رسته‌ها
وطنی برای واژه ها
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 52 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 52 رای
شاعران: سحر افتخار زاده - مهتاب اطاقی - سیمین بهار - عباس بیک پور - محمدرضا پورجم - سیاوش حبیبی - سمیه حیدری- زهرا زمانیان - پیروز شعبانی - حسن شفیعی - مانی صفاری - محسن قهاری - محسن نو زعیم

واژه ها کوچ می کنند از دل ، به ذهن
جاری می شوند در رگ زبان
و نوش می شوند از سبوی چشم درمیخانه ی گوش
وطن واژه ها کجاست؟!

این دفتر حاصل کوشش جمعی از شاعران کتابناکی است . در پاسخ به تشویق های مهربانانه دوستان و در راستای ترویج شعر و شعرخوانی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
33
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/06/30

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی وطنی برای واژه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
82
فکر می کردم
در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد....
و هنوز هم همینطور فکر می کنم :)
در ادامه نگاه فرمالیستی ام به اشعار این دفتر، نگاهی می اندازم به "نسیم بهاران"
"نسیم بهاران" به ظاهر سیاه و سفید است. تقابل ساده ای که بین "شادی و غم" "بود و نبود" "باشی و نبودنت" برقرار می کند مخاطب را وامیدارد به اینکه صرفا از آهنگ ملایم و خوشایند شعر و همنوایی حروفِ بادقت برگزیده شده آن، لذت ببرد. اما پاره میانی شعر-کوه،اندوهش را پنهان می کند....- با تعابیر شخصی تر و منحصربفردش دریچه ای دیگر بر ذهن مخاطب می گشاید. دریچه ای که در هر سطر، تازگی دیگری را برای او به ارمغان می آورد. و در "زخم" به اوج می رسد و در "باش..." فرود می آید. حال با حوصله دلیل این باش... را توضیح می دهد و با تعلیق بودن، ماندن یا نماندنِ این "تو" ، مخاطب در آهنگ خوشِ "شکوه نسیم بهارانی" غوطه ور می ماند.
"نسیم بهاران" همچون نامش، گوشنواز و خوش آهنگ است. پاسخِ دو به دوی جفت های کلمات به هم، ساده است و صادقانه و همین ثنویت حاکم بر کلمات این شعر با مضمون آن پیوند عمیقی دارد. خواستِ "دو" شدنِ "یک" در همین دوئتِ کلمات نهفته است.
سپاس
آقای قهاری عزیز ، نیک نفسی و آینه گی درون از منش و روش شما چنان مستانه می تراود که ژاله ی صبحگاهی از رخسار بنفشه. چه بگویم که در خور مهر و قریحه شما باشد.
ای دوست بیا که ما تو راییم
بیگانه مشو که آشناییـــم
رخ بازنمــــــای تا ببینیـــــم
در بازگشـــای تا درآییــــم
هر چنـد نــــه‌ایم در خور تو
لیکن چه کنیم ، مبتلاییــــم
چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفتــــه چراییــم
بس لایق و در خوری تو ما را
هر چند که ما تو را نشاییم
آنچ از تو سزد به جای ما کن
نه آنچه که ما بدان سزاییم
من نقد هامو گفتم و براى دفاع هم آماده هستم

ای یــار ، بــیــا و یـاریـی کــن
رنجه شو و غم گساریی کن
ای نیک، ز مـن همه بـد آمـد
نـیـکـی کـن و بـردبـاریی کـن
بـر عـاشـق خـود مگیر خـرده
ای دوسـت بــزرگـواریـی کـن
ای دل، چو تو را فتاد این کار
رو بـــر در یـــار زاریـــی کـــن
ای بـخـت، بـموی بـر عراقی
وی دیـده، تـو نـیز یـاریی کـن
...به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن...
.
.
دوستان عزیز
به حرمت قلم و اندیشه از سخنانی که باعث بیراهه رفتن و خروج از همدلی شود بپرهیزید.
فکر میکنم گفتنیها گفته شده....
اگر ناظر بودم این همه دلگیری را حذف میکردم و به جایش شادی میپراکندم...
...
خداییش ایول...8-)8-)8-)
فکرکنم در این سایت وزین کتابناک فقط من بی هنرم:((
البته صرفن جهت اطلاع: درتهیه یک کتاب آنچه درانتهای صف قرار می گیرد طراحی جلد و صفحه بندی است و انچه ازابتدا دغدغه دایمی است نام کتاب است!
_اکثرعزیزان آثارارزشمندخودرا باتوجه به وسواس انتخاب که طبیعی است دردقیقه ٩٠ ارسال کردند.
_ داوری آثار تا اندی پس ازنیمه شهریور بطول انجامیده وچانه زنی هم شده!
_ داوران خارج از محدوده شاعران این دفتربوده اند و هرچند بحث هایی هم برسرآثاربوده درنهایت به جهت تاسی به اخلاق حرفه ای به رای شان تمکین شده.
_ویرایش، تصحیح اشتباهات املایی ویک دست کردن رسم الخط نوشته ها ونوشتن مقدمه موجد هیچ مزیت وافتخاری نبوده بلکه به جز یکی دوتن کسی برای کمک پیش قدم نشد.
_چندتنی ازدوستان به دلیل مسایل شخصی مدتی درسایت حضورنداشتند و ازطریق سایررسانه های ارتباطی از بنده کسب خبرمی کردند، لاجرم شرایط همکاری محیا نبود.
_هرچه خواندم نقد عملکردبودکه زیبنده تربودخصوصی مطرح شود حداقل به احترام خوانندگان ونقادان آثارکه ازاوقات گران بهایشان هزینه ی دوستی کردند.
_بنده خصومت شخصی باکسی ندارم، تذکری بودوتلنگری که؛ اگر این دفترمتعلق به تک تک نویسندگان است حضورتک تک آنها هم درویترین عرضه وارتباط سازی با خواننده ، بخش دیگری از کارقلم و "اهل دل " بودن است! اگرتلخی این حقیقت کام دوستان راتلخ نموده پوزش خواهم واصولن سیبل تمرینی رمی جمرات رفقا بودن هم عالمی دارد که " یکدلان " دانند وبس:-)
_ فرض واجب است که دست جناب پرسیکا وبانو سحررا به نشانه امتنان و احترام به دوستی بفشارم و پوزش بخواهم اگر به عنوان مسلم تنها مانده کوفه دست به آستان هانی وش وحاتم صفت این دوعزیز شدم.
_امیددارم کارمشترک عرصه تفاخرشخصی نگردد که اگر دیده انصاف قاضی باشد بابت انتخاب شعر مقدمه یک دست مریزاد حق قلندران بود نه شکمبه شتربر سر نیک خواهان.
درود بر هر نفس منصف و ذات مصفایی که از درویشان طلب ندارد جز یک نگاه و با تشکراز مخالفانم که مشعل راهند به هرم وجودشان ...
[quote='killer137212']...
این فراخوان در تاریخ ۱۳۹۲/۰۵/۱۷ - ۰۲:۲۸داده شده(توسط مدیر ارشد)و در تاریخ ۱۳۹۲/۰۶/۳۰ - ۱۷:۲۳
(به احتساب اولین کامنت)منتشر شده پس هم وقت کافى بوده هم انرژى لازم،من میگم اگه تو یه کتاب عمومى همه شرکت داشته باشن یا بهتر بگم فرصت شرکت داشته باشن...[/quote]
دوست گرامی
من متوجهم که شما قصد بهتر و بهتر کردن کارهای بعدی رو دارید و بحث بیشتری هم با شما نمی کنم.
فقط در مورد زمان طراحی جلد می خوام مطلبی عرض کنم فقط در این جهت که هم شما و هم دوستان دیگه اطلاعات درستی داشته باشید.
جلد تنها زمانی می تونست طراحی بشه که اسم کتاب مشخص باشه. همونطور که می بینید اسم کتاب و تعداد شاعران دو فاکتور اصلی این جلد هست و اصولا ربط معنایی و تصویری همین هاست که کار رو متعلق به این کتاب و نه کتاب دیگه ای می کنه. و هر دوی این فاکتورها آخرین چیزی بوده که فیکس شده و 26 شهریور به من اعلام شده و طرح 27 شهریور آماده شده.
تقدیم به پرسیکای عزیز با شعری از خودش:
هنگام رحیل است ، شبت را سحری هست؟
امید به بازآمدنت ، مختصری هست؟
فرداست که بند از پر و بالم بگشایند
از محبس من تا نفس تو گذری هست؟
زان جلوه ی پارینه مرا هیچ نمانده
از مهر و وفای تو چه ، دیگر اثری هست؟
این شب زده را جز می و خمار سری نیست
آن میکده را ساقی صاحب نظری هست؟
صد نقش به خون شسته ز تعزیر تو داریم
زان ناز طبیبانه هنوزت هنری هست؟
از دود دل ماست که شب یکسره تاری است
در هیمه ی احساس تو آیا شرری هست؟
از شاخه ی خشکیده رجای ثمری نیست
بی دوست چه خوف از شب و زخم تبری هست
حقیقتا چگونه میشود بی دوست زیست؟ که اگر اینگونه میشد ، انفرادی عزلت عزیزترین جای جهان میبود.
اما شاعر گرانمایه، چقدر بزرگوارانه در ِ این محبس میگشاید به یافتن  نَفَس دوست :
"از محبس من تا نفس تو گذری هست؟"
دل میلرزد و چشم میگردد تا مهر بیابد و دست بفشارد. اما بلافاصله شک میکند :
" از مهر و وفای تو چه ، دیگر اثری هست؟ "
...نه هست باور کن هست! هرچند شک گلوی شعرت را بفشارد :
" این شب زده را جز می و خمار سری نیست
آن میکده را ساقی صاحب نظری هست؟ "
اگر چه شاعر ِ بصیر ، شب را بواسطه ندیدنش تار نمیبیند و دود دل خویش را عامل این تفرق میداند :
" از دود دل ماست که شب یکسره تاری است
در هیمه ی احساس تو آیا شرری هست؟ "
اما همین نوشته و ارادت، همان شرری است که در هیمه احساس دوستانی انداختی که لحظه ای کدورتت را نمیخواهند ببینند. دوستانی که هر لحظه مهر میورزند و عشق میطلبند.
پرسیکای عزیز ، پر از معجزه شادی باشی....
[quote='persica1400']امیدوار بودم این دفتر به حاشیه آلوده نشود و مامنی باشد برای دلگفته ها. در مورد سروده ناچیز بنده تنها می توانم بگویم این سروده باطنا تقدیمی حقیر من به وجود بی آلایش جناب بیک پور است و لاغیر و نه به قصد درج در این دفتر ، چنان که از درج نام راستین خود بر آن نیز امتناع گردید ولی چون درج نام سراینده در کنار سروده قاعده این دفتر است جناب بیک پور به رسم محبت و یادگار ترجیح دادند آن را در بخشی خارج از محتوای اصلی بگنجانند تا به قاعده ی دفتر خدشه ای وارد نگردد که احتمالا جز گوشه ای از پیشگفتار نبوده.
حقیقت این که هیچ گاه جز برای دل خویش نسروده ام چه رسد به طمع نشر و مدح و به هیچ روی درج این سروده در آغاز یا متن یا آخر این دفتر با عدم نشرش برایم توفیری نداشت و شما نیز به درج آن بر آستانه ی این دفتر جز به چشم گستردن پادری کهنه ای بر آستانه ی عمارت معظم و زیبای اشعار دوستان فرهیخته از جمله خود ننگرید.[/quote]
و اما حاشیه دوست عزیز،وقتى ما میبینیم که دوستانمان در زیر همین کتاب و یا کامنت هایى عمومى شروع به زخم زبان زدن در مورد کسایى میکنن که نظرى نداده اند، این کتاب به حاشیه برده شده بود،و نظرات منم اصلا حاشيه نبود دوست عزيز فقط نقدى بود كه دوستان خود خواهانش بودند
خارج از عدالت بوده، مطمئنن کسانى دیگرى هم بودن که نخواهن اسم واقعیشون منتشر بشه،به هر حال من نقد هامو گفتم و براى دفاع هم اماده هستم،امیدوارم بد برداشت نشه ولى قصدم به حاشیه کشوندن نبود،نظراتمم هر انچه بود که وجود داشت فقط کسى اونها رو نگفته بود به دلایلى
پرسیکاى گرامى من از قدیم هم خدمت شما هم خدمت فرهاد جان ارادات خودمو بیان کردم و هر دوى شما را بزرگ وارانى در این صحنه میدونم و اینجا صحبتم با فرد خاص نبود به هر حال گفتنى رو باید گفت
پیشنهادتون قابل تامله اما اینو در نظر داشته باشید که اینجا سایت کتاب است نه یک سایت گرافیک یا طراحی. فراخوان داده شده مربوط به گرداوری اشعاری برای یک کتاب شعر بوده که جلد اون در درجه آخر اهمیت قرار می گیره. اگر به قول شما برای جلد هم فراخوان داده میشد اپلود کتاب موکول میشد به حداقل یک ماه بعد.در صورتی که به نظر من لزومی نداره چنین وقت و انرژی به هدر بره... حالا این جلد میخواد به دست من طراحی بشه یا هر کس دیگه ای که قبول زحمت می کنه... فرقی نداره.بهتره وقتی کتاب اماده اپلود میشه در کوتاهترین زمان پوسته اون هم اماده بشه چون محتواست که اهمیت داره.

سلام سحر خانوم،بنده هم نخواستم یه موقع با حرف هام چیزى از زحمت هاى گرد اورندگان این مجموعه کم کنم
شما کامنت ها رو که ببینى از طرح جلد بیشتر از خود شعر ها تشکر شده،پس اگه بخواى اینطور که شما میگین حساب کنیم تمام کامنت هاى مربوط بود طرح جلد باید حذف بشن چون این سایت یه سایت کتابه نه سایتى درباره ى یه عکس گرافیکى
این فراخوان در تاریخ ۱۳۹۲/۰۵/۱۷ - ۰۲:۲۸داده شده(توسط مدیر ارشد)و در تاریخ ۱۳۹۲/۰۶/۳۰ - ۱۷:۲۳
(به احتساب اولین کامنت)منتشر شده پس هم وقت کافى بوده هم انرژى لازم،من میگم اگه تو یه کتاب عمومى همه شرکت داشته باشن یا بهتر بگم فرصت شرکت داشته باشن بهتره،این نکته رو هم بگم که نقاشى،حرفه اى هست که در کنار نقاشى بتونه نوع کاغذ نقاشیش رو و جنس قلم هاش رو هم انتخاب کنه،اینجا هم طرح جلد میشد چیزى به غیر از یک طرح گرافیکى باشه میتونست سیاه قلم ساده ولى زیباى یکى از دوستان نقاشمان که اتفاقا شاعر هم هست در این سایت باشه یا طرح گرافیکى دیگه گرافیکس ها،میدونم به قول شما فرصت کم بوده ولى باید تو همین فرصت کم حداقل شانس ارائه و تلاش داده میشد،امیدوارم متوجه عرایض بنده شده باشید دوست گرامیم
[quote='persica1400']امیدوار بودم این دفتر به حاشیه آلوده نشود و مامنی باشد برای دلگفته ها. ...
حقیقت این که هیچ گاه جز برای دل خویش نسروده ام چه رسد به طمع نشر و مدح و به هیچ روی درج این سروده در آغاز یا متن یا آخر این دفتر با عدم نشرش برایم توفیری نداشت و شما نیز به درج آن بر آستانه ی این کتاب جز به چشم گستردن پادری کهنه ای بر آستانه ی عمارت معظم و زیبای اشعار دوستان فرهیخته از جمله خود ننگرید.[/quote]
جناب پرسیکای گرانقدر
من هم امیدوار بودم...هرچند...نه هر که سر بتراشد قلندری داند....
به هرحال حضور شما و سروده شما گرانقدر سردر فاخری است بر پیشانی این سرا
سپاس از بودنتان و نقدها و دیدگاه های روح نواز و چشم نوازتان
وطنی برای واژه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک