رسته‌ها

جبار باغچه بان
(1264)

اطلاعات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
1264/02/19
محل تولد:‌
ایروان
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
تاریخ درگذشت:‌
0000/00/00
زندگی‌نامه
میرزا جبار عسگرزاده در سال ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان که پایتخت کنونی جمهوری ارمنستان است، به دنیا آمد و جدّش از مردم تبریز یا ارومیه[۲][۳] بود. او ابتدا در تبریز کودکستانی را تحت عنوان «باغچه اطفال» دایر کرد و به همان خاطر خود را باغچه‌بان نامید. او مدرسه ناشنوایان را در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت‌های زیاد از جمله رئیس فرهنگ وقت دکتر محسنی در تبریز دایر کرد.[۴] این کلاس جنب باغچه اطفال باغچه‌بان در کوچه انجمن در ساختمان معروف به عمارت انجمن تأسیس شد.[۱] او از سال ۱۳۰۷ خورشیدی علی‌رغم دشواری‌های وسیع چاپ و کلیشه، چاپ کتاب‌های ویژه کودکان را با نقاشی‌هایی که خود می‌کشید آغاز کرد. یکی از کتاب‌های وی با عنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده و شورای جهانی کتاب کودک آن را به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد.[۱][۵]ثمین باغچه‌بان، ثمینه باغچه‌بان و پروانه باغچه‌بان، فرزندان جبار باغچه‌بان هستند. در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰ شورای شهر تهران با نامگذاری خیابان فرعی از خیابان های شرق خیابان حجاب (مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) به نام جبار باغچه بان موافقت کرد که با مخالفت فرمانداری شهر تهران رو به رو شد. در برخورد با این مخالفت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با نوشتن بیانیه ای اعتراض خود را اعلام کرد.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های جبار باغچه بان
(4 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1

‍ جبار باغچه بان، معلم دنیای سکوت


* #جبارعسکرزاده (باغچه بان)، از پیشگامان آموزش و پرورش نو در ایران، ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ ش، در شهر ایروان، پایتخت ارمنستان، زاده شد...؛ پدرش از ایرانیان مهاجری بود که در ایروان، به کار معماری و شیرینی پزی اشتغال داشت. جبار به سبب سخت گیری پدرش نتوانست به مدرسه های نو راه یابد. دوران آموزش او در کودکی و نوجوانی در مسجدها و نزد یک روحانی به قرائت قرآن و سپس زبان فارسی پرداخت. از ۱۵ سالگی به ناچار درس و مشق را رهاکرد و برای گذران زندگی، همچون پدر، به کار معماری و شیرینی پزی پرداخت...؛ در سال ۱۲۸۴ شمسی در هنگامه درگیریهای ارمنیان و مسلمانان قفقاز به زندان افتاد. در آنجا با همکاری یکی از همبندان خود مجلله فکاهی " #ملانهیب" را منتشرکرد...


*او خبرنگار روزنامه #قفقاز و از طنزنویسان و شاعران روزنامه فکاهی #ملانصرالدین و مدیر مجله فکاهی #لک_لک ایروان بود...؛ در سال ۱۲۹۸ شمسی، جبار با کاروان آوارگان جنگ از راه جلفا به ایران آمد. پس از پشت سرگذاشتن دشواریهای بسیار و بیماریهای سخت به #مرند رفت و در دبستان #احمدیه آن شهر آموزگار شد....؛ عسکرزاده در سال ۱۳۰۳، پس از بازدید از کودکستان ارمنیان در تبریز، کودکستانی در این شهر بازکرد و نام آن را #باغچه_اطفال گذاشت و پیشنهاد کرد که مربیان کودکستان را #باغچه_بان بنامند و برای خود نیز نام خانوادگی #باغچه_بان را برگزید.


*باغچه بان در سال ۱۳۲۲، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را بنیان گذاشت. سپس آموزشگاه ویژه کر و لالها در منطقه یوسف آباد تهران ساخته شد. او درباره روش کار خود در این آموزشگاه نوشت:


" ... آموزشگاه من هیچ وقت به روی کودکان فقیر بسته نبوده و نخواهد بود... فرق دین و مذهب و ملیت و نژاد و وضع مالی کودکان، هرگز مانعی برای ورود آنها به مدرسه من نبوده و نخواهد بود، و یگانه شرط تحصیل در مدرسه من، کر بودن و بر اثر آن لال ماندن یک کودک است، نه چیز دیگری..."


*باغچه بان در سال ۱۳۲۵، ابزاری به نام #تلفن_گنگ، برای رساندن صوت از راه دندان به مرکز شنوایی اختراع کرد و آن را به نام خود به ثبت رساند. باغچه بان از سال ۱۳۲۳ تا سال ۱۳۲۶، #مجله_زبان را منتشرکرد. در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با وزیر آموزش و پرورش، که از دانش آموختگان آمریکا بود، ناسازی پیداکرد. فرزندش، ثمین باغچه بان، در این باره نوشته است:


" وزیر هر جور چوبی را لای چرخ او میگذاشت، تهمتهای سیاسی به او می زد، حقوقش را کم میکرد... میگفت مدرک تحصیلی ندارد و... "


- پدرم در جواب به این مهملات، مقاله تند و تیزی نوشت:


" آقای وزیر، من مانند فلانی برلن ندیده و مثل فلانی از پاریس نیامده ام.... قدرت من، فکر من، معلومات من و ایمان من، همه ایرانی است...؛ نه مثل تو کسب شرف کرده ای از آمریکا. من انفاس پیغمبری را از #زردشت، حسن نوع پروری را از #سعدی، قدرت تشخیص را از #بوعلی و جسارت سربازی را از #فردوسی... جرات انقلاب را از #کاوه به ارث برده ام... من این دعوا را با شما در موقعی شروع کرده ام که شما وزیر هستید و من آموزگاری بیش نیستم. من نمیتوانم دربرابر ظلم و ستم و دروغ، مانند گوسفندی ساکت بمانم و تسلیم بشوم، زیرا در این صورت پرورش یافتگان من نیز اخلاق گوسفندی پیدا خواهند کرد..."


*باغچه بان در سال ۱۳۳۰، کانون کر و لالها را پایه گذاری کرد. در سال ۱۳۳۲ در آموزشگاه خود، دوره یکساله ای، برای تربیت آموزگار ویژه کر و لالها ترتیب داد. دانش آموختگان این دوره در همان آموزشگاه به کار پرداختند. باغچه بان در سال پایانی زندگی خود #جمعیت_سلام یا #گرامیداشت را برای بزرگداشت نیکوکاران بنیان نهاد.


*باغچه بان افزون بر شماری از کتابهای کودکان همچون "زندگی کودکان"، "پیر و ترب"، "گرگ و چوپان"، ..."درخت مروارید"، آثاری در زمینه آموزش الفبا منتشرکرد...، "اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه"، کتاب "الفبای سربازان"، کتاب "حساب"و...از جمله دیگر آثار او برای بزرگسالان هستند.


* #ثمین، فرزند باغچه بان، درباره روزهای پایانی زندگی پدرش نوشته است:


"" در آخرین روز آبان ماه ۱۳۴۵، دیروقت شب تلفن زنگ زد. از آموزشگاه خبردادند که حال پدرم بدشده، خودمان را فورا برسانیم... ؛ وقتی مامورین آمبولانس با شتاب زدگی او را بر روی برانکارد خوابانده و با سرعت از راهروی آموزشگاه میگذشتند، داد زد:


" خداحافظ آموزشگاه، خداحافظ آموزگاران، خداحافظ شاگردانم " "".


- باغچه بان در ۴ آذرماه سال ۱۳۴۵ چشم از جهان فروبست.




 تاریخ ادبیات کودکان ایران، محمد هادی محمدی و زهره قائینی، جلد هفتم، تهران، شرکت نشر چیستا، صفحات ۹۵۴-۹۵۸.



عضو نیستید؟ ثبت نام در کتابناک