رسته‌ها

جبار باغچه بان
(1264 - 1345 هـ.خ)

آموزگار و بنیانگذار نخستین مدرسه ناشنوایان ایران
مشخصات:
نام واقعی:
جبار عسگرزاده
تاریخ تولد:
1264/02/19 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1345/09/04 خورشیدی (81 سالگی)
محل تولد:‌
ایروان
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
آموزگار ناشنوایی
زندگی‌نامه
جدّش از مردم تبریز یا ارومیه بود. او ابتدا در تبریز کودکستانی را تحت عنوان «باغچه اطفال» دایر کرد و به همان خاطر خود را باغچه‌بان نامید. او مدرسه ناشنوایان را در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت‌های زیاد از جمله رئیس فرهنگ وقت دکتر محسنی در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچه اطفال باغچه‌بان در کوچه انجمن در ساختمان معروف به عمارت انجمن تاسیس شد. او از سال ۱۳۰۷ خورشیدی علی‌رغم دشواری‌های وسیع چاپ و کلیشه، چاپ کتاب‌های ویژه کودکان را با نقاشی‌هایی که خود می‌کشید آغاز کرد. یکی از کتاب‌های وی با عنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده و شورای جهانی کتاب کودک آن را به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد.ثمین باغچه‌بان، ثمینه باغچه‌بان و پروانه باغچه‌بان، فرزندان جبار باغچه‌بان هستند. در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰ شورای شهر تهران با نامگذاری خیابان فرعی از خیابان های شرق خیابان حجاب (مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) به نام جبار باغچه بان موافقت کرد که با مخالفت فرمانداری شهر تهران رو به رو شد. در برخورد با این مخالفت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با نوشتن بیانیه ای اعتراض خود را اعلام کرد. جبار باغچه‌بان چند سال هم در قفقاز، در مجله ملانصرالدین با مدیریت میرزا جلیل محمدقلی‌زاده، طنز نوشت و نشریه‌ای طنز به نام لک‌لک را هم مدیریت و سردبیری کرد. تلفن گنگ با گوشی استخوانی نام دستگاهی است که توسط جبار باغچه‌بان در ۲۲ بهمن ۱۳۱۲ شمسی اختراع شد. روش کارکرد آن به اینصورت است که شخص ناشنوا با گرفتن میله آن به دندان می‌تواند از طریق استخوان فک صورت، ارتعاشات صوتی را دریابد و بشنود. متاسفانه این دستگاه به دلیل بزرگی و عملی نبودن برای حمل و نقل هیچگاه به تولید انبوه نرسید.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های جبار باغچه بان
(4 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
1

‍ جبار باغچه بان، معلم دنیای سکوت


* #جبارعسکرزاده (باغچه بان)، از پیشگامان آموزش و پرورش نو در ایران، ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ ش، در شهر ایروان، پایتخت ارمنستان، زاده شد...؛ پدرش از ایرانیان مهاجری بود که در ایروان، به کار معماری و شیرینی پزی اشتغال داشت. جبار به سبب سخت گیری پدرش نتوانست به مدرسه های نو راه یابد. دوران آموزش او در کودکی و نوجوانی در مسجدها و نزد یک روحانی به قرائت قرآن و سپس زبان فارسی پرداخت. از ۱۵ سالگی به ناچار درس و مشق را رهاکرد و برای گذران زندگی، همچون پدر، به کار معماری و شیرینی پزی پرداخت...؛ در سال ۱۲۸۴ شمسی در هنگامه درگیریهای ارمنیان و مسلمانان قفقاز به زندان افتاد. در آنجا با همکاری یکی از همبندان خود مجلله فکاهی " #ملانهیب" را منتشرکرد...


*او خبرنگار روزنامه #قفقاز و از طنزنویسان و شاعران روزنامه فکاهی #ملانصرالدین و مدیر مجله فکاهی #لک_لک ایروان بود...؛ در سال ۱۲۹۸ شمسی، جبار با کاروان آوارگان جنگ از راه جلفا به ایران آمد. پس از پشت سرگذاشتن دشواریهای بسیار و بیماریهای سخت به #مرند رفت و در دبستان #احمدیه آن شهر آموزگار شد....؛ عسکرزاده در سال ۱۳۰۳، پس از بازدید از کودکستان ارمنیان در تبریز، کودکستانی در این شهر بازکرد و نام آن را #باغچه_اطفال گذاشت و پیشنهاد کرد که مربیان کودکستان را #باغچه_بان بنامند و برای خود نیز نام خانوادگی #باغچه_بان را برگزید.


