رسته‌ها
از صید ماهی تا پادشاهی - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 18 رای
✔️ از صید ماهی تا پادشاهی یا داستان جوانان بلندپرواز: سرگذشت عشقی و تاریخی از سلحشوران آل بویه از مقدمه کتاب: داستان از صید ماهی تا پادشاهی یا داستان جوانان بلندپرواز هم یک سرگذشت تاریخی پرماجرای سه برادر ماهیگیر است که خود را از اولاد سلاطین قدیم می دانسته اند و بالاخره روی علو طبع و همت بلندی که داشتند، تخت و تاج ایران را از چنگ غاصبین عرب درآورده و عاقبت هم از صید ماهی به پادشاهی رسیدند. سکه و خطبه به نام خود کردند. خلفای عباسی بغداد را ملعبه دست خود ساختند و بزرگترین خدمتی که به ملت ایران نمودند، اینکه در این دنیا ایرانیان را سربلند و سرافراز ساختند و با ترویج مذهب حقه شیعه، سعادت آن دنیا را تامین کردند. خلاصه سرگذشت جوانان بلندپرواز تفسیر همان یک بیت شعری است که داستان را با آن شروع کرده ایم: همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
338
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Mahsaa
Mahsaa
1399/02/02

کتاب‌های مرتبط

The Firebrand
The Firebrand
0 امتیاز
از 0 رای
آنها که دوست دارند - جلد ۴
آنها که دوست دارند - جلد ۴
3.3 امتیاز
از 16 رای
Israel Potter
Israel Potter
5 امتیاز
از 2 رای
کلیم سامگین - جلد 4
کلیم سامگین - جلد 4
4.3 امتیاز
از 15 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی از صید ماهی تا پادشاهی - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
10
(( در آیه 16 تا 18 سوره زمر : بندگان من کسانی که از طاغوت دوری می کنند را بشارت ده . همان کسانی که تمامی سخنان و نقطه نظرات را می شنوند و آنگاه به بهترین آن عمل و پیروی می کنند . )) . . ولی در فرهنگ طاغوتی ، بهترین انسانها کسانی هستند که فقط سخن یک نفر را می شنوند و ما بقی ماجرا ، که به هزار و یک جنایت ختم می شود . . . .
و شگفت آنکه در فرهنگ اصیل قرآنی و اسلام ، از فرماندهی بی چون و چرای یک شخص به عنوان طاغوت یاد شده که نماد آن به طور مکرر به فرعون ( و فرعونیت ) اشاره دارد . هر چند برای انسان تنبل راحت تر آنست که وظیفه خسته کننده و خطیر : تفکر و انتخاب را به دیگری واگذار کرده خودش به راحتی فقط اطاعت کند . . . آری ، اطاعت کردن بسیار آسان تر از آزاده و مستقل بودن است !
چرا شیعه گری در عربستان و سایر نقاط جهان رواج نیافت ولی در ایران و بخش هایی از عراق ( که قبلا ضمیمه ایران بوده و یا موالی ایرانی در آن ساکن بودند) رواج یافت ؟ پاسخ ساده است : شیعه گری بر مبنای قداست و فرمان بی چون چرای امام و ولی است که در فرهنگ ایرانی امری نهادینه و تاریخیست . اگر دقت کنید معادل کلمه امام دقیقا در زبان ما : شاه است ! شاه عبدالعظیم یا شاه زید یا شاه چراغ در حقیقت همان امام زید و . . .است .( ولی عهد = ولی امر / ولایت عهد = ولایت امر و . . . ) حتی هم اینک شهرهایی که در زرتشتی گری شاخص بوده هم اینک بیشتر از سایر نقاط ، مذهبی است مانند یزد و اصفهان . متاسفانه هم اینک نیز عده ای تحت القای شبکه لندنی من و تو به دنبال شاه و شاهزاده هستند و تا این دور باطل در ذهن بیمار ایرانی وجود دارد ، مرتبا از چاه به چاله می افتد . به قول آن اندیشمند غربی : کامل ترین انقلاب ، انقلابی است که در آن با روده های آخرین پادشاه ، آخرین کشیش را به دار بیاویزند . . . .
با ترویج شیعی‌گری ایران رو به خاک سیاه نشاندند!
علی دست به کشور گشایی می زند برادر جوان تر ری و کرمان را فتح می کند. مرداویز در پی انتقام از علی است و رفتار بدی با سرداران ترک دارد و انها را ناراحت کرده او را به قتل رسانده برادرش وشمگیر قوا جمع می کند تا با علی بجنگد.کامرو به دستور مرداویز برای انتقام به دیلم رفته با خورشید ازدواج کند وهسودان دختر خود را به او پیشنهاد و تدارک عروسی دیده اماده جنگ می شود.
علی خبر را شنیده جاسوسان را برای اوردن خورشید می فرستد اما خورشید و پدر و مادرش ناپدید شده اند علی که گمان می کرد خورشید اسیر کامرو شده با قیافه مبدل و با تنی چند به شمال رفته در قالب پیله وران دوره گرد مشغول بررسی می گردد
چون جوابی نمی یابد تصمیم به ربودن کامرو می کند شبی قاصدی فرستاده که خورشید قصد دیدن او را دارد و کامرو یک گردنبند گرانبها برداشته با جلودار رفته به فرمانده می گوید با 30 سوار امده حرکت باشد.در باغ ناگهان خورشید و پدرش وارد شده از او بیزاری می جوید و علی هم وارد می شود علی در دهی که مشغول خرید بوده ناگهان شهریار پدر خورشید پیش او امده و به خواست خدا خورشید را یافته کامرو را اسیر کرده حرکت می کنند در راه کامرو را رها کرده دزدان او را یافته گردنبند را ربوده با سپاه علی درگیر علی و یاران گریخته دوباره خورشید و پدرش را یافته به اصفهان می روند دزدان اسیر و برادر یکی از اسرا که گردنبند پیش اوست نزد وهسودان و دخترش ستاره امده گردنبند را به او دوباره می فروشد و کامرو برای انکه رازش فاش نشود گفته بوده مخفیانه با افراد وشمگیر زیار ملاقات داشته و دزد را بهقتل می رساند
علی به اصفهان رفته تاج گذاری کرده با خورشید ازدواج کرده کامرو را هم دعوت می کنند او می خواهد که با کمک کنیزکی رقاص و جام شراب زهرالود علی را به قتل برساند که موفق نمی شود...
مرد اویز علی را برای اوردن دختر فرستاده او نامزد خود را دیده و مرداویز او را به سمت حاکم ری تعیین می نماید کامرو دسیسه کرده و علی را نزد او بد و خواهان قدرت پادشاهی جلوه داده نامه عزل کلیه افراد را به انجا می فرستد وزیر مرداویز که مدیون علی بوده به علی خبر داده زودتر از رسیدن قاصد خارج شده به محل حکومت می رود در انجا قول داد و مردمی بودن داده امام جمعه و بزرگان از او استقبال نکرده نان گران شده مردم شورش کرده علی محرک توطئه گران را دستگیر و می فهمد نقشه کامرو بوده بر بزرگان و امام جمعه مشخص او را با روی باز پذیرفته افراد را بخشیده به خدمت خود در اورده به سمت کامرو برای جاسوسی فرستاده
علی که حال دشمن مرداویز است قیام کرده حاکم اصفهان را شکست داده قصری که برای مرداویز اماده شده بود وارد گشته مردم رسیدن قصر به ادم دادگر را به فال نیک گرفته علی به قصد تصرف شیراز در حالی که سپاه مرداویز برای جنگ او از پشت سر به سمت اصفهان امده حرکت گروهی از سپاهیان از ترس اینده به لشگر حاکم شیراز پیوسته نادانی کرده همه را گردن زده به قتل می رساند از شیوه اتش باریدن و نفت انداز استفاده کرده باد به جهت عکس وزیدن گرفته دود و اتش به سپاه خود شیراز افتاده مخازن نفت اتش گرفته حاکم شیراز که پسرش در اصفهان قبل شکست خورده و مله او سبب لشکرکشی علی بود از بین رفته شیراز به دست علی افتاده وارد شهر و قصر شده
به سپاهیان گفته غارت نکنند انان پاداش و موجب خواسته خزانه خالی بوده علی در اتاق قصر خوابیده ماری چند بار از سقف امده و رفته دستور خراب کردن سقف و کشتن مار داده ناگهان سیل سکه گنج حاکم شیراز در سقف پنهان نموده به پایین ریخته به فال نیک گرفته و مدد خدا در مسیر شاهی قلمداد می نماید رو بعد بزرگان خواسته خیاط را خواسته تا جامه بدوزو او ابزار اندازه گیی را فراموش کرده بیاورد علی می گوید چوب اندازه گیری بدهید خیاط کر بوده فقط چوب را شنیده و به پای علی افتاده که گنج امانت حاکم قبل را می دهد و 17 صندوق طلای را به علی تحویل می دهد
کامرو از بزرگان به خواستگاری خورشید می اید او به دو زن خواستگار می گوید اگر به زور او را شوهر دهند هم خود و شوهر را خواهد کشت.کامرو زنی حیله گر را استخدام تا راز خورشید را کشف کند اسفار بن شیرویه از سرداران کان بن ماکان که ایرانی و ارزوی عظمت ساسانیان و دشمن اسلام بود بر او شوریده در جنگ کامرو به قصد کشتن علی در سپاه بوده در درگیری که خود جرات جلو امدن نداشته سرداری با چند تن تحریک در حال عقب نشینیکه علی انتهای همه حرکت می کرد جنگ کرده سردار کشته شده فرمان بازگشت سپاه داده شده علی او را دیده و علت دشمنی را می فهمد
