رسته‌ها
ستاره ی تنها
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 17 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 17 رای
به راست قامتان دالان تاریک تاریخ ، بر آستان دوست جان کنم قربان

دفتر دوم تقدیم به عاشقان و پاک بازان
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
55
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1391/12/11

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ستاره ی تنها

تعداد دیدگاه‌ها:
25
از ناظرین محترم خواهشمندم اجازه دهند این کامنت ها بماند . بنظرم سودمند است . به هر حال حرف های نا گفتنی هم روزی باید گفته شوند . از کسی رنجیده نیستم .
من ابن شعررا خصوصی برای شما نوشتم چراکه دردهای شخصی خودم درآن مستتر است. انصاف دهید جوانمردی بود آنرا در اینجا بنویسید و خودم را با خودم مقایسه کنید.آیا خودم شرم میکردم انرا اینجا بنویسم یا شما انقدر مرا میشناسید که حکم کنید در اینجا خوث خودمم و درانجا طوطی شکرشکن حافظ و خیام ؟! جل الخالق. بسیار ناپختگی کردید برادر جوانم. حرف و نگاه و عمل چون تیرند که پس از رها شدن بازگشتی ندارند ، هرگز.
برادر من ، بنده عرض کردم این صرفن سلیقه ی شماست وهر فردی را سلیقه ایست. قابل احترام است ولی بنده هیچ نقدادبی ازبابت بخش کردن هجاها و مطابقت با اوزان و باب ها نمی بینم. اشتباه فاحشی است که تشابه رمل مسدس و مفاعیلن مفاعیل راوام گرفتن و چاشنی گرفتن مینامید و گم لطفی آشکار. متاسفانه وجسارتن شیفتگی مفرط به شعر نو چنان آلامدشده که شاعران را از ورود به عرصه ی شعرکلاسیک که قوام ودوام زبان است میرماند، گرچه سرسخت پوست کلغتی چون این قلندر باشد
! با این رویه نسل های آتی هیچ از حافظ مولانا و سعدی درک نخواهند کرد. هرچند به جرات میگویم شعر نیما و شاملو و سهراب را هم علیرغم همهمه ها و اشتیاق های ظاهری کسی نغهمید که اگر درک بود نه ان سه عزیزدر تنهایی و درد عمرطی میکردند نه اوضاع امروز چنین بود. بله شعر کلاسیک سخت است اما یکی مثل شاملو ادب کهن را در قالب نو زنده میکند و هزاران دیگر در تصورند که باید فقط به گذشتگان اکتفا کرد و شعر کهن را کشت. نفس قدم گذاشتن در اوزان کهن شهامت میخواهد نه فرار به جلو و نثر منظوم بی قاعده را شعر نام نهادن که اگر بخواهم هر روزی دفتری از این دست تحویل خواهم داد. شعر نو آن است که فرهاد مهراد و فرامرزاصلانی و شهرام ناظری اش بتوانند به آوازخوش بخوانند و دکلمه ی شاملو و خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی اش بزجان نشیند. وشعر کلاسیک هم مایه قوام ودوام موسیقی سنتی است. مهم نیست که قلندر زبانش در این عرصه الکن است مهم این است که این تابوی تاختن به سرایندگان شعرکلاسیک بشکند و این آلامد بودن بی فلسفه پا از گردن نازک ادب بردارد. گلایه ام برای خودم نیست که هیچم ، برای چشم پوشی بر شعر پرمفهومی چوم "شکوه با عالی جناب" و "خسته" است که سراسر درد امروز است ومخمس ستاره و عرفان "یکتا" که از دل برامده و دوستان بجای شنیدن صدای سخن دل در بهر قالب و ظاهر مانده اند. کاش کسی بود مانند جناب فرهادی که اگر هم بیرحمانه نقد میکرد لااقل بر اوزان و عروض مسلط بود. ساگارو همیشه خودش بوده و هست نه مرغ مقلد کسی ، اینرا معاشرانی که هستند در میان دوستان گواهند. تقلید ؟ چاشنی ؟
کمی بیش از اینکه با خوانش آهنگین شعر در گوش دلبر حال کنید به عمق بروید تا از دل همان دفتر اول که به دلتان نشست دریابید:
حاشا که جواهر به خزف خرج کنی
گل را به گیاه هرزه هم ارج کنی
نوشان ز شراب عشق در کام وفا
نامت به کتاب عاقلان درج کنی
عرض کردم به شما در ایام گذشته که درگیر این شب چره های بیهوده ی سوفسطاییان نشوید که برای هر مبحثی غولی در چراغ جادو دارند و درونی تهی. خداوند یارتان
من به هیچ ظرفی .. . نمی گنجم
فرار چون آرگون
داغ چون هلیوم
رخشان و نئون !
اما . . . فاخر و بی اثر
وابسته ی دستی
که نبود
حرفی - که نشد
نه ظرف مکان
نه ظرف زمان
نه دیس میوه خوری
سیب نیستم که بخوری
کارد بی دسته ات را
بردار از تن تهی ام
مغز میوه ی اقبال مرا
بهاری پیش
کرم خیانت جویده
آی با کلاهت را بردار
از پیشوند ، نام گمنامی ام
کلاهش بر سر احساسم
گشادی میکند
من نه نادی ام
نه منادا
جارم و مجرور
زیر جور ، خط تیره ها
نقطه ای از سر لطف
بگذار و برو . . .

7/11/91-19:07
ساگاروی عزیز،بزرگ برادر،
میانه ام با شعر سنتی،خیلی خوب است،ولی...
حقیقتش بنده این دفترتان را نپسندیدم،بعضی از دلایل را نیز گفتم؛
این مدل شعرتان را می ستایم که در بالا نوشتم،خوده خود «قلندر» است . . . !
بدون چاشنی گرفتن از کسی،نه خیام،نه حافظ،نه مولوی نه شعرای معاصر...
منتظر دفتر سوم اشعارتان،
که حاوی اشعار «تازه و داغ» است،هستم... و مشتاق:x
سپاس باران گرامی. دروغ چرا خودم هم این یکی را مثل بچه ام دوست دارم :-)
بله جناب خلیفه همینطور است. ممنون از تذکر به جایتان. گلستان و بوستان هودج آرامشند وسرشار ازحکمت و بنده از ستایشگران شیخ اجل
رفیق من نوشته ی بی مخاطب مثل سقط جنین میمونه. در راهروهای ارشاد پیر مبشی، بذارهمین جا تا به لطف ویاری دوستان کاستی هاش معلوم بشه. جرات چندانی نمیخواد ولی عشق بسیاری می طلبد.

سه چیز پایدار نماند: مال بی تجارت، علم بی بحث، و ملک بی سیاست.(گلستان سعدی)
زین سرای سنگ و سیمان و هیاهو خسته ام
زین همه دنبال دنیا در تکاپو خسته ام
از گذشته یاد آن ایام خوش خو خسته ام
از هراس بی دلیل از آن فرارو خسته ام
خسته ام از خستگی هم خسته ام
....
گرچه در هر سطح و هر خط من نوشتم خسته ام
کی نوشتم از خدا وز مشق عشقم خسته ام؟
من کجا از شور مستی وزجنونم خسته ام؟...
سپاس گرامی دوست برای آپلود اشعارتون...به امید دفتر های بعدی...سربلند و دلشاد باشید
رفیق من نوشته ی بی مخاطب مثل سقط جنین میمونه. در راهروهای ارشاد پیر مبشی، بذارهمین جا تا به لطف ویاری دوستان کاستی هاش معلوم بشه. جرات چندانی نمیخواد ولی عشق بسیاری می طلبد. :-)
گردوی غمت پوک
سلام
بازم به شما
ما که هرچی کردیم نتونستیم جواز این سخ کتابمونو بگیریم
حداقل جرئت به اشتراک گذاریش رو داشتی رفیق
ما که نداشتیم
دمت گرم8-)
درود برشما محسن جان. من هم به سهم خودم از مسوولان سایت بابت فراهم آوردن محیطی فرهنگی سپاسگزارم
ستاره ی تنها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک