غزلیات سعدی
نویسنده:
سعدی
مصحح:
کاظم برگ نیسی
امتیاز دهید
مقابله، اعراب گذاری، توضیح واژه ها و اصطلاحات، معنای ابیات و ترجمه شعرهای عربی: کاظم برگ نیسی
بر اساس نسخه محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی
عشق جان غزل های سعدی است و زبان شورانگیز او گاه چنان اوج می گیرد که نمی توان باور کرد از چیزی جز ژرف ترین و گسترده ترین تجربه زیسته خود سخن می گوید. عشق او هیچ مرزی نمی شناسد، از فرد و جامعه و قوم فرا می گذرد و تمام بشریت را در آغوش خود جای می دهد. برای او عشق یعنی انسان بودن. اما امواج این عشق تمام کاینات را فرا می گیرد و در خود شناور می کند...
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
بیشتر
بر اساس نسخه محمدعلی فروغی و حبیب یغمایی
عشق جان غزل های سعدی است و زبان شورانگیز او گاه چنان اوج می گیرد که نمی توان باور کرد از چیزی جز ژرف ترین و گسترده ترین تجربه زیسته خود سخن می گوید. عشق او هیچ مرزی نمی شناسد، از فرد و جامعه و قوم فرا می گذرد و تمام بشریت را در آغوش خود جای می دهد. برای او عشق یعنی انسان بودن. اما امواج این عشق تمام کاینات را فرا می گیرد و در خود شناور می کند...
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم
جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را
دیگری را در کمند آور که ما خود بندهایم
ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غزلیات سعدی
*باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار*
*شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین*
*سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار*
*خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع*
*نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لالهزار*
*هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند*
*بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار*
*برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش*
*هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار*
*وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم*
*تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار*
*بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان*
*طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار*
*بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت*
*وقت بهاران گذشت، گفتهٔ سعدی بیار*