لوئیس هچت اپنهایم
مشخصات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
تاریخ درگذشت:
محل تولد:
جنسیت:
ژانر:
زندگینامه
آخرین دیدگاهها
.
این چند روز گذشته بحث درباره شیلی، به دلیل رای اکثریت مردم شیلی به قانون اساسی کمونیست ها بالا گرفته و به ناگزیر موضوع ژنرال پینوشه، حاکم اسبق شیلی در دهه های هفتاد و هشتاد قرن گذشته، مطرح شده.اعتراف می کنم که موضوع حساسی است . نزد کمونیست ها پینوشه یک هیولا است که فقط شایستگی فحش و ناسزا دارد.شکی نیست که پینوشه در تقابلش با کمونیست های شیلی موازین حقوق بشر را نقض کرد.او بیش از سه هزار کمونیست شیلیایی را کشت و هزاران کمونیست دیگر را ناپدید کرد.او با کودتا سر کار آمد و حکومتش خشن و بیرحمانه بود اما این همه ماجرا نیست.عملکرد اقتصادی پینوشه هم باید مد نظر قرار داد.در دوره ریاست جمهوری فری مونتالوا نرخ تورم بیست و شش درصد بود.سپس مردم شیلی در یک انتخابات آزاد به نامزد کمونیست ها، سالوادور آلنده، رای دادند و او را رئیس جمهور کردند تا جلو رشد تورم را بگیرد و فکری برای پنجاه درصد جمعیت کشور، که زیر خط فقر زندگی می کردند، بکند. اما آلنده نا موفق بود.نرخ تورم در سال پایانی دولتش به حدود سیصد درصد رسید و نرخ رشد اقتصادی به حدود یک درصد کاهش یافت.پینوشه تحت چنین شرایطی کودتا کرد و دولت تشکیل داد و انصافا عملکرد اقتصادیش عالی بود.او تورم را به هشتاد درصد کاهش داد و با رفرم های اقتصادی اش کاری کرد که نهایتا تورم به چهار درصد رسید.نرخ رشد صادرات را از منفی پنج درصد دوره آلنده به بالای ده درصد رساند و جمعیت فقیر کشور را از چهل و هشت درصد به بیست درصد رساند.به طور خلاصه پینوشه کاری کرد که مردم لقب "معجزه اقتصادی" را روی سیاست های اصلاحی بازارمحورش گذاشتند.او موفق شد شیلی را به مرفه ترین کشور آمریکای لاتین تبدیل کند .شیلی در دهه هشتاد کمترین سطح مرگ و میر کودکان در آمریکای لاتین را داشت.همین رفرم های اقتصادی بود که نهایتا به حذف حکومت نظامی و برگشت دموکراسی به شیلی منجر شد.پس بهتر است موقع ارزیابی پینوشه هر دو وجه او را مد نظر داشته باشیم.
یک نکته دیگر:موفقیت های اقتصادی یک حکومت دیکتاتوری هرگز نباید توجیه گر وجه سرکوبگرانه این حکومت ها باشد.معتقدم هیچ موفقیت اقتصادی ای هیچ دیکتاتوری را موجه نمی کند.این اصل درباره پینوشه هم صدق می کند.اما جالب اینجاست که چپ های وطنی و غیر وطنی موقعی که پای ارزیابی رژیم چین به میان می آید خیلی راحت چشم بر میلیون ها نفری که در چین قربانی سیاست های سرکوبگرانه حزب کمونیست شدند می بندند وتوجیه شان این است که :ببینید چین چه اقتصاد شکوفایی دارد.اما اگر همین استدلال را در مورد پینوشه مطرح کنید رگ گردنشان بیرون می زند و می خواهند خون شما را بریزند.
بیژن اشتری
انتظار نمیرفت این جملات مشعشع را با این اکانتت نقل کنی. این موضعگیری درباره تاریخ شیلی زیر عکس جناب مصدق کمی حیرتانگیز است.
البته شاید در خود واقعیت تناقضی وجود نداشته باشد. شاید تناقض در نگاه کسی باشد که دور سر مصدق هاله ملیگرایی راستین و خلع ید بیقید و شرط بیگانگان از امور اقتصادی و سیاسی وطن را میبیند.
شاید نهایت منطقی-تاریخی خطمشی مصدق حقیقتاً همین کنار آمدن با منطق «تقسیم کار» و بازار جهانی است... سپردن سرنوشت وطن به «گرایشهای آزاد و غیرایدئولوژیک» بازار جهانی، اینکه «بازار جهانی» صالحترین راهبر و فرمانده «اقتصادهای ملی» است، اینکه «وطن» هم درنهایت یک «کالا» است و مساله صرفاً برسر یافتن بهترین مشتری برای آن است! «مکتب شیکاگو»، «آی.تی.تی» و «کارتلهای صنایع مس» آمریکا در مقام خریدار و جناب پیشونه در مقام دلال که سرنوشت این کشور را به هارترین تراستها و کنسرنهای مالی و معدنی جهان چنان گره زد که بعید است شیلی بتواند دوباره سر پای خود بایستد... شاید تاریـــخ وظیفهی شکاندن هاله ملیگرایی مصدق را بر عهده خود مصدقیها نهاده است؟...
بیژن اشتــری چه میگوید؟ اشتری میخواهد بگوید چپها هم صداقت ندارند... بسیار عالی. چپها چنین موجوداتی هستند. حتی بدتر. در همین دهـه 1970 که دولت کمونیست چین دست دوستی جناب هنــری کیــسینجر و نیکسون (روباه و دُمش) را پذیرفت و اتحادی محکم بین آنها شکل گرفت، بیژن اشتـــریهای آن زمان برای این «پیشرفت و ترقی چین در راه اقتصاد آزاد و دموکراسی»! کف و سوت میزدند. چپها هم عاقلانهترین سیاست را سکوت مرگوار یافتند. نخستین قربانی این «دوستی مبتنی بر بازار آزاد جهانی» استقلال و آزادی ملی ویتنام بود. وزارت خارجه ویتنام در سلسله متونی دست به افشاگری نقشههای «نواستعــماری» و «بازار آزادی» آمریکا و چین برای جنوبشرقی آسیا زد. (یکی از آنها را پریچهر رهائی به فارسی ترجمه کرده که واقعا برای ملیگرایان راستین آموزنده است). لیکن علیرغم این اعتراضات راستین مردمی و وطنخواهانهی ویتنامیها، بیژن اشتریهای زمان همچنان این بازگشت چین به «مسیر آزادی بازاد» را تحسین میکردند و چپها هم همچنان خفه بودند.....
امـا یک چیـز مسلم است: واقعیت چیزیست سوا از چپ و راست .... کسی که میخواهد واقعیت را بنحو علمی بشناسد، هرگز از این در وارد نمیشود. بازار آزادیها میتوانند هزار دروغ بگویند و چپها هزار و یک دروغ. حقیقت صاف و پوست کنده سر جایش باقیست: بمجرد انتخاب شدن سالوادور آلنده، پرزیدنت ریچارد نیکسون (دُم هنری کیسینجر) به صاحبمنصبانی که در اقتصاد شیلی دست داشتند دستور داد «Make the economy scream» : اقتصادشان را به شیون کشیدن وادارید! هزاران سند، از جمله اسناد خود CIA اجرا شدن کامل این دستور را گواهی میدهند. آنتونی سمسون در کتاب «I.T.T دولت حاکم» با صدها سند نشان میدهد که شرکتهای بینالمللی چگونه اقتصاد شیلی را فلج کردند. این حقیقتی است که بیژن اشتری هرگز نمیتواند آن را در کنار آمارهای دروغیناش بیاورد.
کاربری که از چهره مصدق استفاده میکند و از چخوف درباره روشنفکران نقل قول میآورد هم خیلی راحت با این منطق کثیف کنار میآید. و این منطق واقعاً منطق کثیفی است. در نتیجهی تحریم عراق بدست دولت جنایتکار آمریکا حداقل 500هزار کودک عراقی جان دادند یا بسختی بیمار شدند. حال فرض کنید کسی بیاید مداخله آمریکا را حذف کند و درباره نرخ مرگومیر کودکان عراقی در دهه 1990 و دهه اول 2000 «فلسفهبافی» کند! از همان فلسفهبافیهای روشنفکرانه که چخوف میگفت!