رسته‌ها
دلاوران عرب
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 23 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 23 رای
✔️ در این کتاب شما خواهید خواند که چگونه وحی آسمانی بر رسول اکر محمد (ص) نازل شده و مردم را به دین مبین اسلام دعوت نمودند و سپس شهر مکه به دست مسلمانان فتح گردید. در این داستان امثله و سخنان عبرت‌آمیز زیادی به کار رفته است که هر مسلمان واقعی باید آن را بخواند و بداند که علت عقب‌افتادگی مسلمانان این است که از اصول تعالیم اسلام منحرف شده و آن‌گونه که باید و شاید پیروی از دیانت اسلام نمی‌نمایند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
676
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hasanvahidi
hasanvahidi
1398/10/21

کتاب‌های مرتبط

پلی بر رودخانه درینا
پلی بر رودخانه درینا
4.4 امتیاز
از 52 رای
غرش طوفان - جلد 2
غرش طوفان - جلد 2
4.5 امتیاز
از 42 رای
بابک، عشق و حماسه
بابک، عشق و حماسه
4.5 امتیاز
از 4 رای
آخرین ایستگاه
آخرین ایستگاه
4.3 امتیاز
از 295 رای
بینوایان - جلد 2
بینوایان - جلد 2
4.7 امتیاز
از 112 رای
غرش طوفان - جلد 5
غرش طوفان - جلد 5
4.8 امتیاز
از 35 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دلاوران عرب

تعداد دیدگاه‌ها:
92
عرب ستیزی و یا ضدیت با هر نژادی کاری جاهلانه است اما بیان حقایق سیاه و تاریک تاریخی مربوط به هر قوم و ملتی باشد ایرانی و یا غیر ایرانی کاری کاملا پسندیده است اگر میخواهید به عرب بودن خود افتخار کنید تاریخ اعراب پیش از اسلام را بخوانید که به خاطر وجود آزادی مذهبی اقلیتهای مذهبی از ایران و سراسر خاورمیانه به شبه جزیره عربستان مهاجرت میکردند در تاریخ بنی امیه و بنی عباس افتخاری زیادی برای اعراب وجود ندارد افتخار اعراب حاتم طلایی است نه هارون الرشید و مامون و منصور و حجاج در همین خاندان امیه ما عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی را داریم که مورد تمجید تاریخ است عرب بودن و نبودن مهم نیست مهم کارنامه عملکرد است یک عربی میشود سلطان قابوس فقید پادشاه عمان که همیشه به دنبال صلح در منطقه بود یکی هم میشود جانوری مثل بن سلمان دنبال قتل روزنامه نگارها و مخالفین و هک تلفن مردم از لحاظ ژنتیکی در خون اکثر مردم ایران ژن عرب و ترک و مغولی و اقوام نجد ایران وجود دارد
با سلام خدمت دوستان بزرگوار . البته اشکالی بر شما وارد نیست چرا که مطالعات شما تنک و کم است . و البته باز هم عرض می کنم عرب ستیزی زیاد.
تهران - ایرنا - وب سایت اینترنتی «خاستگاه‌های کهن» (ancient origins) چکیده‌ای از کتاب «بودای بابلی: تاریخ گم‌شده و بصیرت کیهانی سیذارتا گوتاما» به قلم «هاروی کرفت» را منتشر کرده که در آن رد پای سیذارتا – بودای بزرگ – را در ایران باستان می‌یابد.
براساس گزارش این پایگاه که صدای آمریکا آن را منتشر کرده، نوشته‌های روی مهرهای پادشاهان هخامنشی سرنخ‌هایی به دست باستان‌شناسان داده که بر اساس آن ادعا می‌کنند «سیذارتا گوتاما» – بنیانگذار آیین بودا – در پارس باستان (غرب ایران کنونی) به دنیا آمده و عضو خاندان سلطنتی هخامنشی بوده است.
در ادامه گزارش آمده است: این کشف هیجان انگیز در پی تجزیه و تحلیل نوشته‌های روی مهرهای خانوادگی و لوحه‌ها و کتیبه‌های یافته شده در پرسپولیس، کاخ سلطنتی داریوش بزرگ هخامنشی و یافتن ارتباط میان مهرها با نام سیذارتا گوتاما و پدرش «سودودانا گوتاما» به دست آمده؛ کشفی که دکتر «راناجیت پال» در مقاله‌ای در ارتباط با ظهور ادیان بودایی و زرتشتی در ایران باستان با شرح وتفصیل و با ذکر جزئیات به آن پرداخته است.
روی تاج خاندان سلطنتی تصویری از پادشاه تاج بر سر در میان دو فرشته نگهبان قلم‌زنی شده و مهرهای کاخ تخت جمشید هم حاوی اسامی اعضای خاندان سلطنتی و دیگر شخصیت‌های مهم در قلمرو ایران باستان است.
گوتاما نام یکی از اعضای خاندان سلطنتی سکا (در شمال منطقه‌ای که پادشاهان پارس بر آن فرمان می‌راندند) بود.
باستان‌شناسان در بررسی شماری از مهر‌های به دست آمده از تخت جمشید، دریافتند که سرامانا (شامان مرکب از شیر و خورشید) اشاره به سدا آرتا (سیذارتا) دارد – سیذا به معنی (رهایی‌بخش) و ارتا به معنی حقیقت کیهانی.
دو فرشته نگهبان با سر و بال مرغی افسانه‌ای و بدن شیر، نمایشگر سرامانا شامان‌ها بود، بنابراین به باور باستان‌شناسان مهر خاندان سلطنتی مربوط به گوتاما، او را از اعضای خاندان سلطنتی ایران معرفی می‌کند.
در یک شمایل بودایی، بودا بر تخت شیرنشان تصویر شده است، در این شمایل بودا زیر درخت مقدس روشنگری کیهانی، معرفت خود را در اختیار شاگردان قرار می دهد.
باستان‌شناسان با مقایسه این شمای با تصاویر روی مهرها و کتیبه‌های تخت جمشید و بررسی مهرهایی که در کاوش‌های باستان‌شناسی تخت جمشید به دست آمده، این پرسش را مطرح کردند که تاج خاندان گوتاما در پارسه (سرزمین پارس) چه می‌کرده؟ و آیا پیوند و رابطه‌ای میان سیذارتا گوتاما با امپراتوری ایران وجود داشته است؟
کتیبه‌های داریوش بزرگ حاکی است که «اهورامزدا» خدای زرتشتیان، داریوش را فراخوانده تا (در سال 522 پیش از میلاد) تخت سلطنت را از گوماتا، مغ بزرگی که پس از مرگ کمبوجیه تاج و تخت را غصب کرده بود، بازپس بگیرد.
کندوکاو در کتیبه‌ها، پژوهشگران را به این باور رساند که سیذارتا گوتاما معروف به بودا همان گئومات یا «بردیا» بود که قدرت را در ایران به دست گرفت اما اندکی بعد به دست داریوش، شاهزاده هخامنشی سرنگون شد.
پایگاه خاستگاه های کهن افزوده است: پیروان بودا به هند رفته و در آنجا آموزه های گئومات را رواج دادند. بنا به این پژوهش، در تمامی متون بابلی نام اصلی بودا «گئومات» ثبت شده است.
مقایسه تصاویر نشسته بودا بر اریکه معنوی و تصاویر شاهان هخامنشی نشسته بر تخت پادشاهی نیز دلایل دیگر این همگونی و ایرانی بودن بنیانگذار آیین بودا ذکر شده است.
بر اساس این پژوهش‌ها، متون سانسکریتی که زادگاه بودا را هند ذکر کرده‌، صدها سال بعد از سرنگونی گئومات یا بردیا در هند بازنویسی شده است.
اما یک واقعیت مسلم دیگر وجود دارد و آن این که تاریخ‌نگاران از گئومات بسیار اندک می‌دانند، اینکه آیا بودا همان گئومات – مغ بزرگ زرتشتیان – است یا نه، پرسشی است که هنوز در برابر باستان‌شناسان و مورخان قرار دارد.
این مقاله تقدیم به دوستانی که برامکه را هندی میدانند
[quote='شاپري']دوست عزیز دیگری هم چنان عرب ستیز است که از کتاب مربوطه دلاوران عرب از سده اول هجری رو به صدام و جنگ ایران و عراق ربط داده . جنگ تلخ است و ناگوار ولی تاریخ این چیزی نیست که دوستان نوشته اند . در واقع دوستان در تشخیص میان تاریخ و درستی و نادرستی دین اسلام هم دچار اشتباه شده اند .[/quote]
همانگونه که بینید چه اندازه بی‌شرم باشد، هوده دارد زیرا به سر نیاکان خودش نیامده است (ونکه به سر عراق آمد هر چند اینان خودشان را سعودی دانند)، امروزه اگر آمریکا هم ایران را گرفت مردانش را کشتار کردو زنانش‌و کودکانش را بردو ... هیچ آهومند نیست زیرا جنگ است دیگر درست نمی گویم؟ مگر جنگ همیشه تلخ نیست؟ بستگی دارد چه اندازه باشد. ایرانیان هم پاک نبودندو از این کارها کرده‌اند با این روی پیش هنرنمایی تازیان یک شوخی بوده است. هر چند دوباره می‌دانم بنده دوباره به عرب‌ستیزی انگشتنما می‌کنید زودتر پاسختان را دهم:
شماها هی نگویید عرب‌ستیزی! ما تو ایران چیزی به نام عرب‌ستیزی به آن اندازه نداریم. عرب‌پرستی داریم، بیک عرب‌ستیزی نداریم. دین‌و زبانشان تو آموزشگاهها که آموزش داده می‌شودو بخش برجسته‌ای از فرهنگشان قانون کشور شده است، با این روی هر چند همه آنچه هم که قانون است برای بیشتر توده مسلمان ایران هم پذیرفته نیست. نمونه‌اش همین چندی پیش بود گفتمان زیر نبیک "هولوکاست: دروغ بزرگ یهودیان" به حلالی‌و حرامی صیغه کشید شدو دو تن از تازی‌پرستان بنام کتابناک صیغه را نپذیرفتند. یکی شان باور دارد ایرانانیان آغازنده جنگ با تازیان بودندو دیگری هم باور دارد زبان خوارزمی، زبان دانش نیست (رومیان‌و یونیان که در دانش پیشتاز بودند، دانش خود را به زبانهای هندواروپایی نوشتند، اینک زبان خوارزمی که هندواروپایی است، توانایی دانش‌رسانی ندارد؟) تازی‌ستیزی بهانه‌ای برای جنبشهای پان-تازی است تا "احواز" دروغینشان را درست بکنند، ایران خیلی دارد لی لی به لالای اینها می‌گذارد، این ور نمی گذارد ایرانیان بر سر گور کوروش بزرگ بروند، از آن ور تو خوزستان زنانی با این گونه پوشش را آزاد گذارد:
ویکی پدیا: An Iranian Arab wearing a niqab in Bandar Abbas
زشت نیست تو پیاده‌رو ایران، یکی زن‌و مرد بودنش آشکار نباشد؟ هر بزهکاری از زندان گریخته تواند اینگونه پوشاک کند تا شناسایی نشود. درون صداوسیما علی کارونی با چپیه سرخ می‌رود آواز تازی می‌خواند، خود گرداننده برنامه هم ازش می پرسد مگر چپیه سرخ داریم؟ (چپیه سرخ برای سعودیان است)، کارونی می گوید عرب‌ستیزها برای ما نمادسازی کرده‌اندو با چندتا فرنودو برهان کشکی دروغ بافد؛ تازه در پایان هم می گوید نامهای ساختگی خوزستان باید به نامهای گذشته‌اش برگردد:
آپارات: علی کارونی در شبکه سه سیما
پرسش‌و پاسخ درباره چپیه شرخ: 3:44 تا 6:00
رو کردن دروغهای کارونی بدست پایگاه خبرگزاری شوشان:
http://shooshan.ir/fa/news/97347/%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%85%D8%BA%D8%B2-%D8%A2%D8%AF%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8E%E2%80%8C%DA%A9%D8%B4%D8%AF
خواستاری برای بازگشت نامها: 6:25 تا 6:50
دست نزدن علی کارونی برای ایران: 7:18 تا 7:25
اینک هی بگویید عرب‌ستیزی. خود یوسف عزیزی که "کانون مبارزه با نژادپرستی‌و عرب‌ستیزی" درست کرده‌و سردسته اینان است، چپیه سرخ به سر کند: متن لینک
این "عرب‌ستیزی" بهانه‌ای برای جداکردن اهواز از ایران است. اگر کسی از ایران خوشش نمی‌آید تواند به عراق بازگردد یا به همان دشت تازیان که سنگش را به سینه زنند بروند.
بخش دوم
دنباله: نزد آن ها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت درخور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت. اما این ترتیب نمی‌توانست دوام داشته باشد. زیرا برای کشورداری و جهان‌بانی به هیچ وجه ذوق و استعداد و تجربه کافی نداشت. حکومت و قضاوت نیز همه جا مخصوص عرب بود و هیچ موالی ای بمه این گونه مناصب و مقامات نمی‌رسید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با آن که از موالی است چندی به قضاء کوفه گماشته است. نزد آن ها اشتغال به مقامات و مناصب حکومت درخور موالی نبود؛ زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت زیرا که با اصل سیادت فطری نژاد عرب منافات داشت. اما این ترتیب نمی‌توانست دوام داشته باشد. زیرا برای کشورداری و جهان‌بانی به هیچ وجه ذوق و استعداد و تجربه کافی نداشت. (دو قرن سکوت – بخش 3: آتش خاموش – رویه 74 - 73)
بنده از چبود یا ماهیت دروغین این نِبیک "دلاوران عرب" جرجی زیدان بیزار هستم‌و آن را چندش دانم، با این روی از اینکه اینجا هست خیلی شادمان هستم، زیرا نشان می‌دهد در مغز یک تازی نوخلافتخواه چه می‌گذرد. خوب است تازی‌پرستان این نبشته را ببینند ونکه شاید از خواب خرگوشی دربیایند.
بخش یک
اگر در نام "شاپري" ریز شوید، درمی‌یابید با "ي" تازی نوشته شده است، امروزه پان-عربها یا هم-تازیان نمادهای گوناگونی مانند به سر بستن چَپیه سرخ یا چَفیه قرمز، کاربری "ي" تازی به جای "ی" پارسی در نوشتار پارسی دارند. همانگونه که بینید، بیناک "عرب‌ستیزي داریوش ارجمند" را با "ی" تازی نوشته‌اند. این شاپری هم بهتر بود نام خودش را سابري می‌نوشت‌و تازیده یا مُعَرَبش می‌کرد، همانگونه که تازیان به شاپور، سابور گویند. هر چند این دیدگاه را بیشتر دارم برای سخنانی که در دنباله خواهم نوشت، می‌گذارم: خود ایرانیان هم پیش از اسلام مزدک‌ را کشتند که آن هم مانند بابک خرمدین بود. با این روی عباسیان نمک خوردندو نمکدان شکستندو کسانی در برپایی خلافتشان مانند بهزادان پور ونداد یا همان ابومسلم‌ خراسانی‌و جعفر برمکی یاری رساندندو به آنان بوروکراسی یا دفترسالاری خود را آموختند (خود این هم-تازی گرامی هم به این خَستو است)، کشتند. کنون بگوییم بابک خرمدین دشمنشان بود، چرا دوستان ایرانیشان را هم کشتند؟ در تاریخ‌و سالمَه ما از تازی دوستی ندیدم‌و نخواهیم دید. ایشان که سخن مرا درباره موالی نمی‌پذیرند پس سخن زرین کوب که نوشتارش هَنتا از سوی برخی از مسلمانان پسند شده، آورم:
موالی و بنی امیه
حکومت بنی امیه برای آزادگان و بزرگ زادگان ایران قابل تحمل نبود زیرا بنیاد آبن را بر کوچک شماری عجم و برتری عرب نهاده بودند. طبقات پایین‌تر نیز به سختی می‌توانستند آن را تحمل نمایند زیرا آن ها نه از خلیفه و اعمال او نواختی و آسایشی دیده بودند و نه تعصبات دینی دیرینه را فراموش کرده بودند. عبث نیست که هر جا شورشی و آشوبی بر ضد دستگاه بنی امیه رخ می داد، ایرانی ها در آن دخالت داشتند. خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود. بنی امیه که عصبیت عربی را فراموش نکرده بود حکومت خود را بر اصل «سیادت عرب» نهاده بودند. عرب با خودپسندی کودکانه‌ای که در هر فاتحی هست، مسلمانان دیگر را موالی یا بندگان خویش می‌خواند و تحقیر و ناسزایی که در این نام ناروا وجود داشت کافی بود که همواره ایرانیان را نسبت به عرب بدخواه و کوینه توز نگهدارد اما قیود و حدود جابرانه‌ای که بر آنها تحمیل میشد این کینه و نفرت را موجه تر می کرد. بیداد و فشار دستگاه حکومت سخت مایه نگرانی و نارضایی مردم بود. نظام حکومت اشرافی بنی امیه آزادگان و نژادگان ایران را مانند بندگان درم خرید از تمام حقوق و شؤون مدنی و اجتماعی محروم می داشت و بدین گونه تحقیر و همه گونه جور و استبداد با نام موالی پیوسته بود. موالی نمی‌توانست به هیچ کار آبرومند بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند. اگر یک موالی نژاده ایرانی، دختری از بیابان نشینان بی نام و نشان عرب را به زن می‌کرد، یک سخن چین فتنه انگیز کافی بود که با تحریک و سعایت، طلاق و فراق را بر زن و تازیانه و زندان را بر مرد تحمیل نماید. حجاج بن یوسف بر سعید بن جبیر که از پارساترین و آگاه ترین مسلمانان عصر خود بود منت می‌نهاد که او را با آن که از موالی است چندی به قضاء کوفه گماشته است.
این تازی‌زبانان خوی بر این دارند هر کس به تازیان بگوید بالای چشمت ابرو هست، بوسین "‌عرب‌ستیزی" بزنند. نمونه‌اش داریوش ارجمند می گوید چرا تازی‌زبانان اهواز که مانند ما شیعه هستند به شاخاب پارس خلیج العربی گویند، بیک ببینید اینان چه جنجالی به پا کرده‌اند:
یوتیوب: عرب ستیزي داریوش ارجمند
دیدید پیرمرد بیچاره را چگونه آزرده بودند؟ جنگ ایران‌و عراق، بخشی از تاریخ سده بیستم نیست؟ خود عراق نام جنگ خودش را قادسیه صدام گذاشته بودو آن را به نبرد قادسیه پیوند داده بود یا من؟ بنده سخنی درباره درستی‌و نادرستی اسلام زدم؟ اکنون هم که پاسخ خود را یافته است گوید من چیزی درباره موالی نمی‌دانم. خوب است امروزه اینترنت هست‌و مردم توانند بروند درباره موالی بخوانند.
[quote='شاپری'] ... بابک خرمدین رو هم اعراب نکشتن بلکه خود ایرانی ها کشتن ... همانطور که برامکه همچون خالد برمکی که البته ایرانی هم نبودند بلکه هندیان مهاجر به ایران بودند چنان حسرت حکومت ایرانی نداشتند بلکه تابع خلافت اسلامی بودند ... [/quote]
تا چه اندازه دروغ؟ بابک خرمدین را ایرانیان دستگیر کردندو معتصم آن را کشت. برمکیان هم چون بودایی بودند، هندی بودند؟ تا آنجایی که ما دانیم دین بودا در خود هند کارش نگرفت‌و در کشورهای خاوری‌اش رواگ شدو گسترش یافت. برمکیان از بلخ بودندو نه هند. اگر نام "برمک" از سانسکریت آمده، باز هم پروهان خوبی نیست، چون در زمان باستان بسیاری از ارمنیان هم نامهای ایرانی داشتند، با این روی ایرانی نبودند یا ایرانیان هم در اکنون‌و هم در گذشته نامهای تازی هم دارند، با این روی تازی نیستند. شَوَندِ آن که برمکیان را برمکیان نامیدند این بود که پرده داران آتشکده نوبهار بلخ که سپس با گسترش بوداگری به بوداکده دگرگون شد، برمک می‌نامیدند، امروزه هم به آنهایی که در مزار امام هشتم شیعیان کار کنند، "خادم" گویند با این روی اگر خاندانی از آنان به نام خادمیان در بیاید باید عرب باشند یا ایرانی؟ با همین گویایی‌و منطق تازیان دارند دانشمندان ایرانی را که نام های تازی داشتند، تازی می‌کنند. راستی جعفر برمکی را هم ایرانیان کشتند؟ هر چند ما این کشتار مهره‌های سوخته را ویژه تازیان ندانیم، ایرانیان‌و تازیان هم، خودشان از خودشان کم نکشته‌اند. این ویژگی فرمانرویی‌های گذشته‌‌و کنون است.
[quote='شاپری']... ابن مقفع هم در جریان شعوبیه قرار گرفت و درست یا نادرست محکوم به اعدام شد ...[/quote]
ایشان هم دارد مانند یوسف عزیزی بنی طرف پان-تازی چندش، شعوبیه را که واکنشی به نژادپرستی تازیان بود، سرزنش می‌کند و ناسر راست به روزبه پور دادویه (ابن مقفع) گوید "حقش بود".
مروان پسر حکم بن ابی العاص بن امیّه بن عبد شمس بن عبد مناف قریشی اموی از خاندان امیه و قویترین خاندان قریش بودو مادرش امنه بنت علقمه بن صفوان بن امیه کنانی از خاندان بنی کنانه بود و وی در زمان رسول خدا متولد شد و در زمان رحلت رسول خدا هشت سال داشت .[۳]او 5 همسر و 16 فرزند داشت که از این میان 12 نفر آنها پسر بودند.از زنان وی عایشه دختر معاویه بن المغیره که مادر جانشین مروان،عبدالملک بن مروان بود.همچنین یکی از زنان وی ام ابان بود که دختر عثمان بن عفّان خلیفه ی سوم بود که از او صاحب شش فرزند شد.[۳] و حارث پسر دیگر او ، دختر دیگر عثمان را به همسری گرفت. مروان اولین کسی است که مانع زیارت پیامبر شد و کسی است که بعد از یزید بدون جمع و اخذ حداکثری رای حکومت مروانیان را تشکیل داد و مسعودی می گوید:«او ار اولین کسانی است که به زور حکومت را گرفت و با بیوه ی یزید،فاخته مکنی امّ خالد ازدواج کرد.»[۴ در اموی بودن مروانیان فکر نکنم دیگه شک و شبه
ای باقی بماند
جریان کشته شدن ابومسلم خراسانی و بابک خرمدین و ابن مقفع دیگر احتیاج به توضیح ندارد دوستان شاید چند سال دیگه بگویند جمال خاشقچی خیلی چاق شده بود برادرمان بن سلمان برای این که از بیماری قلبی رنج نبرد راحتش کرد
(([quote='سپربلوط']الان که اسم کتاب دلاوران عرب است یاد قتل فجیع ابومسلم خراسانی و بابک خرمدین و ابن مقفع و بردگی زنان و مردان ازاده در صدر اسلام توسط عمر و عثمان و جنایات بنی امیه و بنی عباس وصدام تکریتی می افتیم[/quote])) عذر میخام ولی این خود ابومسلم بود که عباسیان رو به حکومت رسانید و بابک خرمدین رو هم اعراب نکشتن بلکه خود ایرانی ها کشتن . ابن مقفع هم در جریان شعوبیه قرار گرفت و درست یا نادرست محکوم به اعدام شد . همانطور که برامکه همچون خالد برمکی که البته ایرانی هم نبودند بلکه هندیان مهاجر به ایران بودند چنان حسرت حکومت ایرانی نداشتند بلکه تابع خلافت اسلامی بودند . البته باز تکرار می کنم منظور من تایید حکومت عباسی یا اموی و مروانی نیست بلکه شناخت تاریخ واقعی است
دلاوران عرب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک