اطاقی به شکل L
نویسنده:
لین رد بنکس
مترجم:
مینا بحرینی
امتیاز دهید
✔️ در ابتدای کتاب می خوانیم:
در واقع آن اتاق چیزی نداشت که گفتنی باشد فقط یک سقف رویش بود و دری داشت که از داخل قفل می شد در آنزمان من فقط به همین توجه داشتم و بس حتی به جرئیات و اشیای کاملا کهنه و از بین رفته اش هم توجهی نکردم و شاید چونخود غرق درغم و نومیدی بودم از پستی جنس و فرسودگی آن ها دلتنگ نگشتم چمدانم را روی تختخواب انداختم و اشیای مختصرم را بیرون آوردم و در یکی از کشوهای کمد سه پایه گذاشتم کار دیگری نداشتم که انجام دهم روی صندلی نشستم و از پنجره به بیرون خیره شدم.
روز گرفته ای بود، درست مثل حال من و شیشه های کثیف آن را گرفته تر جلوه میداد. کمی بیش به خاطر سپردم که روز بعد یک شیشه پاک کن بخرم و سراسرش را تمیز کنم. بعد فکر کردم به چه درد می خورد؟ کسی که به اینجا نخواهد آمد تا آن را ببیند. احساس نوعی خلاء می کردم. نمی دانم چه بود؟ شاید از گرسنگی بود. به این ترتیب پس از یک هفته برای اولین بار میل به غذا داشتم. به چند نوع خوراکی فکر کردم، ولی هیچکدام به اندازه قهوه چنگی به دلم نزد. تقریبا یک هفته بود که جز قهوه چیزی نخورده بودم...
بیشتر
در واقع آن اتاق چیزی نداشت که گفتنی باشد فقط یک سقف رویش بود و دری داشت که از داخل قفل می شد در آنزمان من فقط به همین توجه داشتم و بس حتی به جرئیات و اشیای کاملا کهنه و از بین رفته اش هم توجهی نکردم و شاید چونخود غرق درغم و نومیدی بودم از پستی جنس و فرسودگی آن ها دلتنگ نگشتم چمدانم را روی تختخواب انداختم و اشیای مختصرم را بیرون آوردم و در یکی از کشوهای کمد سه پایه گذاشتم کار دیگری نداشتم که انجام دهم روی صندلی نشستم و از پنجره به بیرون خیره شدم.
روز گرفته ای بود، درست مثل حال من و شیشه های کثیف آن را گرفته تر جلوه میداد. کمی بیش به خاطر سپردم که روز بعد یک شیشه پاک کن بخرم و سراسرش را تمیز کنم. بعد فکر کردم به چه درد می خورد؟ کسی که به اینجا نخواهد آمد تا آن را ببیند. احساس نوعی خلاء می کردم. نمی دانم چه بود؟ شاید از گرسنگی بود. به این ترتیب پس از یک هفته برای اولین بار میل به غذا داشتم. به چند نوع خوراکی فکر کردم، ولی هیچکدام به اندازه قهوه چنگی به دلم نزد. تقریبا یک هفته بود که جز قهوه چیزی نخورده بودم...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اطاقی به شکل L