رسته‌ها
علویه خانم
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 311 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 311 رای
زن چاقی که پلک های متورم، صورت پر کک و مک و پستانهای درشت آویزان داشت پولها را بدقت جمع میکرد. چادر سیاه شرنده ای مثل پرده زنبوری به سرش بند بود. روبند خود را از پشت سر انداخته بود. ار خلق سنبوسه کهنه گل کاسنی به تنش، چارقد آغبانو به سرش و شلوار دبیت جاج علی اکبر به پاش بود. یک شلیته دندان موشی هم روی آن موج میزد و مچ پاهای کلفتش از توی ارس جیر پیدا بود ولی چادرش از عقب غرقابه گل شده و تا مغز سرش گل شتک زده بود. در این بین سورچی از بالای گاری با لهجه درکی فریاد زد:« آهای علویه، معرکه بسه ها، راه می افتیم» ...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
50
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/02/09

کتاب‌های مرتبط

ناجی
ناجی
4.7 امتیاز
از 6 رای
روانی
روانی
4.3 امتیاز
از 4 رای
دمحمحیسم
دمحمحیسم
4.1 امتیاز
از 8 رای
آوار شب
آوار شب
4.3 امتیاز
از 3 رای
همه از یک
همه از یک
4.4 امتیاز
از 17 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی علویه خانم

تعداد دیدگاه‌ها:
50
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مررررررررررررررررررررششششششششششششییییییییی
من کسان دیگری را دیده بودم
که همچون برخی از دوستان نظر خوبی در مورد هدایت نداشتند:
........(با عرض پوزش و ارادت نسبت به تمامی نویسندگان، اما نمی تونم اعتراف نکنم که می خواستم مطمئن شم نوشته های هدایت مجموعه ای از سخنان رکیک و یاوه است و کاملا هم مطمئن شدم.)...............
اما بعد ها ، زمانی که اندوخته ی دانش شان افزون گردید
با آمیخته ای از شرم و لبخند از خود انتقاد کردند.
ایدون باد:-):-):-)
با عرض پوزش و ارادت نسبت به تمامی نویسندگان، اما نمی تونم اعتراف نکنم که می خواستم مطمئن شم نوشته های هدایت مجموعه ای از سخنان رکیک و یاوه است و کاملا هم مطمئن شدم.
اصفهان نصف جهان و داستانهای دیگه صادق رو هم بذارین
داستان فقط روزمرگی یک سری آدمها رو نشون میده اما نمیدونم چرا وقتی من کارای آقای هدایت رو میخونم دیگه انگار رو زمین نیستم به هیچ چیز هم فکر نمیکنم به جز شکوه اثر خیلی حیفه که بیشتر نمیتونیم از ایشون و کارهاشون استفاده کنیم
علویه خانم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک