درک دموکراسی ؛ رویکردی بر انتخابات عمومی - تحلیل اقتصادی نهادهای سیاسی
نویسنده:
جمیز پاتریک گانیگ
امتیاز دهید
ما انسانها نیازهایی داریم که بدون برآورده شدن آنها احساس رضایت و سعادت در زندگی نخواهیم داشت. نیاز به خوراک و پوشاک، نیاز به امنیت و سرپناه، نیاز به محبت و کمال، نیاز به نظم و مقررات و نظایر اینها نیازهایی هستند که برای برآورده شدن آنها، در هر جامعهای، باید هزاران نوع کالا و خدمت، تولید و عرضه شود. چگونه برای تولید و عرضه این همه کالا و خدمت در جامعه تصمیم میگیریم و چگونه تولید و مصرف هزاران کالا و خدمت را با تواناییها و امکانات موجود در جامعه هماهنگ میکنیم؟ تجربه تاریخی بشر نشان از آن دارد که مدیریت اجتماعی برای سازگار و هماهنگ کردن انبوه نیازهای هر جامعه با تواناییها و امکاناتش، در طول تاریخ با سه شیوه یا سازوکار انجام گرفته است: سنت، بازار و دولت.
از سنت – به عنوان یک شیوه منسوخ تاریخی برای برآوردهسازی نیازها – که بگذریم، حداقل در قرن بیستم مساله اساسی در تمامی کشورها این است که کدام یک از کالاها و خدمات مورد نیاز جامعه به وسیله دولت و کدام یک با سازوکار بازار تولید و عرضه شود. اقتصاددانان با برشمردن محدودیتها و نیز قابلیتهای این دو سازوکار، جوامع را از تکیه بیش از حد بر یکی از آنها، برای برآوردن نیازهایشان، زنهار دادهاند. آنها با استدلال و ذکر شواهد تجربی نشان میدهند که هر یک از این دو نهاد در مواردی صلاحیت لازم برای تدارک برخی کالاها و خدمات را ندارند. «شکست بازار» و «شکست دولت» دو مفهومی هستند که اقتصاددانان برای بیان ناتوانیهای این دو نهاد، در تدارک کالاها و خدمات با کمترین هزینه، به کار میبرند.
هر چند که دولتها معمولا به بهانه شکست بازار به تدارک برخی کالاها و خدمات میپردازند، ولی چه بسا هنگامی که سیاستهایی را برای اصلاح موارد شکست بازار اتخاذ میکنند، خود نیز دچار شکست شوند. افزون براین، موارد و حوزههای زیادی وجود دارد که تصحیح شکست بازار در آنها، تنها در صلاحیت یک دولت دموکراتیک است، وگرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که اعتقاد داشته باشیم که در همه موارد شکست بازار، نتایج حاصل از اقدامات دولتهای غیر دموکراتیک، بهتر از نتایج کارکرد بازار باشد.
از دیدگاه علم اقتصاد، در عالم خاکیای که ما آدمیان مُخطی بر آن حکومت میرانیم هیچ گامی نمیتوان برداشت مگر آن که هزینه آن را بپردازیم. گرچه ممکن است همه ما نتوانیم همه پیآمدهای تصمیمات و اقداماتمان را به شماره آوریم، اما ندیدن غیر از نبودن است. اگر قانون بقای انرژی و ماده بر این عالم حاکم است، مگر میتوان کاری کرد که از شمول این قانون بیرون باشد؟ هزینه، چیزی نیست جز بیان دیگری از صرف انرژی. بی گمان ما آدمیان هر چه کسب میکنیم، حداقل برابر آن، انرژی صرف خواهد شد. اما این صرف انرژی میتواند به صورت مصرف نفت یا پول یا استهلاک تن و جان و نظایر آن باشد که از نگاه ما آدمیان، کسب همه آنها از ما یا از گذشتگانمان انرژی برده است. پس همه خواستنهای ما، پسندیده یا ناپسند، خودخواهانه یا دگرخواهانه، شخصی یا اجتماعی، مادی یا معنوی و... - هزینه میبرد. تمام سخن علم اقتصاد این است که چه کنیم که برای اقداماتمان هزینه کمتری بپردازیم، نه این که چه کنیم تا هزینهای نپردازیم. آن جا که گمان میکنیم برای انجام اقدامی یا کسب چیزی هزینهای نپرداختهایم، در واقع هزینههای آن را به فرد یا جامعه دیگری تحمیل کردهایم. به زبان اقتصادی، برای مجموعه آدمیان ساکن خاک، همه آثار، درونی است. سخن از آثار برونی (بروندادها ) زمانی است که آدمی در برابر آدمی یا جامعهای در برابر جامعهای قرار میگیرد.
دموکراسی نه الهه رهایی است و نه آخرین راه حل. دموکراسی یکی از ابزارها و روشهای تجربه شده بشری برای مدیریت جامعه است و البته به تجربه دریافتهایم که در بلند مدت و برای جوامعی که تجربه دیرپایی از دموکراسی را دارند کمهزینهتر از سایر ابزارها و روشها است. اما همان گونه که اگر کودکان دبستانی که ارزش و هدف نهایی تحصیل را نمیدانند، قدرت و اختیار انتخاب درسها و معلمان را داشته باشند، آنان تنها به معلمان آسانگیر و درسهای بازی گون رای خواهند داد، حق رای و انجام انتخابات در میان مردمی که ارزش و غایت دموکراسی را نمیدانند، میتواند به برآمدن فریبکاران و انتخاب سیاستهای بی محتوا بینجامد. شاید این سخن احمد بابامیسکه پُر بیراه نباشد که درباره مردم جهان سوم گفته است که بیش از دموکراسی، به خو گرفتن به گفتوگوی فراگیر و ملی درباره مسائلشان نیاز دارند، وگرنه دموکراسی نیز ابزاری برای فریبشان خواهد شد.
مترجمان کتاب ابراز امیدواری کردهاند که ترجمه این کتاب گامی باشد برای درک عمیقتر دموکراسی از سوی دانشجویان، اندیشمندان و فعالان سیاسی در ایران باشد که با اصلاح درک خویش از دموکراسی، رفتارها و ساختارهای آینده را بهبود بخشیم.
مقولاتی که در این کتاب بررسی شده است، شامل این موارد است: بازار یا دولت، حقوق مالکیت خصوصی، سیاستمداران و قانون اساسی، حفاظت قانونی در برابر سوءاستفاده از قدرت، روشهای انتخاب قانونگذاران، رایگیری و انتخابات، ناکارایی قاعده اکثریت، خرید و فروش رای، قانونگذاران و قانونگذاری، احزاب سیاسی و گروههای فشار، دموکراسی و بوروکراسی، ناکارایی بوروکراسی، رانت جویی، خصوصیسازی و موضوعات دیگری در این زمینه.
بیشتر
از سنت – به عنوان یک شیوه منسوخ تاریخی برای برآوردهسازی نیازها – که بگذریم، حداقل در قرن بیستم مساله اساسی در تمامی کشورها این است که کدام یک از کالاها و خدمات مورد نیاز جامعه به وسیله دولت و کدام یک با سازوکار بازار تولید و عرضه شود. اقتصاددانان با برشمردن محدودیتها و نیز قابلیتهای این دو سازوکار، جوامع را از تکیه بیش از حد بر یکی از آنها، برای برآوردن نیازهایشان، زنهار دادهاند. آنها با استدلال و ذکر شواهد تجربی نشان میدهند که هر یک از این دو نهاد در مواردی صلاحیت لازم برای تدارک برخی کالاها و خدمات را ندارند. «شکست بازار» و «شکست دولت» دو مفهومی هستند که اقتصاددانان برای بیان ناتوانیهای این دو نهاد، در تدارک کالاها و خدمات با کمترین هزینه، به کار میبرند.
هر چند که دولتها معمولا به بهانه شکست بازار به تدارک برخی کالاها و خدمات میپردازند، ولی چه بسا هنگامی که سیاستهایی را برای اصلاح موارد شکست بازار اتخاذ میکنند، خود نیز دچار شکست شوند. افزون براین، موارد و حوزههای زیادی وجود دارد که تصحیح شکست بازار در آنها، تنها در صلاحیت یک دولت دموکراتیک است، وگرنه هیچ دلیلی وجود ندارد که اعتقاد داشته باشیم که در همه موارد شکست بازار، نتایج حاصل از اقدامات دولتهای غیر دموکراتیک، بهتر از نتایج کارکرد بازار باشد.
