پایان یک عمر
نویسنده:
داریوش کارگر
امتیاز دهید
از متن کتاب:
فریب خورده ایم؛ فریب خورده ایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی بلد نیست. اگر نه این، کار شب است. تقصیر تاریکی. گم شده ام؛ شده ایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی زمان نمی شناسد. دو ساعت دیگر هیچگاه سر نمی رسد. پشت ظلمات را هیچگاه نمی بینیم؛ نمی بینیم. قرار نیست ببینیم. هیچوقت. هیچوقت؟ فریب خورده ایم؟ خورده ایم؟ بازهم؟
آفتاب رفته است و شب، هنوز نیست؛ نیامده؛ نشده است. توی حیاط نشسته ایم. روی تخت چوبی. زیر کاجهای پیر کنار باغچه نشسته ایم. کنار جوی آب.
همه برگشته اند برای آوردن، برای واگویی خبر اما، دیگر دیر شده است. مادرم را هم آورده اند. آخرین بار دو سه ماه پیش دیدمش. پیرترش آورده اند. هزار سال پیرتر. دلداری می دهد و غمگسارم می شود باز. حرفهایش عقب می بردم...
بیشتر
فریب خورده ایم؛ فریب خورده ایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی بلد نیست. اگر نه این، کار شب است. تقصیر تاریکی. گم شده ام؛ شده ایم. بازهم. اگر نه این، بلدچی زمان نمی شناسد. دو ساعت دیگر هیچگاه سر نمی رسد. پشت ظلمات را هیچگاه نمی بینیم؛ نمی بینیم. قرار نیست ببینیم. هیچوقت. هیچوقت؟ فریب خورده ایم؟ خورده ایم؟ بازهم؟
آفتاب رفته است و شب، هنوز نیست؛ نیامده؛ نشده است. توی حیاط نشسته ایم. روی تخت چوبی. زیر کاجهای پیر کنار باغچه نشسته ایم. کنار جوی آب.
همه برگشته اند برای آوردن، برای واگویی خبر اما، دیگر دیر شده است. مادرم را هم آورده اند. آخرین بار دو سه ماه پیش دیدمش. پیرترش آورده اند. هزار سال پیرتر. دلداری می دهد و غمگسارم می شود باز. حرفهایش عقب می بردم...
آپلود شده توسط:
Ataman
1402/06/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پایان یک عمر