رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

در آن روز که پدرم میمرد چند لحظه بیدار و هوشیار شده بود. بقول معروف (چراغ روشن کرده بود). جز من فرزند دیگری نداشت. من خیلی بچه بودم. در کلاس سوم دبستان خودم تحصیل میکردم. پیداست که پدرم چقدر دوستم میداشت. در انتهای یک بیماری چند ماهه که توش
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک