خیال خام
نویسنده:
هانیه ابوالقاسم
امتیاز دهید
از متن کتاب:
آخ که هیچ عطری به اندازه خاک باران خورده مرا مدهوش نمی کند. بهترین حالت وقتی است که دقایقی بعد از سپیده صبح، در هوای آزاد باشی و شاهد ریزش نخستین قطرات باران. هیچ حسی دل انگیزتر و لطیف تر از این نیست. علی الخصوص در فصل بهار که به محض بیدار شدن به حیاط خانه مان می روم. زیر طاق پیچک های یاس امین الدوله می ایستم و تمام وجودم را مملو از عطرشان می سازم. در این میان چهره خواب آلودم با دانه های ریز باران بهاری شسته و پاک می شود. دستم را میان گیسوان پریشان یاس می برم. با نوازش گلهای سپید و طلایی، دستم بوی عطر می گیرد. طبق عادتی دیرینه، چندتایشان را با دقت می چینم و شهد انتهایشان را می نوشم.
عاشق طبیعتم. دلم میخواهد ساعتها در دامان طبیعت به حال خود رها باشم. بسکه از آدم ها و تحملشان خسته ام. بسکه من یک جورم و اطرافیانم جور دیگر.
من از تبار همانهایی هستم که برای زندگی و خواسته هایشان می جنگند. همان هایی که از موقعیتشان راضی نیستند و به هر دری میزنند برای خلاصی. همان هایی که قانع نیستند و دلشان میخواهد، آنطور که دوست دارند زندگی کنند. خسته می شوم، اما گاهی می ارزد...
بیشتر
آخ که هیچ عطری به اندازه خاک باران خورده مرا مدهوش نمی کند. بهترین حالت وقتی است که دقایقی بعد از سپیده صبح، در هوای آزاد باشی و شاهد ریزش نخستین قطرات باران. هیچ حسی دل انگیزتر و لطیف تر از این نیست. علی الخصوص در فصل بهار که به محض بیدار شدن به حیاط خانه مان می روم. زیر طاق پیچک های یاس امین الدوله می ایستم و تمام وجودم را مملو از عطرشان می سازم. در این میان چهره خواب آلودم با دانه های ریز باران بهاری شسته و پاک می شود. دستم را میان گیسوان پریشان یاس می برم. با نوازش گلهای سپید و طلایی، دستم بوی عطر می گیرد. طبق عادتی دیرینه، چندتایشان را با دقت می چینم و شهد انتهایشان را می نوشم.
عاشق طبیعتم. دلم میخواهد ساعتها در دامان طبیعت به حال خود رها باشم. بسکه از آدم ها و تحملشان خسته ام. بسکه من یک جورم و اطرافیانم جور دیگر.
من از تبار همانهایی هستم که برای زندگی و خواسته هایشان می جنگند. همان هایی که از موقعیتشان راضی نیستند و به هر دری میزنند برای خلاصی. همان هایی که قانع نیستند و دلشان میخواهد، آنطور که دوست دارند زندگی کنند. خسته می شوم، اما گاهی می ارزد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خیال خام