محمد بهمن بیگی
(1298 - 1389 هـ.خ)
نویسنده، پژوهشگر، مدرس
مشخصات:
نام واقعی:
محمد بهمن بیگی
تاریخ تولد:
1298/00/00 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1389/02/11 خورشیدی (91 سالگی)
محل تولد:
ایل قشقایی، فارس
جنسیت:
مرد
ژانر:
آموزش عشایری
زندگینامه
هشت ساله که شد، پدرش یک منشی استخدام کرد و به خانه آورد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت. ده ساله بود که در راستای سیاست تضعیف عشایر و تخته قاپوی اجباری، پدرش را به تبعید به تهران محکوم کردند و شش روز پس از تبعید پدر، مادرش را نیز به گناه فراهم کردن آذوقه برای عشایر مخالف دولت، به تبعیدگاه همسرش فرستادند. بنابراین، محمد همراه مادر تبعیدی از کوهدشت به تهران آمد و در مدرسه علمیه تهران مشغول تحصیل شد. پس از پایان دوره دبیرستان به دانشکده حقوق وارد شد و دوره کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند. (او قبل از تحصیل حقوق، با معرفی یکی از سران ایل قشقایی به آمریکا رفت و پس از مدت بسیار کوتاهی به وطن بازگشت. ازآنجاکه در شهر و در کارهای اداری دوام نیاورد، پس از چندی به ایل بازگشت.) پس از پایان دوره کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، در راستای سیاستهای دولتِ وقت، کوشش خود را جهت برپایی مدرسههای سیار برای بچههای ایل آغاز کرد و با پیگیریهای خود توانست برنامه سوادآموزی عشایر را به تصویب برساند. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسههای سیار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهد. بهمنبیگی به سبب کوشش پیگیر خود در راه سوادآموزی به هزاران نفر کودکِ تُرک، لُر، کُرد، بلوچ، عرب و ترکمن، برندهٔ جایزهٔ سوادآموزی سازمان یونسکو شد. او تجربههای آموزشیِ خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشتهاست. از آثار او میتوان عرف و عادت در عشایر فارس، بخارای من ایل من، اگر قرهقاچ نبود، به اجاقت قسم و طلای شهامت را نام برد. علاوه بر این کتابها کتاب «نوشتههایی درباره محمد بهمن بیگی و آثار او» به کوشش اسماعیل احمدی، ابوالفتح امیری و کهزاد رنجبر نیز در سال ۱۳۸۴ از سوی نشر ویژه نگار منتشر شد.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
۱۱ اردیبهشت سالروز درگذشت محمد بهمن بیگی
( زاده ۲ خرداد ۱۲۹۸ -- درگذشته ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹)
نویسنده و بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری
محمد بهمنبیگی که از او به عنوان پدر آموزش عشایر یاد میشود،
در ایل قشقایی در خانوادهٔ محمودخان کلانتر تیره بهمنبیگلو از طایفهٔ عملهٔ قشقایی به هنگام کوچ چشم به جهان گشود
در هشت سالگی پدرش یک منشی استخدام کرد و به خانه آورد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد.
محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت.
وی همراه مادر از کوهدشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل شد.
پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند.
او قبل از شروع به همکاری با اصل چهار ترومن،
با معرفی یکی از سران ایل قشقایی به آمریکا رفت و پس از مدت بسیار کوتاهی به میهن بازگشت.
از آنجا که در شهر و در کارهای اداری دوام نیاورد پس از چندی به ایل بازگشت.
او در ادامه فعالیتهای خود به سمت آموزش عشایر رو آورد، و چادر سیاه ویژهٔ آموزش خود را از سال ۱۳۳۱ بر پا کرد.
به این شیوه،
نخستین آموزگار عشایر ایرانی میتوانست در هشت ماه از تابستان و زمستان به مردم ایلش درس بدهد و آنها را به روزگار خویش آگاهتر سازد.
بهمنبیگی توانست به کمک دوستانی که با او همراه شدند برنامهای را با پنج اصل در زمستان ۱۳۳۲ به تصویب برساند که طی پیام رسمی به ریاست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد.
بر پایهٔ برنامهٔ آموزش عشایر باید برای پایههای اول تا چهارم مدرسههای سیار و برای پایههای پنجم تا نهم مدرسههای شبانهروزی بر پا میشد.
همچنین، باید یک مدرسهٔ تربیت معلم ویژهٔ عشایر برای جذب دانشآموزان با مدرک پایان کلاس نهم ساخته میشد و گروهی برای نظارت بر مدرسههای چادری نیز به وجود میآمد.
با وجود این، تنها به بر پایی مدرسههای چادری و کار نظارت بسنده شد و ۱۳۷۸ مدرسه در ایلات و عشایر بنیانگذاری شد.
ادارهٔ این مدرسهها با
بهمنبیگی و دو ناظر دیگر،
بیژن بهادری کشکولی و
نادر فرهنگ درهشویی،
سپرده شد.
از آنجا که در میان عشایر نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پیدا کنند،
آموزگاران دیپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم کردن امکانات لازم برای آسایش آنها به سوی ایل کشاندند.
اما پس از یک سال روشن شد که این آموزگاران نمیتوانند در میان عشایر زندگی کنند و به هنگام کوچ با آنها همراه شوند.
به بیان بهمنبیگی:
"بچه شهری در ایل میترسید و آب میشد و سگ زرد را شغال میدید."
از این رو،
چاره را در آن دید که از خود ایلیاتیها داوطلب بگیرد و آنها را آموزش بدهد و برای آموزگاری آماده سازد.
همه جور آدم داوطلب این کار شده بودند و بهمنبیگی همهٔ آنها را امتحان میکرد که خط و حساب بدانند.
سپس،
آنها را به کدخدا میسپرد و ماهی ۸۰ - ۹۰ تومان برایشان دستمزد تعیین می کرد اما به دلیل سواد کم آنها،
همواره در کنارشان میماند و آنها را راهنمایی میکرد.
در واقع او از همهٔ مدرسههای عشایری دور و نزدیک بازدید میکرد و مدرسهای نبود که خودش تک تک دانشآموزانش را آزمایش نکرده باشد.
یکی دیگر از راهکارهایی که باعث پیشرفت کار بهمنبیگی شد،
دعوت از دولتمردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛
دعوت به ایل،
پذیرایی گرم سنتی و ایلیاتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانایی و استعداد نوشکفتهٔ بچههای ایل را به رخ کشیدن،
به امید جذب حمایت مالی و قانونی دولت.
در یکی از این برنامه ها،
دکتر کریم فاطمی،
مدیرکل آموزش و پرورش فارس، همراه جمعی از معاونان و مدیرکلهای ستادی وزارت،
از مدرسههای سیار دیدن کردند. نتیجهٔ دیدار آن شد که:
وزارت موافقت کرد حقوق آموزگاران را بپردازد،
فاطمی یکی از پشتیبانان این برنامه شد و از بهمنبیگی خواستند به استخدام آموزش و پرورش درآید و این کار را به طور رسمی ادامه دهد.
نهادی شدن آموزش در عشایر پس از ده سال با حمایت اصل چهار ترومن و پشتیبانی دکتر کریم فاطمی به ثمر رسید.
بهمنبیگی دانشسرای تربیت معلم عشایری را بنیانگذاری کرد و ۲۶ سال سرپرستی آموزش عشایر را به عهده داشت.
دوران بازنشستگی محمد بهمنبیگی بیشتر به ثبت تجربهها و خاطرهها و نظریههای او در زندگی و کار با عشایر و آموزش و پرورش گذشته است که حاصل آن چند کتاب در قالب داستانهایی گیرا و خواندنی است.