از دیدگاه علم اقتصاد، در عالم خاکیای که ما آدمیان مُخطی بر آن حکومت میرانیم هیچ گامی نمیتوان برداشت مگر آن که هزینه آن را بپردازیم. گرچه ممکن است همه ما نتوانیم همه پیآمدهای تصمیمات و اقداماتمان را به شماره آوریم، اما ندیدن غیر از نبودن است. اگر قانون بقای انرژی و ماده بر این عالم حاکم است، مگر میتوان کاری کرد که از شمول این قانون بیرون باشد؟ هزینه، چیزی نیست جز بیان دیگری از صرف انرژی. بی گمان ما آدمیان هر چه کسب میکنیم، حداقل برابر آن، انرژی صرف خواهد شد. اما این صرف انرژی میتواند به صورت مصرف نفت یا پول یا استهلاک تن و جان و نظایر آن باشد که از نگاه ما آدمیان، کسب همه آنها از ما یا از گذشتگانمان انرژی برده است. پس همه خواستنهای ما، پسندیده یا ناپسند، خودخواهانه یا دگرخواهانه، شخصی یا اجتماعی، مادی یا معنوی و... - هزینه میبرد. تمام سخن علم اقتصاد این است که چه کنیم که برای اقداماتمان هزینه کمتری بپردازیم، نه این که چه کنیم تا هزینهای نپردازیم. آن جا که گمان میکنیم برای انجام اقدامی یا کسب چیزی هزینهای نپرداختهایم، در واقع هزینههای آن را به فرد یا جامعه دیگری تحمیل کردهایم. به زبان اقتصادی، برای مجموعه آدمیان ساکن خاک، همه آثار، درونی است. سخن از آثار برونی (بروندادها ) زمانی است که آدمی در برابر آدمی یا جامعهای در برابر جامعهای قرار میگیرد.
دموکراسی نه الهه رهایی است و نه آخرین راه حل. دموکراسی یکی از ابزارها و روشهای تجربه شده بشری برای مدیریت جامعه است و البته به تجربه دریافتهایم که در بلند مدت و برای جوامعی که تجربه دیرپایی از دموکراسی را دارند کمهزینهتر از سایر ابزارها و روشها است. اما همان گونه که اگر کودکان دبستانی که ارزش و هدف نهایی تحصیل را نمیدانند، قدرت و اختیار انتخاب درسها و معلمان را داشته باشند، آنان تنها به معلمان آسانگیر و درسهای بازی گون رای خواهند داد، حق رای و انجام انتخابات در میان مردمی که ارزش و غایت دموکراسی را نمیدانند، میتواند به برآمدن فریبکاران و انتخاب سیاستهای بی محتوا بینجامد. شاید این سخن احمد بابامیسکه پُر بیراه نباشد که درباره مردم جهان سوم گفته است که بیش از دموکراسی، به خو گرفتن به گفتوگوی فراگیر و ملی درباره مسائلشان نیاز دارند، وگرنه دموکراسی نیز ابزاری برای فریبشان خواهد شد.
مترجمان کتاب ابراز امیدواری کردهاند که ترجمه این کتاب گامی باشد برای درک عمیقتر دموکراسی از سوی دانشجویان، اندیشمندان و فعالان سیاسی در ایران باشد که با اصلاح درک خویش از دموکراسی، رفتارها و ساختارهای آینده را بهبود بخشیم.
مقولاتی که در این کتاب بررسی شده است، شامل این موارد است: بازار یا دولت، حقوق مالکیت خصوصی، سیاستمداران و قانون اساسی، حفاظت قانونی در برابر سوءاستفاده از قدرت، روشهای انتخاب قانونگذاران، رایگیری و انتخابات، ناکارایی قاعده اکثریت، خرید و فروش رای، قانونگذاران و قانونگذاری، احزاب سیاسی و گروههای فشار، دموکراسی و بوروکراسی، ناکارایی بوروکراسی، رانت جویی، خصوصیسازی و موضوعات دیگری در این زمینه.
آپلود شده توسط:
amirghorbani
1395/05/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی درک دموکراسی ؛ رویکردی بر انتخابات عمومی - تحلیل اقتصادی نهادهای سیاسی
یک فریب بزرگ در ایران اینست که هم مردم دیرزمانی باور داشتند و هم مقامات همچنان میگویند که ما دموکراسی داریم چون انتخابات داریم. و میگویند ما در چهل سال گذشته هر سال یک انتخابات داشتهایم، پس خیلی مردمسالاریم !!
از آن بدتر اینست که گمان میکنیم هر چه نرخ مشارکت در انتخابات بیشتر باشد نرخ مشروعیت نظام سیاسی بالاترست و فریب بالاتر این که اگر مثلا فلان حزب یا نامزد، ۸۰ درصد آراء را ببَرد، فکر میکنیم آن فرد یا حزب خیلی دموکراتیک انتخاب شده است.
درحالیکه میشود شما هر روز برای مسائل پیش پا افتاده انتخابات برگزار کنید یا حتی تمام مدیران ادارات و شهردارها و مدیران مدارس و ... را با انتخابات برگزینید اما قدرتهای اصلی سیاسی و اقتصادی در انحصار گروه خاصی قرار داشته باشد.
میشود شما یک نظام غیردموکرات و انحصارگرا و فاسد و رانتخوار داشته باشید، بهگونهای که همه گروههای مردم از روی کار آمدن هر رقیبی از گروه مقابل وحشت داشته باشند. آنگاه مردم برای این که رقیب روی کار نیاید و روزگارشان را سیاه نکند به صندوق ها هجوم ببرند و نرخ مشارکت را به ۹۰ درصد برسانند.
میشود همه کاندیدهای جدی را حذف کنیم و بخشهای زیادی از مردم را ناامید کنیم و بعد طرفداران خودمان بیایند رای بدهند و کاندیدای ما با ۸۰ درصد آراء برنده شود و بعد هورا بکشیم که ما با رأی درصد بالایی از رأیدهندگان انتخاب شدهایم.
هیچکدام از این ها نشانه دموکراتیک بودن یک نظام سیاسی یا یک انتخابات نیست. دستکم نظریه دموکراسی نشان داده است که اگر سایر لوازم و مقدمات و شرایط دموکراسی برقرار نباشد، اثر انتخابات بر بهروزی و رفاه و سعادت آینده یک جامعه، خیلی خسارتبارتر از حالتی است که مقامات را با روش شیروخط انتخاب کنیم.
اصولا در جامعهای که مردم و نظام سیاسی، دموکراسی و اهمیت و ارزش آن را وجدان کردهاند، هیچگاه انتخاباتی که در آن مثلا ۹۰ یا ۸۰ درصد مردم پیرو یک عقیده باشند یا به یک حزب یا فرد رأی بدهند، پیدا نمیکنید. دموکراسی بر بستر تکثر میروید و خودش تکثر آفرین است. اگر در جامعهای یکدستی دیدید (از هر جنسی) باور نکنید که آن جامعه دموکرات باشد. دموکراسی واقعی مزرعهای است که از همه گیاهان و گلها و درختان و حتی علفهای هرز در آن میروید و اجازه نمیدهد یک فکر و یک حزب و یک ایدئولوژی همه دلها را برباید یا همه قدرتها و عرصهها را در اختیار بگیرد.
خطای دیگرمان این است که اصولا دموکراسی را به انتخابات گره زدهایم. «انتخابات» یک روش تصمیمگیری در نظامهای دموکراسی است. شما میتوانید کشور دموکراتی باشید اما اصلاً انتخابات نداشته باشید و برعکس. شما کافی است یک سازوکار آزادانه (فرصت برابر) برای ورود به قدرت، به همه گروهها بدهید؛ خواه این فرصت برابر از طریق انتخابات باشد یا از طریق مثلا یک نظام سلسله مراتبی کارشناسی و یا حتی از طریق شیروخط. برخی نظامهای قضایی دنیا، انتخابات ندارند اما فرایند صعود صاحب منصبان قضایی به مراتب بالای قدرت از طریق یک نظام سلسه مراتبی کارشناسی یا ارشدیت حرفهای است و این هم نوعی انتخاب دموکراتیک است که همه برای ورود به آن سازوکار، شانس برابر دارند.
یک نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات، بدون تفکیک واقعی قوا، بدون یک نظام اداری (بوروکراسی) سالم و کارآمد، بدون یک نظام مالیاتی عادلانه، بدون یک دادگستری باکفایت، بدون رسانههای آزاد، بدون آزادی کامل نقد و بیان، بدون تأمین حقوق پایه بشر و بدون تضمین حقوق اقلیتهای مذهبی، نژادی، جنسی و سیاسی، دموکراتیک نخواهد بود.
بیپرده میگویم: در جامعهای که آزار حیوانات رواج دارد؛ سلول انفرادی وجود دارد؛ دادگاه بدون هیات منصفه برگزار میشود؛ افراد به خاطر مذهب یا افکارشان از نامزدی در انتخابات محروم میشوند؛ نخبگان به خاطر قومیتشان به مدیریتهای بالای نظام تدبیر راه ندارند؛ بخشی از جامعه به علت مذهبشان حق شهروندی ندارند و فرزندان آنها حق مدرسه رفتن و دانشگاه رفتن ندارند؛ درصد بزرگی از جامعه به علت تفاوت مذهبی با مذهب اکثریت، حق ساختن عبادتگاه ندارد؛ آموزش زبانهای بومی و قومی ممنوع است؛ و اگر کسی مقامات ارشد را محترمانه نقد کند دستگیر میشود؛ در چنین جامعهای برگزاری انتخابات با وجود این محدودیتها و تبعیضها نوعی تمسخر دموکراسی است.
دکتر_محسن رنانی
در خانه مادری من تعدادی درخت کاج خیلی بلند هست که روی آنها کلاغها آشیانه ساختهاند. مجموعا پنج آشیانه کلاغ در حیاط مادریام هست. کلاغها در بهار و تابستان، هم خیلی کثیفکاری می کنند و هم غوغایی درست میکنند از دعوا و رقابت با هم؛ وقتی هم که گربهها پا به حیاط میگذارند، دیگر جنگ، مغلوبه میشود. در چنین مواقعی فضای خانه کلافه کننده است و دیگر امکان هیچ تمرکزی نیست. چند سال بود تصمیم داشتم در زمستان که جوجه ندارند، آشیانههایشان را پایین بیاورم تا از این خانه کوچ کنند. مدتی پیش یک نردبان فلزی بسیار بلند تهیه کردم و سایر لوازم را آماده هم کردم. دیروز به دوست و شاعر رنانی، غضنفر سلطانی، پیام دادم که اگر حالش را دارد دم غروب بیاید کمک من، اما نگفتم برای چه! استقبال کرد و آمد. وقتی فهمید میخواهم چه کنم، مخالفتی نکرد ولی متوجه شدم که خیلی با رغبت کمک نمیکند. نردبان بلند را به سختی کنار یکی از درختان قرار دادیم اما به علت باریکی درخت و طولانی و چند تکه بودن نردبان، ناپایدار بود و استاد غضنفر اجازه نداد که بروم بالا. بعد کوشیدم با طناب از درخت بالا بروم. چندمتری رفتم بالا اما نشد ادامه بدهم و بازگشتم.
حالا دیگر هوا تاریک شده بود و استاد غضنفر از من خواست که امروز رها کنم تا روز دیگری عدلِ ظهر بیاییم و این کار را به انجام برسانیم. رفتیم و نشستیم لب ایوان تا چای بخوریم؛ استاد غضنفر درآمد که: اجازه هست چیزی بگویم؟ گفتم حتما، بیپرده و بیمجامله، که اگر جز این باشد دوستیمان واقعی نیست. گفت «پس با کلاغها مدارا کن؛ با آنها صحبت کن و از آنها بخواه که خودشان از این جا بروند و درخواست کن اینجا بچه نگذارند. نمیخواهد آشیانه خرابشان کنی. به آنها به زبان خوش بگو، آنها تو را میفهمند».
گفت «تو دائماً از گفتوگو و مدارا به عنوان پیششرط توسعه سخن میگویی؛ و دائماً مینالی که چرا مردم ما و روشنفکران ما و مقامات ما گفتوگو (دیالوگ = همشنوی) و مدارا بلد نیستند. فکر نمیکنی تمرین برای مهارت گفتوگو و مدارا را باید از کلاغها شروع کرد؟ آخر چگونه می شود کسی که تحمل قارقار چهارتا کلاغ را در آسمان خانهاش ندارد، تحمل نق زدنها و نقد مخالفانش را در رسانههای عمومی داشته باشد؟ چرا فکر می کنی تمام زمین و هوای این خانه، مِلکِ طِلقِ توست و حالا که در این خانه قدرت مطلقه داری حق داری این کلاغ ها را تارومار کنی تا مزاحم تو نباشند؟ فکر نمی کنی تو اگر با این روحیه و نگاه، روزی به موقعیتی برسی، همینگونه عمل خواهی کرد و مخالفانت را هم تارو مار و خانه خراب خواهی کرد؟ کسی که توانایی تحمل قارقار کلاغ را ندارد و آنقدر احساس قدرت مطلقه دارد که به خود اجازه میدهد حق طبیعی حیوانات را برای انتخاب محل زندگی از آنها بستاند، بعید است که وقتی در جامعه به قدرت برسد، حق دیگران را برای زیستن و رشد کردن و نقد کردن و متفاوت بودن و دگراندیشی و دگرباشی به رسمیت بشناسد».
سپس گفت «برخیز استاد توسعه، برو درسهایت را از نو بخوان. درس دموکراسی را باید در همین باغچه و با همین کلاغ ها تمرین کنی. دیالوگ فقط این نیست که دو نفر بنشینند و حرفهای همدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند. این که با طبیعت و موجودات طبیعی دیگر مدارا کنی و حرفشان را بشنوی و حقشان را محترم شماری، این مهم ترین نوع دیالوگ و مدارا است. ظرفیت درونی و میزان رشد وجودی افراد را در همین آزمونهای کوچک میتوان دریافت. این جا چون هیچ کس برای رفتار تو کف نمیزند و هیچ کس تو را تمجید نمیکند که اوه چقدر دکتر رنانی تحملش بالاست چقدر اهل رواداری و مداراست، این جا دیگر نشانی از دموکرات بودن در رفتار تو با حیوانات نیست. دموکرات بودن همین جاها معلوم میشود؛ یعنی وقتی که هیچ کس نمی بیند و هیچ کس برای آدم کف نمیزند، باز هم دموکرات باشی. دموکرات بودن شیوه تقوا ورزی در دنیای مدرن است. تقوا چیزی نیست جز رعایت حق الناس و حق الله؛ و دموکرات بودن یکی از مهمترین ویژگیها و مهارتهایی است که موجب رعایت حق الناس می شود. «ناس» اگر از ریشه «اِنس» باشد به معنی مردم و هر نوع جمعیتی است و اگر از ریشه «نَوس» باشد به معنی هر جنبندهای است. و رعایت حق الناس یعنی رعایت حق هر جمعیتی، خودی یا غیرخودی، مومن یا غیرمومن، و رعایت حق هر جنبندهای، انسان یا حیوان یا گیاه. پس بدون رعایت حقوق حیوانات و طبیعت، نه حق الناس رعایت شده است و نه دموکراسی برقرار می شود».
گفت «دموکراسی ما راه درازی دارد. مردمی که روشنفکرشان کسی باشد که هنوز مهارت تعامل و دوستی با حیوانات را ندارد و برای خودش حق ویژه تری قائل است، چگونه می توانند دموکراسی را فهم کنند و آن را محترم بشمارند؟». گفت «این که تو با کلاغ ها توانایی مفاهمه و همزیستی نداری با این که نظام سیاسی با مخالفانش توانایی همزیستی و مفاهمه ندارد فرق چندانی ندارد. نظام سیاسی فقهی هم، اول مخالفانش را تخفیف میکند و با انواع واژگانی نظیر باغی و یاغی و منحرف و فتنهگر و اجنبی و جاسوس، آنها را به موقعیتی پایین تر از انسان تنزل میدهد، و بعد به خود حق می دهد تا این مخالفان کمتر از انسان را هر بلایی سرشان بیاورد. مگر نمیبینی که مجرمان را در خیابان میگردانند و آفتابه گردنشان میکنند؟ مگر نمیبینی که مخالفان سیاسی را به تلویزیون میآورند تا برعلیه خودشان اعتراف کنند؟ اینها همه تلاشی است برای اینکه اول موقعیت مجرم و مخالف را در دیدگاه عوام به موقعیتی پایینتر از انسان تنزل دهند، تا بعد بتوانند هر ظلمی علیه او را توجیه کنند. بنابراین مرگ بر کلاغ گفتن با مرگ بر فلان شخص یا گروه گفتن تفاوتی ندارد. هر دو نشانه غرور، نخوت، خودشیفتگی و خودمحور پنداری و ضایع کردن حقالناس است. دموکراسی رای دادن نیست، دموکراسی به معنی مهارت صلح با دیگران، توانایی پذیرش نقد دیگران و حتی پذیرش نق زدن دیگران است وقتی که تو در قدرت هستی».
استاد غضنفر سپس دفتر شعرش را گشود و شعری که در دیماه ۸۳ درباره کلاغ کوچهشان گفته بود را برایم خواند. غضنفر خداحافظی کرد و رفت و من مدت زیادی در حیاط خانه مادری راه می رفتم و زیر لب می گفتم: دموکراسی یعنی مدارا با کلاغ؛ دموکراسی یعنی صلح با طبیعت؛ دموکراسی یعنی مهارت دیدن دیگری؛ دموکراسی یعنی جدی گرفتن زاغچهای بر سر یک مزرعه؛ دموکراسی یعنی آب را گل نکنیم؛ دموکراسی یعنی از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردن!!!