گذشت
نویسنده:
عباسقلی آذری
امتیاز دهید
کتابی است اخلاقی - اجتماعی
از متن کتاب:
رفیق من می گفت اختر شمع انجمن ما بود. در محافل و مجالس چشمها با ودوخته و صحبتها در اطراف موضوع هایی می شد که دلچسب او باشد. گرد گلزارش پروانه های بسیاری پروبال می زدند. اختر دارای قامتی نسبتاً بلند موهای مجعد سیاه، چشمان درشت مشکی و دهان غنچه، رویهمرفته دختر زیبائی بود.
در مجالس خصوصی و فامیلی ما غالباً بیژن شرکت می نمود. بیژن نسبتاً خوش لباس و خوش اندام و خیلی کم صحبت و آرام بود. شاید یکی از اسرار موفقیت او همان سکوت و آرامش او بود. بیژن هم مثل همه متوجه اختر بود. نگاه های عمیق او حکایت از این موضوع می نمود. رفته رفته بیژن از مرحله نگاه و نظربازی پا را بالا گذارده و وارد مرحله عمل پنهان از چشم سایرین شده بود. روزها سر راه اختر که از مدرسه بمنزل می رفت، می ایستاد و با او سلام و علیک می نمود. این عمل و ملاقات های مجالس شب نشینی باعث شد که اختر بیشتر در اطراف بیژن فکر کند. بتدریج احساس می کرد از ملاقات بیژن که پسر مودب و آرامی است خوشوقت می شود...
از متن کتاب:
رفیق من می گفت اختر شمع انجمن ما بود. در محافل و مجالس چشمها با ودوخته و صحبتها در اطراف موضوع هایی می شد که دلچسب او باشد. گرد گلزارش پروانه های بسیاری پروبال می زدند. اختر دارای قامتی نسبتاً بلند موهای مجعد سیاه، چشمان درشت مشکی و دهان غنچه، رویهمرفته دختر زیبائی بود.
در مجالس خصوصی و فامیلی ما غالباً بیژن شرکت می نمود. بیژن نسبتاً خوش لباس و خوش اندام و خیلی کم صحبت و آرام بود. شاید یکی از اسرار موفقیت او همان سکوت و آرامش او بود. بیژن هم مثل همه متوجه اختر بود. نگاه های عمیق او حکایت از این موضوع می نمود. رفته رفته بیژن از مرحله نگاه و نظربازی پا را بالا گذارده و وارد مرحله عمل پنهان از چشم سایرین شده بود. روزها سر راه اختر که از مدرسه بمنزل می رفت، می ایستاد و با او سلام و علیک می نمود. این عمل و ملاقات های مجالس شب نشینی باعث شد که اختر بیشتر در اطراف بیژن فکر کند. بتدریج احساس می کرد از ملاقات بیژن که پسر مودب و آرامی است خوشوقت می شود...
آپلود شده توسط:
hanieh
1393/07/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گذشت
کتاب جالبیه. ممنون از شما :)