رسته‌ها
تقریرات مصدق در زندان
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 86 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 86 رای
به کوشش: ایرج افشار

درباره حوادث زندگی دکتر مصدق
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
184
آپلود شده توسط:
gulfofpersia
gulfofpersia
1389/01/28
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تقریرات مصدق در زندان

تعداد دیدگاه‌ها:
8
جریحه‌دار شدن حس میهن پرستی دکتر مصدق در جوانی، خاطره‌ای که هیچ گاه از یاد او نرفت.
در سال ۱۹۱۹ /۱۲۹۸ مصدق با فرزندانش در بندر مارسی به کشتی نشست و متوجه شد که سر پرسی کاکس- معمار قراداد ۱۹۱۹ نیز در همان کشتی است. سر پرسی برای نشان دادن محبت به مصدق، در بندر عدن تحقیقاتی کرد و به مصدق اطلاع داد که راه آهن بصره-بغداد کار نمی‌کند و برای مصدق امکان ورود به ایران از راه بغداد وجود ندارد. اما اشاره کاکس به اینکه بوشهر را بندر ایرانی تلقی نمی‌کند، احساسات میهن پرستانه مصدق را جریحه‌دار کرد و حتی در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در زندان به نوشتن خاطرات پرداخت، این نکته در ذهن او بود. مصدق می‌گوید:
«یکی از شب‌ها در کشتی، بعد از صرف شام، سرپرسی کاکس، وزیر مختار انگلیس که امضا کننده قرارداد وثوق‌الدوله بود، از من پرسید "آیا شما وزیر عدلیه ایران هستید؟" گفتم بله. گفت من سرپرسی کاکس هستم و اکنون کمیسر عالی عراق شده‌ام و به محل ماموریت خود می‌روم. چون ماموریت خود را گفت از او سوال کردم؛ آیا ممکن است من از بصره با راه آهن به بغداد بروم و از بغداد به طهران حرکت کنم؟ گفت فردا در عدن پیاده می‌شوم و تحقیق می‌کنم. فردا شب به من گفت مطابق تحقیقاتی که به عمل آوردم، راه آهن بصره به بغداد را اعراب خراب کرده‌اند و قابل عبور نیست. گفتم "بنابراین در بندر خودمان پیاده می‌شوم". گفت بندر خودتان کجاست؟ گفتم بندر بوشهر. گفت "بندر بوشهر بندر ایران است!؟ "گفتم "ما ایرانیان آنجا را بندر خودمان می‌دانیم". خندید و هیچ نگفت.»
مصدق و نبرد قدرت- همایون کاتوزیان، ص ۴۵
کتاب تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۵۷
به بهانه هم گروهی شدن با روباه پیر استعمار
نخستین دیدار دکتر مصدق و رضاخان. دکتر مصدق زیر بار حرف زور نرفت، نزدیک بود کتک کاری بشود!
تلگرافی از آقای قوام السلطنه رسید (پس از کودتا و در سال ۱۳۰۰ خورشیدی) که موقع معرفی دولت مرا به سمت وزیر مالیه به شاه معرفی کرده بود. چون نمی خواستم در آنجا( دهکرد، شهرکرد کنونی ، مهمان خان های بختیاری) آن سمت را رد بکنم به طهران آمدم و از قبول خدمت امتناع کردم. علت این بود که می خواستند من به وزارت مالیه بروم تا با آرمیتاژ اسمیت مستشار مالیه انگلیسی قرارداد وثوق الدوله(قرار داد ۱۹۱۹ که ایران را تحت الحمایه انگلستان می کرد) همکاری کنم. من هم چون نمی توانستم او را در چنین سمتی بشناسم جدا از قبول خدمت معذرت طلبیدم.
خوب به یاد دارم برای همکاری من با او نقشه دیگری نیز کشیده بودند. روزی رئیس الوزرا(قوام السلطنه) مرا برای مذاکره در باب مطلب مهمی به هیات وزیران دعوت کرد. پذیرفتم و رفتم. سردار سپه وزیر جنگ هم حضور داشت. قوام السلطنه به من اظهار کرد که دولت دچار بی پولی شدیدی شده است و این بحران را به هیچ وجه نمی توان رفع کرد مگر با کمک و همراهی شخص شما. مخصوصا متذکر می شوم که این همراهی شما تنها نسبت به من نخواهد بود بلکه نسبت به شخص وزیر جنگ (رضا خان) هم خواهد بود. ایشان انتظار دارند شما به هیچ وجه مضایقه نکنید. این اظهارات تقریبا جنبه تهدید داشت. گفتم بفرمایید از من چه خدمتی ساخته است. گفتند نظر ما بر این است که اوراق قرضه خزانه منتشر کنیم و این اوراق را دو نفر امضا کنند که مردم به اطمینان امضای آن دو نفر اوراق را بخرند. یکی شما هستید، نظر به اینکه مردم به شما اطمینان کامل دارند و دیگری آرمیتاژ اسمیت که از نظر بین المللی امضایش موجب تامین خیال مردم است. من بدون تامل از جا برخاستم و گفتم به هیچ وجه نمی توانم این پیشنهاد را قبول کنم. مخصوصا توجه کردم که آقای وزیر جنگ با یک نگاه غضب آلود مرا نگاه می کند.
مدتی بعد شبی از شبها در منزل سردار سپه بودم، ایشان به من گفتند آنروز می خواستم برخیزم و با شما کتک کاری کنم. گفتم پس چرا نکردید خندید و جوابی نداد.
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص۷۰ -۷۱
آن دژخیمانی که پیرمرد شریف را در بند کرده بودند به زباله دانی تاریخ انداخته شدند ولی مصذق بزرگ جاودان است
پاینده ایران
پدر مصدق،بزرگ مرد دیگری بود که از لابلای 1400 سال بردگی ایرانی همچون سروری آزاده باری دیگر درس آزادگی را در گوش ایرانی خواند.و ستونی دیگر از جنس ایرانی بود که زیر سقف نیم ویران این میهن استوار گشت.بابکی دیگر بود که هم نبرد معتصمی دیگر شد.
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد...
تقریرات مصدق در زندان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک