رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

این قسمت از داستان، زیبا توصیف شده: [b]نه اینکه فکر کنید مادرم بی سواد بود، نه. بارها از زبون خود مادرم شنیده بودم که در بهبه ای (بحبوحه ی) جوانی آنچنان خواستگار از در و دیوار خونه بالا میومده که مجبور میشدن تند و تند مکان زندگیشون رو عوض
[b]احمق ترین[/b] از ملا نصرالدین پرسیدند: احمق ترین آدمی که دیدی چه کسی بود؟ گفت: نجاری قرار بود برای اتاق خانه ما دری بسازد. چون چوبی برای اندازه گیری نداشت دست هایش را باز کرد و اندازه را با دست هایش گرفت و در تمام راه که تا نجاری می
[b]دوستانی که فرصت نکردند این کتاب رو دانلود کنند، می تونن برای دانلود کتاب به پروفایل بنده مراجعه کنند.[/b]
[quote='shamlo']مهرپویای عزیز، جوان خوش آتیه، طی بحث هایی که در کتابناک با دیگران داشته اید و دارید، تلاش بسیار می کنید که مستدل و دقیق سخن بگویید و تا حدود زیادی هم موفقید،همچنین آداب مربوط به گفتگو کردن را، تا به آخر حفظ می کنید؛ هر مخاطب
[quote='خودم'] در ضمن، [b]جلد ششم کتاب تاریخ فلسفه کاپلستون رو آپلود کردم و لینک دانلودش رو در پروفایلم قرار دادم.[/b] نمی دونم کار درستی کردم یا نه! امید که خداوند از سر تقصیراتم بگذرد و در صحرای محشر با رابین هود محشور گردم.[/quote]
[b]خلاصه داستان رابین هود[/b] ماجرای رابین هود، قصه دزدان معروف جنگل شروود در نزدیکی شهر ناتینگهام است. پس از اینکه شاه ریچارد شیردل، رهسپار جنگ می‌شود برادرش جان تخت شاهی را غصب می‌کند و مالیات‌های سنگینی را برای مردم مقرر می‌کند. ریچارد
[b]خلاصه داستان[/b] فرانک (فرانسیس)، اولین فرزند خانواده مک‌کورت در روز ۱۹ اکتبر ۱۹۳۰ در بروکلین نیویورک به دنیا می آید. برادر کوچکتر فرانک، مالکی در سال ۱۹۳۱، برادرهای دوقلو الیور و یوگین در سال ۱۹۳۲ و خواهر کوچکش، مارگارت در سال ۱۹۳۵ به
[b]خاکسترهای آنجلا[/b] یا [b]اجاق سرد آنجلا[/b] خودزندگی‌نامه (اتوبیوگرافی) است از فرانک مک‌کورت، نویسنده ایرلندی-آمریکایی که در سال ۱۹۹۶ چاپ شده است. رمان شامل زندگی فرانک مک‌کورت در کودکی و اوایل نوجوانی در بروکلین نیویورک و لیمریک (شهری
ترجمه های دیگری نیز از این کتابِ پائولو کوئلیو در کتابناک موجود است: [url=http://ketabnak.com/comment.php?dlid=21357]چون رود جاری باش/ آرش حجازی[/url] [url=http://ketabnak.com/comment.php?dlid=21043]مثل رود که جاری است/ محمد مجلسی[/url]
[quote='مهرپویا1370'][b]دلیلش خیلی ساده است.ایمان ندارم چون وجود ندارد.[/b]در مورد ندانم گرایی باید بگویم که ندام گرا در زندگی عملی با یک آتئیستِ مطلق تفاوتی ندارند.من نمی توانم ثابت کنم خدا نیست همانگونه که نمی توانم ثابت کنم سیمرغ وجود ند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک