گمراه
نویسنده:
محمود عالمی
امتیاز دهید
✔️ داستان، روایت زندگی شخصیتی رنج کشیده و مجرم است که خاطرات خود را در زندان باز میگوید، از این که ناگزیر به گروه قاچاقچیان میپیوندد دست به سرقت میزند و...
از متن کتاب:
از چند روز قبل با دوستان قرار گذاشتیم که روز سیزده عید را در یکی از ییلاقهای نزدیک شهر به سر آوریم. تا اینکه صبح روز موعود سر رسید و تمام رفقا دور هم جمع و آهنگ رفتن نمودیم. همه دوستان رای بر این دادند که با ماشین من بروند. من هم به ناچار از اوامر آنها سرپیچی نکردم و خواسته آنان را بر دیده نهادم. آن روز بعد از اینکه تمام وسایل لازم را در ماشین جابجا کردیم، ماشین را روشن نموده و در حالیکه من رانندگی ماشین را به عهده داشتم به سوی مقصد حرکت کردیم. در سرتاسر راه مردم مانند مور و ملخ به هم ریخته بودند و هر کسی با یک وسیله ای به سوی مقصدش حرکت می کرد...
از متن کتاب:
از چند روز قبل با دوستان قرار گذاشتیم که روز سیزده عید را در یکی از ییلاقهای نزدیک شهر به سر آوریم. تا اینکه صبح روز موعود سر رسید و تمام رفقا دور هم جمع و آهنگ رفتن نمودیم. همه دوستان رای بر این دادند که با ماشین من بروند. من هم به ناچار از اوامر آنها سرپیچی نکردم و خواسته آنان را بر دیده نهادم. آن روز بعد از اینکه تمام وسایل لازم را در ماشین جابجا کردیم، ماشین را روشن نموده و در حالیکه من رانندگی ماشین را به عهده داشتم به سوی مقصد حرکت کردیم. در سرتاسر راه مردم مانند مور و ملخ به هم ریخته بودند و هر کسی با یک وسیله ای به سوی مقصدش حرکت می کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گمراه