*باغچه بان در سال ۱۳۲۲، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را بنیان گذاشت. سپس آموزشگاه ویژه کر و لالها در منطقه یوسف آباد تهران ساخته شد. او درباره روش کار خود در این آموزشگاه نوشت:


" ... آموزشگاه من هیچ وقت به روی کودکان فقیر بسته نبوده و نخواهد بود... فرق دین و مذهب و ملیت و نژاد و وضع مالی کودکان، هرگز مانعی برای ورود آنها به مدرسه من نبوده و نخواهد بود، و یگانه شرط تحصیل در مدرسه من، کر بودن و بر اثر آن لال ماندن یک کودک است، نه چیز دیگری..."


*باغچه بان در سال ۱۳۲۵، ابزاری به نام #تلفن_گنگ، برای رساندن صوت از راه دندان به مرکز شنوایی اختراع کرد و آن را به نام خود به ثبت رساند. باغچه بان از سال ۱۳۲۳ تا سال ۱۳۲۶، #مجله_زبان را منتشرکرد. در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با وزیر آموزش و پرورش، که از دانش آموختگان آمریکا بود، ناسازی پیداکرد. فرزندش، ثمین باغچه بان، در این باره نوشته است:


" وزیر هر جور چوبی را لای چرخ او میگذاشت، تهمتهای سیاسی به او می زد، حقوقش را کم میکرد... میگفت مدرک تحصیلی ندارد و... "


- پدرم در جواب به این مهملات، مقاله تند و تیزی نوشت:


" آقای وزیر، من مانند فلانی برلن ندیده و مثل فلانی از پاریس نیامده ام.... قدرت من، فکر من، معلومات من و ایمان من، همه ایرانی است...؛ نه مثل تو کسب شرف کرده ای از آمریکا. من انفاس پیغمبری را از #زردشت، حسن نوع پروری را از #سعدی، قدرت تشخیص را از #بوعلی و جسارت سربازی را از #فردوسی... جرات انقلاب را از #کاوه به ارث برده ام... من این دعوا را با شما در موقعی شروع کرده ام که شما وزیر هستید و من آموزگاری بیش نیستم. من نمیتوانم دربرابر ظلم و ستم و دروغ، مانند گوسفندی ساکت بمانم و تسلیم بشوم، زیرا در این صورت پرورش یافتگان من نیز اخلاق گوسفندی پیدا خواهند کرد..."


*باغچه بان در سال ۱۳۳۰، کانون کر و لالها را پایه گذاری کرد. در سال ۱۳۳۲ در آموزشگاه خود، دوره یکساله ای، برای تربیت آموزگار ویژه کر و لالها ترتیب داد. دانش آموختگان این دوره در همان آموزشگاه به کار پرداختند. باغچه بان در سال پایانی زندگی خود #جمعیت_سلام یا #گرامیداشت را برای بزرگداشت نیکوکاران بنیان نهاد.


*باغچه بان افزون بر شماری از کتابهای کودکان همچون "زندگی کودکان"، "پیر و ترب"، "گرگ و چوپان"، ..."درخت مروارید"، آثاری در زمینه آموزش الفبا منتشرکرد...، "اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه"، کتاب "الفبای سربازان"، کتاب "حساب"و...از جمله دیگر آثار او برای بزرگسالان هستند.


* #ثمین، فرزند باغچه بان، درباره روزهای پایانی زندگی پدرش نوشته است:


"" در آخرین روز آبان ماه ۱۳۴۵، دیروقت شب تلفن زنگ زد. از آموزشگاه خبردادند که حال پدرم بدشده، خودمان را فورا برسانیم... ؛ وقتی مامورین آمبولانس با شتاب زدگی او را بر روی برانکارد خوابانده و با سرعت از راهروی آموزشگاه میگذشتند، داد زد:


" خداحافظ آموزشگاه، خداحافظ آموزگاران، خداحافظ شاگردانم " "".


- باغچه بان در ۴ آذرماه سال ۱۳۴۵ چشم از جهان فروبست.




 تاریخ ادبیات کودکان ایران، محمد هادی محمدی و زهره قائینی، جلد هفتم، تهران، شرکت نشر چیستا، صفحات ۹۵۴-۹۵۸.



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک