رسته‌ها
نظریه تکامل سرمایه‌ داری
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 16 رای
نویسنده:
مترجم:
حیدر ماسالی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 16 رای
422 صفحه

پال سوئیزی، آنگونه که نشریه معتبر وال استریت جورنال در سال 1972 از قول جان کنث گلبریث نقل کرد «فرهیخته‌ترین اقتصاددانان مارکسیست آمریکایی نیمه دوم سده بیستم» بود. اعتبار و نفوذ فکری سوئیزی، که ابعادی جهانی داشت، عمدتا در دو حوزه بود: – به عنوان اقتصاددان و جامعه شناس رادیکال پیشتاز و – به عنوان پایه‌گذار اصلی اندیشه سوسیالیستی نوع امریکایی، در مقام موسئس مشترک و سردبیر مشترک نشریه مانثلی ریویو. سوئیزی در 10 آوریل 1910 در نیویورک متولد شد و در روز 27 فوریه 2004 (8 اسفند 1382) در شهرک لارچ مونت (حومه نیویورک) در 94 سالگی درگذشت، و بدین ترتیب، جهان اقتصاد و علوم توسعه یکی از اندیشمندان اثرگذار، خوش فکر، و مستقل خود را از دست داد.
کتاب «نظریه تکامل سرمایه داری» در سال 1358 به فارسی منتشر شده است. برزو نابت کتاب را در 1354 ترجمه کرده بود، ولی انتشارش با نام مستعار حیدر ماسالی چهار سال به درازا کشید! فاصله میان انتشار کتاب به زبان انگلیسی و ترجمه فارسی آن 36 سال است!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
422
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
amirezati
amirezati
1398/11/20
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نظریه تکامل سرمایه‌ داری

تعداد دیدگاه‌ها:
11
نقل قول:...ر این اساس ، تبیین اوضاع اقتصادی و الزامات و پیامدهای ناگزیر آن از جمله با توجه به نوشته های مارکس درباره قواعد پویش سرمایه و نقد استعلایی آن ؛ نه از موضع « دانای کل » یا « روشنفکر مدعی دانش عینی و شفاف » بل که به عنوان جزئی از فرایند کنش جمعی برای بقاء و بهبودی ، امری لازم و مفید به نظر می رسد .
مطلب گفته شده کاملا درست است. ولی قبل از تبین اقتصادی اوضاع می بایست سوژه زیست کننده در اجتماع را در نظر آورد. فروید برای ما روشن می‌سازد که سوژة حقیقی، در ذات خویش، شکل یک خودِ متمرکز شده در یک اگو، آگاهی یا وجود را ندارد، بلکه تمرکززدایی شده است (سوژه خط خورده یا دوپاره) و بر ساختاری بنا شده است که مرکز آن در سوءرفتار خیالی اگو قرار دارد، یعنی در تکوینی ایدئولوژیک که توسط آن خودش را باز می‌شناسد. لکان اگو را توهمی برساخته ناخودآگاه می‌داند که طی فرآیند رشد، کودک صاحب آن می‌شود. نظر لکان در این مورد به اختصار چنین است: نوزادی متولد می‌شود. در ابتدا این کودک کاملا غیرمنفک از دیگران (به ویژه مادر) است. در این مرحله کودک هیچ تمایزی بین خود و دیگری قایل نیست. در این مرحله، کودک فاقد اگو است، و اگر تفاوت انسان و حیوان را همین اگوی خودآگاه بدانیم، باید گفت هنوز این کودک تبدیل به یک انسان نشده است. کودک هنوز اختگی نمادین را از سر نگذرانده است.از طرف دیگر، لکان نیز همچون فیخته قایل است که سوژه نمی‌تواند خود را فرا چنگ آورد، چرا که هرگاه به خود می‌اندیشد، در حقیقت خود را به ابژه خویش تبدیل می‌کند. بنابراین، خصلت‌های من، همان خود من نیستند و ما نمی‌توانیم خود را به مجموعه‌ای از ویژگی‌ها فروکاهیم و به محض این که خویش را با ویژگی خاصی توصیف کنیم، خود را تبدیل به یک ابژه کرده‌ایم. به نظر لکان، شناخت از خود از طریق چگونگی پاسخ دیگران صورت می‌گیرد. خلاصه این که از نظر لکانِ بین فرد و جامعه جدایی وجود ندارد و دیالکتیک من ـ دیگری، سوژه‌ها را از رهگذر تضاد دوسویه‌ای تعریف می‌کند که ذهنیت را پدید می‌آورد. از این جهت نخستین قدم نه تزریق آگاهیِ انتزاعی به توده های ناآگاه بلکه نقد ایدئولوژی مسلطی است که بازتولیدکننده آگاهی کاذب است. تعریف مشهور مارکس از ایدئولوژی: آنها کاری را می کنند که نمی دانند. واقعیت نمادین اجتماعی در نظم کاپیتالیستی برساخته ایدئولوژی حاکم در آن است. لذا صرف شناخت واقعیت نمادین ما را در نقد آن یاری نمی رساند. ایدئولوژی واقعیت اجتماعی را به گونه‌ای سامان می‌بخشد که مطابق میل ما طبیعی جلوه کند و تضادهایش، نابه‌هنجاری به نظر آیند و نه مواد اصلی تشکیل‌دهنده‌ی ساختارش. هدف غایی نقد ایدئولوژی بر ملا کردن عرصه‌ی پندارهای اجتماعی یا ایدئولوژیک است. برای مثال روشنفکری که از مردم دفاع می‌کند اگر تفاوت میان مردمی که دستگاه ایدئولوژیک دولت می‌گوید و مردمی که خود عنوان می‌کند را روشن نسازد به راز نقد ایدئولوژی پی نبرده است. تغییر نمادها و ایجاد فضای نمادینی تازه سخت و دردناک است. به همین دلیل است که برای پیش بردن توهمی که ساخته‌ ایدئولوژی است، کنش سوژه های غرق در ایدئولوژی به تنهایی نقش عامل را ایفا می‌کند. تنش‌ها ناخواسته ایدئولوژیک می‌شوند و اینجاست که باید گفته‌ی مارکس را بدین صورت تصحیح کرد: ما می‌دانیم که چه کاری می‌کنیم اما نمی‌دانیم که چرا این کار می‌کنیم. کنشگران مسخ تصویرهایی می‌شوند که خودساخته‌اند. اولین قدم در راه آزادی این نیست که واقعیت را طوری تغییر بدهیم که با فانتزی هایمان منطبق شود، بلکه تغییر در نحوه میل ورزیدن و فانتزی هایمان است. این کار رنج‌آور است، چرا که ما تمام رضایتی که به دست می‌آوریم را از فانتزی هایمان کسب می‌کنیم.
نقل قول : « ....پس این طور نیست که ابتدا می بایست همه چیز به طور شفاف تبیین گردد و احتمالا پس از آن است که زمان اقدام فرا می رسد ...... یک انقلابی ... بیشتر دریانوردی است در دریایی ناشناخته. » « شفافیت همه چیز در ابتدا » از یک سو و ـ بنا بر مثالی منسوخ ـ « دریانوردی » بی طرح و توشه « در دریای ناشناخته » از سوی دیگر ، نه بیان امر واقع اند و نه اصل رهنمای کرد و کار . آن چه روی می دهد و می تواند اصل و مبنای رفتار باشد ، « نیمه آگاهی » است ، نه جهل مطلق و نه دانایی مطلق ؛ آدمی بین این دو قطب متضاد می اندیشد و عمل می کند ؛ با دانشی از کنش پیشین خود و دیگران و با طرحی از از خطوط کلی و یا گزینه های محتمل ؛ نه ذهن از هر گونه تصوری تهی است و نه همه چیز شفاف و روشن است . در مورد تحول اجتماعی می شود گفت که « موش کور انقلاب » ممکن است به جای گلستان از فاضلاب سردرآورد . بر این اساس ، تبیین اوضاع اقتصادی و الزامات و پیامدهای ناگزیر آن از جمله با توجه به نوشته های مارکس درباره قواعد پویش سرمایه و نقد استعلایی آن ؛ نه از موضع « دانای کل » یا « روشنفکر مدعی دانش عینی و شفاف » بل که به عنوان جزئی از فرایند کنش جمعی برای بقاء و بهبودی ، امری لازم و مفید به نظر می رسد .
نقل قول: ...کنار گذاشتن « ارزش مبادله ای مبتنی بر کار » یا وارونه کردن « ترکیب ارگانیک سرمایه » ، استمرار استعلایی مارکس نیستند.... نتیجه به گمانم ناتوانی در تبیین گزینه های محتمل و ترسیم چشم انداز روشن است.
موافقم که باید پذیرفت مالی شدن سرمایه (وقتی اکثر سود با فرمول M-M’ تولید می شود، بدون نیاز به مسیر ارزش زایی M-C-M از نیروی کاری که مولد ارزش مازاد یا اضافی است) همچنان منجر به بازگشت روابط سرراست و شخصی سلطه می شود . همان طور که مارکس تاکید کرده است M-M’ سرمایه در انتزاعی ترین و غیرشخصی ترین حالت خود است. طبق توصیف دقیق ولفگانگ اشتریک، مارکسیسم در مورد بحران نهایی سرمایه داری کاملا برحق بود، ما امروزه به وضوح وارد این بحران شده ایم، اما بحران دقیقا همین است، یک فرایند طولانی از انحطاط ، بدون هیچ افقی از رفع (Aufhebung) هگلی، هیچ عاملی وجود ندارد که بتواند به این بحران پیچ وتابی ایجابی دهد و تبدیلش کند به مسیری برای رسیدن به سطحی متعالی تر از سازماندهی اجتماعی. به نظرم باید بر مسئله فقدان سوژه انقلابی تمرکز کرد، چگونه است که طبقه انقلابی بدل به عاملی انقلابی نمی شود؟ در اینجا باید به تشریح سازوکارهای لیبیدویی ناخودآگاه پرداخت، سازوکارهایی که مانع از ظهور آن آگاهی طبقاتی می شوند. ولی برخی نحله های مارکسیستی برای مثال مارکسیسم غربی به غلط همواره به دنبال عامل های اجتماعی دیگری بود تا جایگزین طبقه کارگر بی میل به انقلاب شده و نقش عامل انقلابی را بازی کنند، از دهقانان جهان سوم و دانشجویان و روشنفکران و طردشدگان گرفته تا پناهجویان.
البته باید توجه داشت که چگونه در فرایند ایجاد یک بدیل، عینیت بخشیدن به یک هدف، به یک مفهوم، خود این مفهوم هم تغییر می کند (و به عکس خود بدل می شود). و هرچه این مفهوم ناب تر باشد، این وارونه شدن بی رحمانه تر است. از منظر هگلی، یک چنین فرایند غایت شناختی همیشه به بیراهه می رود، هدف مطلوب تبدیل به عکس خودش می شود (موضعی که باید گفت مویدش تجربه انقلاب رهایی بخشی رادیکال به کابوس وحشتناک استالینیسم است). پس این طور نیست که ابتدا می بایست همه چیز به طور شفاف تبیین گردد و احتمالا پس از آن است که زمان اقدام فرا می رسد (که این همان دانش عینی و شفاف روشنفکر از منظر استالینیستی است). از این نظر، ژست لنینی بازگشت به هگل دال بر این است که باید نفوذناپذیری فرایند تاریخی را که مختص جنبش های رهایی بخش است تمام و کمال پذیرا شد. لنین برخلاف استالین کاملا پذیرفت که یک انقلابی ابزار عرضه کننده الزامات عمیق اجتماعی نیست بلکه بیشتر دریانوردی است در دریایی ناشناخته.
به قول والتر بنیامبن آنگاه که انقلاب نهایی به وقوع پیوندد، تمامی انقلاب های شکست خورده تاریخ رستگار خواهند شد.
نه سوسیال دمکرات های روس با ایجاد سرمایه داری دولتی و تبدیل شدن به کارگزاران انباشت بدوی در جوامع برزگری .... و نه سوسیالیست های اقتصاد اندیش « غرب » با کنار گذاشتن « ارزش مبادله ای مبتنی بر کار » یا وارونه کردن « ترکیب ارگانیک سرمایه » ، استمرار استعلایی مارکس نیستند ؛ آنان نه ابهام ها و ناسازگاری های منظومه فکری مارکس را رفع کردند و نه توانستند متناسب با رویش سرمایه ، تکوین آلترناتیو برتر آن را تئوریزه کنند . سوسیالیست های مارکسی آن قدر که به مالکیت و مبارزه طبقات اقتصادی و قبضه قدرت سیاسی از یک سو و فلسفه و هنر و فرهنگ از سوی دیگر توجه کردند ، به تحلیل اقتصاد و تبیین روندها و بنیادهای آن نپرداختند . فراتر از این ، مارژینالیست ها اهمیت ارزش مصرف و « مطلوبیت » را برجسته کردند اما بازگشت به مرکانتیلیسم را نمایندگی می کنند ؛ کینزین ها با گذر از « لسه فر » ، به رفع ناسازگاری فرآیند انباشت ( ایجاد توان خرید و تکمیل روند تحقق سود ) و بسترسازی و ایجاد محیط گردش سرمایه در وضعیت تضعیف و حذف دیگر اشکال تولید ـ توزیع ثروت پرداختند ... نتیجه به گمانم ناتوانی در تبیین گزینه های محتمل و ترسیم چشم انداز روشن است .
به نظرم شرایط امروز امریکا و حمله مردم به فروشگاهها و.... نظر چند ماه پیش بنده را خوب نمایندگی میکند در مستند ابرپولدارها خیلی از پولدارها هم به این نتیجه رسیده اند که در صورت عدم تعدیل نظام سرمایه داری با مالیات بر درآمد و ثروت بیشتر و توزیع آن در بین جامعه در قالب آموزش و بهداشت و بیمه بیکاری جوامع سرمایه داری به سوی آنارشیسم حرکت میکنند غرب و شرق و خاورمیانه هم ندارد
راه حل پیشروی دنیا برای اقتصاد ،کمونیست نیست راه حل تعدیل سرمایه داری در قالب سوسیالیسم است نمونه بارز آن افکار افرادی مثل برنی سندرز در قلب جهان سرمایه داری است سرمایه داری چه در ایران و چه در آمریکا فقط باعث پیشرفت بخش کمی از مردم میشود و کمونیست هم که همان تقسیم فقر است در سوسیالیسم دو طبقه سرمایه دار و متوسط در جامعه وجود دارد و دیگر کسی کارتن خواب و زیر پل خواب نمیشود در همان نیویورک هم کارتن خواب کم نداریم حالا برو سوئد و فنلاند و نروژ و سوئیس یه دونه فقیر پیدا کن البته کسانی که هنوز به مفهوم دموکراسی نرسیده اند به مفهوم انسانیت هم نرسیده اند
[quote='صدرا_1']ممنون از نظر مختصر و مفید و آگاهانه تون، انقدر که مباحث بی ربط با عناوین کتاب‌ها و عقده گشایی‌هایی سیاسی، اظهار فضل‌های بی‌ مناسبت، لفّاظی های نامفهوم و ... در بعضی عناوین وجود داره، دیدن چنین نظرات عالمانه‌ای امیدوار کننده است.
کاش کتابناک بخشی مثل کتاب های برتر هفته داشت و میشد کامنت شما و بعضی دوستان دیگر رو به عنوان کامنت برتر هفته اعلان کرد.[/quote]
مرسی دوست گرامی. من فقط نظر شخصی‌ام رو بیان کردم که می‌تونه نادرست باشه ولی با شما موافقم که نظرات پیرامون مطالب کتاب باشه برای عموم اعضای این سایت مفید خواهد بود.
[quote='ehsan13822002']سلام
لطفا، اگر کتاب «نقدی بر پاره ای از نظریه های رایج در سرمایه داری غرب» پل سوئیزی رو دارید و امکان گذاشتن لینک آن را دارید، اقدام لازم را به عمل آورید.
بسیار ممنون[/quote]
متاسفانه نسخه‌ی الکترونیکی این کتاب در دسترس نیست. پی‌دی‌اف «چهار سخنرانی درباره مارکسیسم» موجوده اگر مایل بودید؟
[quote='Behruz67']ممنون برای به اشتراک‌گذاری این کتاب.
توجه کنید که مطالعه‌ی این کتاب به عنوان یکی از مباحث مطروحه‌ی «مارکسیستی» در نهادهای آکادمیک آن دوره مفیده ولی استدلال و نتایج اتخاذشده توسط سوئیزی ارتباطی با نظرات مارکس نداره....[/quote]
ممنون از نظر مختصر و مفید و آگاهانه تون، انقدر که مباحث بی ربط با عناوین کتاب‌ها و عقده گشایی‌هایی سیاسی، اظهار فضل‌های بی‌ مناسبت، لفّاظی های نامفهوم و ... در بعضی عناوین وجود داره، دیدن چنین نظرات عالمانه‌ای امیدوار کننده است.
کاش کتابناک بخشی مثل کتاب های برتر هفته داشت و میشد کامنت شما و بعضی دوستان دیگر رو به عنوان کامنت برتر هفته اعلان کرد.
سلام
لطفا، اگر کتاب «نقدی بر پاره ای از نظریه های رایج در سرمایه داری غرب» پل سوئیزی رو دارید و امکان گذاشتن لینک آن را دارید، اقدام لازم را به عمل آورید.
بسیار ممنون
نظریه تکامل سرمایه‌ داری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک