را به دست زعمای خود بسپارند مشکلی نیست (، تازه مشکلاتش با سیاست خارجی شروع میشود). مشکل واقعی(و داخلی) وقتی ست (دغدغه، دغدغه ی ایران است درنهایت) که جامعه ای چندقومی و چندفرهنگی (ایران چونان همه ی کشورها.) به این برهه ی تاریخی رسیده که منافقانی همه-چون-خود-پندار دین را به ابزار قشری(قانونی/قضاوتی/اجرایی) بدل ساخته اند و تحزب را هم برنمی تابند. و ایده آلگرایی شما را که سنت حکومت غالب تاریخمان را در پیوندی فرانکشتاین-وار با وضعیت سیاسی مدرن قرار میدهد خطرناک می یابم چراکه بینشی مناسب ابنای این زمان در آن نمیبینم. خوشبختانه نیازی عمیق که مستلزم نظریه پردازی و تضارب آرا و در نهایت محک خوردنست را در این نگاه میبینم، ولی متاسفانه این امر خطیر را کسی عهده دار نمی شود. بسم الله
بهترست تا آن نماییم که دوست و دشمنت همه راهی برند. اگر جامعه ی بسته و جزیره-ای را منظور داشته باشیم همنشین فلاسفه ی درگذشته (فارابی؟) و غافل از مسائل این دنیا نمیشویم؟ ایران ام القرای امت مسلمان، و "کشور" تنها لقبی ست که بر دوش میکشد یا...؟[/quote]
تعمیم نظر اکثریت -و یا به قول شما دیکتاتوری اکثریت- وضعیت محتوم زیست اجتماعی ست و در همه ی جهان همین است و جز این نیست. اگر فرزند یک مسلمان در برخی جوامع سکولار به قتل برسد، امکان قصاص قاتل را ندارد و دیکتاتوری اکثریت، بر ایشان حقنه می شود. راهکار دیگری سراغ دارید؟ مثلا قانونی وضع شود که چنانچه فرزند یک مسلمان و یهودی و مسیحی به قتل برسد امکان قصاص داشته باشد و چنانچه فرزند یک بی دین به قتل برسد نداشته باشد؟ خیر، نظر اکثریت در وضع قوانین لحاظ می گردد. اگر اکثریت مسلمان باشند طبیعتا قوانین اسلامی وضع می شود و اگر کافر باشند قوانین سکولار. حداقل از منظر بنده این مسئله ای بدیهی ست.
در خصوص چند فرهنگی بودن جوامع هم باز بحث اکثریتی ست. کدام قرائت غلبه داشته و باورمندان بیشتری دارد؟ صد البته این عرض من به معنای این نیست که قرآن کثیرالدلاله است. خیر، قطعی الدلاله است و جز یک برداشت، برداشت های دیگر ناصحیح است. اگرچه سخن شما در خصوص تحزب معقول است ولی مسئله اینجاست که معتقدم اصالت را نباید در زمانه قرار داد. اصالت در متن دینی ست و آنچه باید به قول شما "مناسب" آن باشد، زمانه است نه بالعکس!
خیر ما زخم خوردگان قرائت کنونی هستیم و بنده به شخصه تمایلی به ابراز وجود در خصوص نظریه پردازی های حکومتی در چارچوب قرآن نمی بینم. گفتنی ها را صاحب نظران قرآنی گفته اند و مسئله ی دین حداکثری و حداقلی در این موارد راهگشاست.
به شخصه به دموکراسی معتقد نیستم و آن را کالای صادراتی لوکس فرهنگ غربی می دانم که برای جوامعی همچون خود ما، زیادی فانتزی، غیر ضروری، سمی و مهلک است. به گمان من آنچه مناسب ماست یک تئوکراسی مبتنی بر قرآن است. مسائل این دنیا را نباید منفک از مسائل آن دنیا دید و همه ی قوانین و سیاست ها باید با آن نگاه و آن جهانبینی باشد و اقدامات حکومتی بایستی ما را به آن مقصد و مقصود رهنمون شود. و کشور؟ الگوی کوچکی ست برای احقاق کلمه الله و نمونه کوچکی از پیاده سازی امت واحده اسلامی ان شاءالله.
