ایرج میرزا
(1251 - 1304 هـ.خ)
شاعر
مشخصات:
نام واقعی:
ایرج میرزا
تاریخ تولد:
1251/07/01 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1304/12/22 خورشیدی (53 سالگی)
محل تولد:
تبریز
جنسیت:
مرد
ژانر:
شعر
زندگینامه
ایرج میرزا ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، فرزند صدرالشعرا غلامحسینمیرزا، نوه ایرج پسر فتحعلیشاه و نتیجه فتحعلی شاه قاجار، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژگان و گفتارهای عامیانهاست و اشعار او از جمله اشعار اثر گذار بر شعر دوره مشروطیت بود. ایرج به گروهی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم موثری نداشتند ولی با این وجود، تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی میشد و از همین رو همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابریهای اجتماعی در وی زنده بود. او به سبب خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحهسرایی اعیان و اشراف میشد ولی به نحو ملایم اما موثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری میکرد. ایرج به همراه ملکالشعرا بهار، بلندترین صدای شعر دوره مشروطه بود. با وجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات میکرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی درباره محمدعلی شاه و احمد شاه از وی باقیماندهاست. بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بیجا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. ایرج میرزا موضع سختی در برابر حجاب داشتهاست. ایرج همچنین ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته میشود که از جنبشهای حامی حقوق زنان حمایت کردهاست. این شاعر همچنین برخی از عقبماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضهخوانان میدانست. او غزلی در هجو شیخ فضلالله نوری دارد. ایرج میرزا در 22 اسفندماه 1304 خورشیدی در تهران درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله شمیران آرمید.
بیشتر
آخرین دیدگاهها
ایرج میرزا
ایرج میرزا، بزرگترین شاعر مشروطه، در سال ۱۲۵۲ خورشیدی در تبریز متولد شد. پدر وی #غلامحسین_میرزا، ملقب به #صدرالشعرا از شعرای معروف عصر خود بود و جدش #ملک_ایرج_میرزا، پسر فتحعلیشاه نیز اهل شعر و ادب بود. ایرج میرزا در دامان چنین خانوادهای رشد و نمو یافت و بعدها از نظر جوهر شعر و پایه شعری بر بسیاری از هم عصران خود برتری یافت برتری یافت. علی دهباشی در مقدمه کتاب "سیری در زندگی و آثار ایرج میرزا"، از قول "پروفسور مار"، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: " مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت … ایرج میرزا را از زمره شاعران برجسته عصر مشروطیت میدانند... ".
وی در دوران کودکی به فراگیری زبان و ادبیات فارسی، فرانسه و عربی پرداخت و در نزد اساتید بزرگ زمان خود محمدتقی عارف اصفهانی و میرزا نصراله بهار تحصیل کرد. ایرج تحصیلاتش را سپس در "دارالفنون مظفری" در تبریز به پایان برد، و از چهارده سالگی به جهان شعر روی آورد. مدرسه مظفری، دومین مدرسه آموزش عالی در تاریخ معاصر به حساب میآید که در دوران ولایتعهدی مظفرالدین میرزا به سبک دارالفنون تهران تاسیس شد. زمانی که حسنعلیخان گروسی ملقب به #امیرنظام_گروسی"، مدرسه مظفری را در تبریز ساخت، ایرج میرزا معاونت آن مدرسه را بر عهده گرفت. امیر نظام گروسی، سیاستمدار و وزیر و ادیب و خوشنویس دوره قاجار بود. ایرج میرزا در سن شانزده سالگی ازدواج کرد و سه سال از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسر، هر دو را از دست داد. دوران اقامت پنج ساله ایرج میرزا در خراسان را شاید بتوان بهترین دوره کوشش ادبی او دانست.
ایرج پس از مرگ پدر از حمایت بزرگان دیگری چون #نظامالسلطنه_مافی و #امینالدوله و حتی #علیاصغرخان_اتابک برخوردار بوده است. ایرج میرزا کار شعر را با مدیحهپردازی آغاز کرد. او در نوزده سالگی لقب #صدرالشعرا گرفت، و به شغلهای دولتی از جمله کار در وزارت فرهنگ که در آن زمان "معارف" نام داشت و پس از آن به استخدام اداره گمرک در آمد و پس از مشروطه نیز در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور و در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان به کار مشغول شد. ایرج میرزا به زبانهای فارسی، ترکی، عربی و فرانسه تسلط داشت و تا حدودی نیز زبان روسی میدانست. ایرج که مدتی دبیر حضور امینالدوله بود و همراه او به تهران آمده بود، از تهران سفری هم به اروپا رفت. پس از بازگشت از اروپا ریاست اتاق تجارت تبریز بدو واگذار شد و تا زمان مرگش یعنی ۱۳۰۴ هـ.ش، به مشاغل مختلف دولتی رسید. (شعر دوره مشروطه، دکتر منیب الرحمان، ترجمه یعقوب آژند، تهران، روزگار، ۱۳۷۸ چاپ اول، ص۶۰). ایرج میرزا همچنین مدیریت ماهنامه "ورقه" یا "ارگان دارالفنون تبریز"، که نخستین نشریه دانشجویی شهر تبریز بود را نیز عهدهدار بود. ایرج با وجود پیشینه اعیانی و کار در دستگاههای دولتی در تنگناهای مالی میزیست. تنگناهائی که مزید بر علت میشد و نمیگذاشت آنطور که باید به کار اصلی خود بپردازد:
بعد سی سال قلم فراسائی
نوکری کیسه بری، ملائی...
باز هم کیسه ام از زر خالی است
کیسهام خالی و همت عالی است
سالهای پایانی عمر ایرج میرزا هم با فقر و پریشانی گذشت. ایرج میرزا منتقد زمانه خود بود؛ منتقدی بیپروا که گاهی این بیپروایی به مذاق بسیاری خوش نمیآمد. این شاعر بزرگ در ۲۲ اسفند ماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. زندگی ادبی این شاعر دارای دو مرحله بود؛ در مرحله اول که دوران جوانی ایرج بود. وی در قالب قصیده به ستایش رجال و خوشامد و تهنیت پرداخت؛ ولی در مرحله دوم که مصادف با دوران پختگی شاعر بود، از شاعر درباری بودن کناره گرفت و با پشت سرگذاشتن تجربیات ارزنده و جهانبینی تازهای که در اثر سفر اروپا و کسب معرفت و کمالات بدست آورده بود، مسائل و مضامین تازهای در دنیای شعرش پدیدار شد و سبک جدیدی به وجود آورد. بیشتر اشعار موجود در دیوان او نیز که دارای اعتبار ادبی والاییاند در این دوره سروده شدهاند.(منیبالرحمان، ۱۳۷۸، ۶۰-۶۱).
بگفتا که در بین نوع بشر
دو بیماریند، پر ز شر و خطر
" وبا " هست اول، بلایی قَدَر
فتد همچو آتش، به نسل بشر
و بعد از " وبا " درد دیگر "عباست"
که خود عامل درد و رنج و بلاست
چو شیطان، به زیر عبا پا نهاد
عبا گشت، کانون جهل و فساد
چو حاکم شود بر دیاری عبا
در آن نشنوی، غیر صوت عزا
وبای جهالت، ز زیر عباست
که خود منشاء درد و رنج و بلاست
امان از "عبا" و امان از "وبا"
که شد ملت ما بدان مبتلا
شعر سنگ مزار ایرج میرزا :
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهانست اینجا
یک جهان عشق نهانست اینجا
آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش و طرب و مستی بود
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
هرکه را روی خوش و خوی نکوست
مرده و زنده من عاشق اوست
من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات
تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود
بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز به خاکم مأواست
چشم من باز به دنبال شماست
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی
گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید