از صید ماهی تا پادشاهی - جلد 1
نویسنده:
حمزه سردادور
امتیاز دهید
✔️ از صید ماهی تا پادشاهی یا داستان جوانان بلندپرواز: سرگذشت عشقی و تاریخی از سلحشوران آل بویه از مقدمه کتاب: داستان از صید ماهی تا پادشاهی یا داستان جوانان بلندپرواز هم یک سرگذشت تاریخی پرماجرای سه برادر ماهیگیر است که خود را از اولاد سلاطین قدیم می دانسته اند و بالاخره روی علو طبع و همت بلندی که داشتند، تخت و تاج ایران را از چنگ غاصبین عرب درآورده و عاقبت هم از صید ماهی به پادشاهی رسیدند. سکه و خطبه به نام خود کردند. خلفای عباسی بغداد را ملعبه دست خود ساختند و بزرگترین خدمتی که به ملت ایران نمودند، اینکه در این دنیا ایرانیان را سربلند و سرافراز ساختند و با ترویج مذهب حقه شیعه، سعادت آن دنیا را تامین کردند. خلاصه سرگذشت جوانان بلندپرواز تفسیر همان یک بیت شعری است که داستان را با آن شروع کرده ایم: همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند.
بیشتر
آپلود شده توسط:
Mahsaa
1399/02/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از صید ماهی تا پادشاهی - جلد 1
علی خبر را شنیده جاسوسان را برای اوردن خورشید می فرستد اما خورشید و پدر و مادرش ناپدید شده اند علی که گمان می کرد خورشید اسیر کامرو شده با قیافه مبدل و با تنی چند به شمال رفته در قالب پیله وران دوره گرد مشغول بررسی می گردد
چون جوابی نمی یابد تصمیم به ربودن کامرو می کند شبی قاصدی فرستاده که خورشید قصد دیدن او را دارد و کامرو یک گردنبند گرانبها برداشته با جلودار رفته به فرمانده می گوید با 30 سوار امده حرکت باشد.در باغ ناگهان خورشید و پدرش وارد شده از او بیزاری می جوید و علی هم وارد می شود علی در دهی که مشغول خرید بوده ناگهان شهریار پدر خورشید پیش او امده و به خواست خدا خورشید را یافته کامرو را اسیر کرده حرکت می کنند در راه کامرو را رها کرده دزدان او را یافته گردنبند را ربوده با سپاه علی درگیر علی و یاران گریخته دوباره خورشید و پدرش را یافته به اصفهان می روند دزدان اسیر و برادر یکی از اسرا که گردنبند پیش اوست نزد وهسودان و دخترش ستاره امده گردنبند را به او دوباره می فروشد و کامرو برای انکه رازش فاش نشود گفته بوده مخفیانه با افراد وشمگیر زیار ملاقات داشته و دزد را بهقتل می رساند
علی به اصفهان رفته تاج گذاری کرده با خورشید ازدواج کرده کامرو را هم دعوت می کنند او می خواهد که با کمک کنیزکی رقاص و جام شراب زهرالود علی را به قتل برساند که موفق نمی شود...
علی که حال دشمن مرداویز است قیام کرده حاکم اصفهان را شکست داده قصری که برای مرداویز اماده شده بود وارد گشته مردم رسیدن قصر به ادم دادگر را به فال نیک گرفته علی به قصد تصرف شیراز در حالی که سپاه مرداویز برای جنگ او از پشت سر به سمت اصفهان امده حرکت گروهی از سپاهیان از ترس اینده به لشگر حاکم شیراز پیوسته نادانی کرده همه را گردن زده به قتل می رساند از شیوه اتش باریدن و نفت انداز استفاده کرده باد به جهت عکس وزیدن گرفته دود و اتش به سپاه خود شیراز افتاده مخازن نفت اتش گرفته حاکم شیراز که پسرش در اصفهان قبل شکست خورده و مله او سبب لشکرکشی علی بود از بین رفته شیراز به دست علی افتاده وارد شهر و قصر شده
به سپاهیان گفته غارت نکنند انان پاداش و موجب خواسته خزانه خالی بوده علی در اتاق قصر خوابیده ماری چند بار از سقف امده و رفته دستور خراب کردن سقف و کشتن مار داده ناگهان سیل سکه گنج حاکم شیراز در سقف پنهان نموده به پایین ریخته به فال نیک گرفته و مدد خدا در مسیر شاهی قلمداد می نماید رو بعد بزرگان خواسته خیاط را خواسته تا جامه بدوزو او ابزار اندازه گیی را فراموش کرده بیاورد علی می گوید چوب اندازه گیری بدهید خیاط کر بوده فقط چوب را شنیده و به پای علی افتاده که گنج امانت حاکم قبل را می دهد و 17 صندوق طلای را به علی تحویل می دهد
بشرویه به مردم و سرداران ظلم کرده حتی موذنی را چرا اذان ظهر گفته مجازات کرده مرداویز حاکم همدان از سرداران به جنگ او امده وی را شکست او کشته شده علی و برادران به خدمت او درامده وصف دختر وهسودان پادشاه جستانیان دیلم را شنیده قاصدی با هدایا و هودجی طلایی فرستاده برای خواستگاری کامرو که به نزد وهسودان امده حضور داشته وهسودان می گوید مرداویج(معرب مرداویز) باید خود به دیلم اید و هودج را پس نداده در مقابل تهدید قاصد به فکر فرو رفته کامرو وعده ازدواج با دختر داده او را با 20 هزار سپاهی به کمک مرداویز ظاهرا فرستاده تا در موقع مناسب مرداویز را از میان بردارد
مرداویز از شنیدن خبر ناراحت خواست علی را با لشکری برای اوردن دختر و وهسودان فرستاده علی می خواهد نامزد خود را بیاورد به فال نیک گرفته با شادمانی ازدواج هر دو ر با هم تعیین می نماید که پیکی وارد شده خبر کشتن خواهر زاده اش که به همدان برای تصرف فرستاده می رسد خشمگین با سپاه حرکت کرده در همدان شیر سنگی را از سر دروازه پایین انداخته شهر را تصرف و غارت و سپاهیان خلیفه عبای که برای کمک امده بودند را شکست داده کامرو با سپاهیان وارد شده مرداویز که خبر سو قصد کامرو ب جان خود در هنگام مجلش رقص و شراب در هنگام مستی و اندیشه علی در مست کردن کامرو و ناکام گذاشتن او را شنیده سپاهیان او را در افراد خود ادغام به قصد تصرف اصفهان حرکت می نماید
سه پسر ابو شجاع بویه یک ماهیگیر گمنام علی احمد و حسن که نسب خود را به یکی از پادشاهان ساسانی که از هجوم مسلمانان به شمال دیلم فرار کرده بود در روستایی زندگی به ماهیگیری مشغول بودند.علی پسر بزرگ عاشق خورشید دختر شهریار بن رستم بوده خواستگاری برای او می اید
شهریار به رسم احترام و جوانمردی ابو شجاع و پسرانش را به مهمانی دعوت کرده یک حکیم پیشگو راز خواب ابو شجاع که سه نور از سینه او خارج گشته شرق و غرب عالم را گرفته می گوید که پسران او به پادشاهی می رسند.ابو شجاع فکر می کند او را مسخره می کند اما او تاکید می کند و انعام مختصری می گیرد.
پسران روز بعد تصمیم می گیرند ماهیگیری را رها و به سپاهیگری بپردازند.نزد پدر رفته می بینند بر سر جنازه مادرشان نشسته بعد تصمیم می گیرد پدر همراه انها رفته.خورشید به شهریار پیشنهاد می کند برای خواب 4 اسب به بویه ها بدهد و انها راه افتاده به سپاه کان بن ماکان از سرداران دیلم می پیوندند
سیاست های بوییان کاملا برخلاف سیاست های ایرانگرایی زیاریان و مردآویچ بود. حتی برخلاف سیاست های سامانیان در شرق. سامانیان نیز مهد فرهنگ و علم بودند، منتهی آنها برخلاف برادران بویه، راه ایرانگرایی را گرفتند و ایرانگرایی را تبلیغ نمودند و زبان فارسی را زنده کردند. اما آل بویه هیچ. تنها دوران خوب این سلسله دوران عضدالدوله بود و پس و پیش از آن درگیر نزاع داخلی بودند