نه: دیکتاتوری اکثریت پسندیده نیست. خصوصا زمانی که ابزار شمارش در دست همان حکومت باشد. اگر جماعتی میخواهند به تفسیر واحدی(از نص) برسند و اجرای آن را به دست زعمای خود بسپارند مشکلی نیست (، تازه مشکلاتش با سیاست خارجی شروع میشود). مشکل واقعی(و داخلی) وقتی ست (دغدغه، دغدغه ی ایران است درنهایت) که جامعه ای چندقومی و چندفرهنگی (ایران چونان همه ی کشورها.) به این برهه ی تاریخی رسیده که منافقانی همه-چون-خود-پندار دین را به ابزار قشری(قانونی/قضاوتی/اجرایی) بدل ساخته اند و تحزب را هم برنمی تابند. و ایده آلگرایی شما را که سنت حکومت غالب تاریخمان را در پیوندی فرانکشتاین-وار با وضعیت سیاسی مدرن قرار میدهد خطرناک می یابم چراکه بینشی مناسب ابنای این زمان در آن نمیبینم. خوشبختانه نیازی عمیق که مستلزم نظریه پردازی و تضارب آرا و در نهایت محک خوردنست را در این نگاه میبینم، ولی متاسفانه این امر خطیر را کسی عهده دار نمی شود. بسم الله
بهترست تا آن نماییم که دوست و دشمنت همه راهی برند. اگر جامعه ی بسته و جزیره-ای را منظور داشته باشیم همنشین فلاسفه ی درگذشته (فارابی؟) و غافل از مسائل این دنیا نمیشویم؟ ایران ام القرای امت مسلمان، و "کشور" تنها لقبی ست که بر دوش میکشد یا...؟
"قولو لااله الا الله تفلحوا"
در این روزگار پر فتنه و آسیب دایره ی مسلمانی را نبندید و تکفیر نکنید
همیشه قبل از به زبان راندن چنین فتاوایی وضع و حال مسلمانان در تبعید، مهاجرت، یا به هر دلیلی در اقلیت کشورهای بقول شما غیراسلامی را در نظر آورید، و از خود بپرسید احکام سیاسی دین برای آنان به چه معنا موضوعیت دارد؟ آیا معلق است؟ اگر از خود نپرسیده اید و این سخن را اظهار کرده اید (یا حتی اگر لحاظ کرده اید)، بنده از شما میپرسم چگونه است برای آنان؟ آیا باید در گیر و دار برپایی "جامعه ی اسلامی" در معنای تشکیل "حکومت شرع" باشند؟ اگر نه تکلیفشان با آن احکام قرآنی چیست؟ اگر "آری" چگونه؟[/quote]
معاذ الله، قصد بنده تکفیر نبود. چه آنکه ما دو نوع کافر و دو نوع مشرک داریم. یک نوع آن کفر مطلق و شرک مطلق است که فرد بطور کلی خود را مسلمان یا مومن یا موحد نمی داند و یا بت می پرستد. دسته دوم "کفر دون کفر" یا "شرک دون شرک" است. به این معنا که فرد خود را مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا زرتشتی می داند، ولی در عمل، به خداوند کفر می ورزد و گناه و معصیت می کند و یا با پرستش امام و پیامبر و یا مال و ثروت و قدرت و جایگاه اجتماعی، دستورات خدا را کنار می نهد. فی المثل شیعیان نمونه خوبی هستند. آن دسته از ایشان که به درگاه ائمه و اموات دعا می کنند، مشرک مطلق نیستند. بلکه شرک دون شرک دارند. بدان معنا که مسلمانانی هستند که دچار شرک می شوند.
همانگونه که اعضای داعش را نمی توان نامسلمان دانست، مسلمان زناکار یا دزد یا قاتل هم از مسلمانی خارج نمی شود. بلکه "مسلمان مجرم" است که به آیات پاکدامنی یا پاکدستی یا حرمت خون انسان ها کفر ورزیده و مجازات او با کسی که بدون اعتقاد به خداوند، به این اعمال مبادرت می کند یکسان و بلاتفاوت است.
احکام قضایی و اجتماعی و سیاسی قرآن چه زمانی باید اجرا شود؟ زمانی که مسلمانان در جامعه در اکثریت باشند. یعنی ۵۰ درصد به علاوه ی ۱ نفر! وقتی که در اکثریت نباشند، بایستی "از روی اجبار" تن به قوانین اکثریت دهند. چنانچه این قوانین در تضاد با قوانین خداوند متعال باشد، یا می تواند مهاجرت کند و اگر نمی تواند بایستی تن به قوانین اکثریت دهد. همانگونه که وقتی کافران به بلاد اسلامی وارد می شوند باید قوانین اکثریت را بپذیرند. ولی اگر خود این فرد هم در چنان جامعه ای قوانین اکثریت را که در تضاد با قوانین قرآن باشد می پسندد، به آیات احکام کافر بوده و مجازات متناسبش را در قیامت خواهد دید.
ما تفکیکی نباید بین حکومت اسلامی و به قول شما "حکومت شرع" قائل شویم. یک حکومت وقتی "اسلامی" است که شرع قرآنی را پیاده سازد. حکومتی که شریعت قرآنی را پیاده نسازد اصلا اسلامی نیست. همانگونه که نمی توان یک فرد را مومن دانست در حالی که بدنبال قوانین سکولاریسم -بخوانید پیاده نساختن آیات احکام سیاسی و قضایی- است. این فرد به آیات احکام -و نه همه ی قرآن- کافر است و مجازات او در قیامت متناسب با کفر اوست.
آیا مسلمین باید بدنبال برپایی "جامعه اسلامی" باشند؟ صد البته. ولی تا آن زمان بایستی از قوانین اکثریت تبعیت نمود. تا زمانی که ان شاء الله به فضل خدا، جایگاه اکثریت و اقلیت عوض شود. تا آن زمان تکلیف ایشان با احکام قرآنی چیست؟ احکام فردی را پیاده می کنند، احکام قضایی و سیاسی را تا حد توان اجرا می کنند.
یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت. صرف گفتن "لا اله الا الله"، کسی را رستگار نمی کند. پیاده سازی لا اله الا الله که همان اجرای بی کم و کاست قرآن است، منجر به فلاح و رستگاری می شود.
وقت خوش
[/quote]
"قولو لااله الا الله تفلحوا"
در این روزگار پر فتنه و آسیب دایره ی مسلمانی را نبندید و تکفیر نکنید
همیشه قبل از به زبان راندن چنین فتاوایی وضع و حال مسلمانان در تبعید، مهاجرت، یا به هر دلیلی در اقلیت کشورهای بقول شما غیراسلامی را در نظر آورید، و از خود بپرسید احکام سیاسی دین برای آنان به چه معنا موضوعیت دارد؟ آیا معلق است؟ اگر از خود نپرسیده اید و این سخن را اظهار کرده اید (یا حتی اگر لحاظ کرده اید)، بنده از شما میپرسم چگونه است برای آنان؟ آیا باید در گیر و دار برپایی "جامعه ی اسلامی" در معنای تشکیل "حکومت شرع" باشند؟ اگر نه تکلیفشان با آن احکام قرآنی چیست؟ اگر "آری" چگونه؟
این دوازده را عیسی فرستاده، بدیشان وصیت کرده، گفت: «از راه امّتها مروید و در بلدی از سامریان داخل مشوید، بلکه نزد گوسفندان گم شده اسرائیل بروید. (انجیل متی، فرگرد 10، بند 5-7)
این هم داستان دیگر که همین گواهی برای دیدگاه بنده است:
((پس عیسی از آنجا بیرون شده، به دیار صور و صیدون رفت. ناگاه زن کنعانیهای از آن حدود بیرون آمده، فریاد کنان وی را گفت: «خداوندا، پسر داود، بر من رحم کن زیرا دختر من سخت دیوانه است.» لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده، خواهش نمودند که «او را مرخص فرمای زیرا در عقب ما شورش میکند.» او در جواب گفت: «فرستاده نشدهام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل.» پس آن زن آمده، او را پرستش کرده، گفت: «خداوندا مرا یاری کن.» در جواب گفت که «نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست.» عرض کرد: «بلی خداوندا، زیرا سگان نیز از پارههای افتاده سفره آقایان خویش میخورند.» آنگاه عیسی در جواب او گفت: «ای زن! ایمان تو عظیم است! تو را بر حسب خواهش تو بشود.» که در همان ساعت، دخترش شفا یافت.)) (انجیل متی، فرگرد 15، بند 21-28)
به این اندازه عیسای این ترسایان جهودپرست را گنده نکنید. خود ترسایان تنخ با عهد عتیق را میخوانند که در آن فرمانهای سیاسی هست، یادمان نرود در سدههای میانه این ترسایان به اندازه ددمنش بودند که مردم را گناه جادوگری، کفر و ... زنده زنده میسوزاند، صد رحمت به همین مسلمانان که گردن میزنند. به هر روی سنجابی و دارودستهاش نادان بودند که دنبال آن یارو افتادند، چوبش هم مانند چپها خوردند، همین ملی-منقلیها مانند چپوچولهها به ایران خیانت کردند و ما را از چاله به چاه انداختند. در دین اسلام مگر "جهاد" که دکترین بنیادین این گروهکها هست، نمیباشد که شما اینگونه میگویید؟ ایشان میگوید: ((مبنای دموکراسی داشتن احزاب ازاد است)) خب زمان محمدرضاشاه مگر اینگونه نبود؟ ما از حزبهای فاشیست مانند "سومکا" بگیر تا حزبهای دینی مانند "نهضت خداپرستان سوسیالیست" را داشتیم یا چپ مانند "توده" را. اینهایی هم که هی مردمسالاری-مردمسالاری میکنند یادشان باشد همین ج.ا با رای 98 درصدی مردم روی کار آمد.
اگر بحث ما بر سر ماهیت شخصی یا اجتماعی بودن دین است، دیگر این مسئله که شیعه و سنی چه می کنند به فرمایش شما ارتباطی پیدا نمی کند، بلکه باید دید که متن دینی چه می گوید. ولی حتی بدون توجه به این مسئله هم سخن شما نادرست است.
اولا که اگر چه عده ای از شیعیان به حکومت امام معصوم معتقدند و باور دارند که احکام در زمان امام معصوم بایستی پیاده شود، ولی همین امر هم به معنای غیر فردی بودن دین بطور کلی است و تنها معتقدند که در زمام امام معصوم، دین بایستی شخصی باشد و احکام دین تعطیل شود و با قیام قائم، این احکام مجددا پیاده گردد. پس احکامی هست که باید تعطیل شود. ولی این باور هم غلبه ندارد و امروز اکثریت ایشان به ولایت فقیه جامع الشرایط و یا در برخی موارد مومن مقلد فقیه جامع الشرایط معتقدند که در زمان غیبت، احکام اسلام را پیاده کند.
ثانیا که در مورد اهل سنت هم اینطور نیست که شما می فرمایید. اهل سنت معتقد نیستند که "تنها" پیامبر و خلفای راشدین می توانند بر مبنای قوانین دینی حکومت کنند. اهل سنت سایر حاکمان تاریخ اسلام را جائر و طاغوت نمی دانند. بلکه معتقدند هر حاکمی به شرط پیاده سازی احکام اسلام، می تواند حاکم عادل مملکت باشد.
ثالثا این که فرمودید که "در اسلام حاکم اسلامی باید از طرف خدا تعیین شود" هم مبنایی در قرآن ندارد. کدام آیه فرموده که "در اسلام" حاکم از طرف خدا تعیین می شود؟ به عکس حسب آیه شریفه قرآن، حاکم باید از طرف مردم تعیین گردد. در آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
ای کسانی که ایمان آورده اند، از الله و رسول و اولی الامر از خودتان اطاعت کنید.
اشاره به اینکه اولی الامر باید از خودتان باشد، به این معناست که باید نقشی در تعیین این اولی الامر داشته باشید.
در نهایت اینکه احکام اسلام، تعطیلی بردار نیست و نمی شود یک حکومت هم اسلامی باشد و هم سکولار، همانگونه که یک فرد نمی تواند هم مسلمان باشد و هم معتقد به سکولاریسم، چرا که در این صورت، به آیات احکام کافر است
واقعا چرا ما ایرانیان که انقدر تمدن داریم و دستگاه بوروکراسی ما ۲۵۰۰ سال دوام آورد اکنون باید نظام های متحوش بربری یونانیان را بپذیریم؟ چرا باید جمهوری مسخره رومی را بپذیریم؟
واقعا چه شخصی دمکراسی را نماد آزادگی میداند؟ درحالی که پذیرفتن دمکراسی یعنی تسلیم تمدنی شدن به لبیرالها و پایان دادن تاریخ. پذیرفتن اینکه نیاکان ما از نیاکان بربرهای یونانی کمتر بودند. درود بر چین که تمام معادلات برتری دمکراسی را برهم زد. دمکراسی الان یک ابزار بزرگ دست قدرت های لبیراله تا تمدن کشورهارو خراب کنن و رژیم های اقتدارطلب رو عوص کنن تا برای منافعشون اختلالی بوجود نیاد. تا بتونن کلاهاشون رو به اسم بازار باز تو ایران بیارن و کالاهای بومی رو از رونق بندازن. این ربع دیبا، بزرگترین دمکرات جهان به نظرم. چون قشنگ میاد و میگه با وقاحت ایران رو بازار خوبی برای غربی ها میکنه.
همین کشورهای دمکرات، کلی کشور رو به خاک سیاه نشاندن با وعده دمکراسی و حقوق بشر. اما این حقوق بشرشون مثل اینکه در فکرشون به جای ب ح است! خود این کشورها پاش برسد حاظر هستند کلی زندانی اعدام و شکنجه کنند. اما شکنجه و پایمالی حقوق بشر برای اونا دفاع از خوده!
چرا باید نظامی را انتخاب کنیم که هرکس بدون زرهای شعور، بتونه رای بده. چرا باید نظام و شیوهای انتخاب کنیم که حق رای یک بیسواد سیاسی باید با یک آگاه به امور سیاسی برابر باشه؟ چرا نباید کثافت بگیریم نظامی رو که تا یک سلبریتی عکس یک کاندید رو میزاره، اون یارو به همین سادگی رئیس جمهور مملکت میشه! چرا نباید کثافت بگیریم نظامی رو که کلی ریخت و پاش هر۴ سال یکبار برپا میشه به نام انتخابات که کلی ضرر به کشور میزنه از نظر اقتصاد. چرا کثافت نگیریم نظامی رو که هرکس۴سال بیشتر نیست و از موقعیت خودش برای پر کردن جیب خودش و رفقاش و فامیلاش استفاده کنه؟ تازه اگرهم دلسوز باشد، یک برنامه دراز مدت تعیین میکند که موفق است اما بعد ۴سال، جانشینش کار ناقصش را ادامه نمیدهد و تجدید نظر میکند!! مگر مردم متخصص هستند که مسئولین رو انتخاب کنن!
درضمن اسلام کلی با مسیحیت فرق داره. اسلام با سیاست بوجود امده و اینکه در سیاست باشد در ریشه شه. درباره همه چیز تعالیم صادر کرده. مثل قوه قضاییه، مالیات، رهبر، قانون گذاری، کجا مسیحیت اینهارو دارد؟
این هم سخنی نادرست است. دین، احکام سیاسی، قضایی و اجتماعی دارد و حسب قرآن، هر که جز بر مبنای دستورات خداوند حکمی صادر کند، کافر است.
کدام امر شخصی می گوید با کافران چنین کنید، با زناکاران چنان کنید، با اهل کتاب اینگونه رفتار کنید، با دزد آنگونه رفتار کنید، راهزنان را چنین عقوبت کنید، قاتلان را چنان عقوبت کنید؟
پس از اعلام ارتداد جبهه ملی توسط آیت الله خمینی و دستگیری اعضای جبهه ملی سنجابی به مدت ۱۴ ماه مخفی بود و سرانجام از راه کردستان به ترکیه و از آنجا به پاریس و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت. سنجابی در کتاب خاطرات خود به نام امیدها و ناامیدیها در این مورد چنین میگوید:
«... چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالین ما را گرفتند و توقیف کردند و، یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. شنیدیم به خانه ما ریخته اثاثه آنرا غارت کرده و خانه را در تصرف گرفتهاند …»
«... من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روزچهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ مطابق با ۲۸ ژوئیه با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند… با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم …»
سنجابی پس از اقامت کوتاهی در ترکیه به پاریس رفت و بعد از چهل روز اقامت در پاریس ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ وارد سانفرانسیسکو در آمریکا شد و در تاریخ ۴ ژوئیه ۱۹۹۵، برابر با ۱۳ تیر ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در شهر کاربوندیل در جنوب ایالت ایلینوی آمریکا درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.[۱۶]
امیدها و ناامیدیها[ویرایش]