بشرویه به مردم و سرداران ظلم کرده حتی موذنی را چرا اذان ظهر گفته مجازات کرده مرداویز حاکم همدان از سرداران به جنگ او امده وی را شکست او کشته شده علی و برادران به خدمت او درامده وصف دختر وهسودان پادشاه جستانیان دیلم را شنیده قاصدی با هدایا و هودجی طلایی فرستاده برای خواستگاری کامرو که به نزد وهسودان امده حضور داشته وهسودان می گوید مرداویج(معرب مرداویز) باید خود به دیلم اید و هودج را پس نداده در مقابل تهدید قاصد به فکر فرو رفته کامرو وعده ازدواج با دختر داده او را با 20 هزار سپاهی به کمک مرداویز ظاهرا فرستاده تا در موقع مناسب مرداویز را از میان بردارد
مرداویز از شنیدن خبر ناراحت خواست علی را با لشکری برای اوردن دختر و وهسودان فرستاده علی می خواهد نامزد خود را بیاورد به فال نیک گرفته با شادمانی ازدواج هر دو ر با هم تعیین می نماید که پیکی وارد شده خبر کشتن خواهر زاده اش که به همدان برای تصرف فرستاده می رسد خشمگین با سپاه حرکت کرده در همدان شیر سنگی را از سر دروازه پایین انداخته شهر را تصرف و غارت و سپاهیان خلیفه عبای که برای کمک امده بودند را شکست داده کامرو با سپاهیان وارد شده مرداویز که خبر سو قصد کامرو ب جان خود در هنگام مجلش رقص و شراب در هنگام مستی و اندیشه علی در مست کردن کامرو و ناکام گذاشتن او را شنیده سپاهیان او را در افراد خود ادغام به قصد تصرف اصفهان حرکت می نماید
کتاب را مطالعه نمودم.نویسنده که دارای اثار فاخری ست سرنوشت یک مرد بزرگ را به دنبال یک داستان عاشقانه نقل نموده و جنبه حماسی ان تحت الشعاع قرار گرفته است.
سه پسر ابو شجاع بویه یک ماهیگیر گمنام علی احمد و حسن که نسب خود را به یکی از پادشاهان ساسانی که از هجوم مسلمانان به شمال دیلم فرار کرده بود در روستایی زندگی به ماهیگیری مشغول بودند.علی پسر بزرگ عاشق خورشید دختر شهریار بن رستم بوده خواستگاری برای او می اید
شهریار به رسم احترام و جوانمردی ابو شجاع و پسرانش را به مهمانی دعوت کرده یک حکیم پیشگو راز خواب ابو شجاع که سه نور از سینه او خارج گشته شرق و غرب عالم را گرفته می گوید که پسران او به پادشاهی می رسند.ابو شجاع فکر می کند او را مسخره می کند اما او تاکید می کند و انعام مختصری می گیرد.
پسران روز بعد تصمیم می گیرند ماهیگیری را رها و به سپاهیگری بپردازند.نزد پدر رفته می بینند بر سر جنازه مادرشان نشسته بعد تصمیم می گیرد پدر همراه انها رفته.خورشید به شهریار پیشنهاد می کند برای خواب 4 اسب به بویه ها بدهد و انها راه افتاده به سپاه کان بن ماکان از سرداران دیلم می پیوندند
بسیار کتاب عالی و باارزشیست . با تشکر از آپلودکنندۀ کتاب
آل بویان قطعا از بزرگترین سلسله های ایرانی عصر طلایی اسلام هستند. اما خب چندان این را نشان ندادند. در کتاب در شناخت فرهنگ و ادب مازندران ص۱۳ آمده است که: در دربار آل بویه زبان رسمی ادبی، عربی و تبری بود، چون این خاندان با زبان فارسی آشنایی نداشتند، به آن روی خوش نمی‌دادند. برای همین شاعری چون غضایری رازی ناگزیر می‌شد اشعارش را به خراسان بفرستد تا از پاداش مناسب برخوردار شود. متاسفانه این سلسله مغلوب فرهنگ اعراب شد. آنها هیچوقت به شرق توجه نداشتند و در فکر اتحاد ایران نبودند. دانر در ادبیات عربی در ایران مینویسد ص۵۰۳: این حقیقت که آن‌ها بر بغداد حکومت می‌کردند و دلبستگی کلی به عراق داشتند که در آنجا ادب عربی رایج بود و آن‌ها را بیشتر حامی و مشوق ادب عربی ساخته بود تا ادب فارسی نوین که در آن ایام در قسمت شرقی ایران نشو و نما می‌یافت. با اینهمه در ایام فرمانروایی آل بویه شعرایی در مغرب ایران بودند که به زبان فارسی نو شعر می‌گفتند. اما در مغرب ایران ادب عربی بر ادب فارسی غالب بود.
سیاست های بوییان کاملا برخلاف سیاست های ایرانگرایی زیاریان و مردآویچ بود. حتی برخلاف سیاست های سامانیان در شرق. سامانیان نیز مهد فرهنگ و علم بودند، منتهی آنها برخلاف برادران بویه، راه ایرانگرایی را گرفتند و ایرانگرایی را تبلیغ نمودند و زبان فارسی را زنده کردند. اما آل بویه هیچ. تنها دوران خوب این سلسله دوران عضدالدوله بود و پس و پیش از آن درگیر نزاع داخلی بودند
از صید ماهی تا پادشاهی - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک