رسته‌ها
دیوان عبدالواسع جبلی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 61 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 61 رای
دیوان عبدالواسع جبلی، مجموعه اشعار عبدالواسع بن عبدالجامع جبلی (متوفای ۵۵۵ق)، از شاعران بزرگ پارسی‌گوی و تازی‌گوی ایران در نیمه اول قرن ششم و از بنیان‌گذاران سبک نو شعر فارسی در آن قرن است که به اهتمام و با تصحیح و تعلیق ذبیح‌الله صفا، منتشر شده است.
عبدالواسع، شاعری توانا و در سخنوری استاد و ذوالبلاغتین است و سخنش به نظر سخن‌سنجان قدیم، در درجه‌ای قرار داشت که می‌‎گفتند: «کسی از فضلا نقدی چنین به معیار قریحت نسنجیده است و در خاطر هیچ فصیح، مثل این نگنجیده» و به‌حق باید گفت که او از استادان مسلم و از نخستین پیشروان بزرگ تغییر سبک شعر فارسی در قرن ششم و از جمله کسانی است که در سخن او، شعر به لهجه ادبای زمان که آن وقت، آمیزش بیشتری از سابق با زبان عربی حاصل کرده بود، نزدیک شد.
نخستین امری که در سخن او و خاصه در قصایدش، نظر خواننده را به خود می‌کشد، علاقه خاص او به آوردن صنایع مختلف است؛ چنان‌که می‌توان گفت او ایراد صنایع را در قصاید خویش، غالبا مبنا و اساس ایراد مضامین و آوردن معانی قرار می‌دهد و در این مورد، به همه صنایع بدیعی که بتوان در شعر از آنها استفاده‌ای کرد، نظر دارد. ترصیع، مماثله و موازنه و آوردن انواع جناس‌ها و تضاد ایهام و لف و نشر و تقسیم و مراعات نظیر، از صنایعی است که بیش از همه، مورد علاقه اوست.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
763
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
simin
simin
1394/01/11

کتاب‌های مرتبط

مثنوی - دفتر اول
مثنوی - دفتر اول
4.3 امتیاز
از 29 رای
دیوان ابوالقاسم لاهوتی
دیوان ابوالقاسم لاهوتی
4.6 امتیاز
از 31 رای
پند و امثال
پند و امثال
4.7 امتیاز
از 7 رای
غزل
غزل
4.4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان عبدالواسع جبلی

تعداد دیدگاه‌ها:
5
شاه بیتی از جبلی:
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند، چو سیمرغ و کیمیا
نقل از کتاب « دیوان عبدالواسع جبلی », بخشی ازقصیده ی شکایت از روزگار :
منسـوخ شـد مروّت و معدوم شـد وفـا .... وز هـر دو نام مـاند چو ســیمرغ و کیمیـا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سَفَه .... شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشته‌ است باشــگونه همه رســمهای خلق .... زین عــالم نَبَـهرَه و گردون بی‌وفا
هـر عاقـلی به زاویه‌ ای مـانده ممتــحن .... هر فاضــلی به داهیه‌ای گشــته مبتلا
و ان کس که گـوید از ره دعـوی کنون همی .... کـاندر میان خلق ممیر چو من کجا
با یکدگــر کنـند همی کبــر, هــر گــروه .... آگــاه نی کـــز آن نتـــوان یـافت کبــــریا
هـرگـز بسوی کِبـر نتـابد عنان خـویش .... هر که آیت نخسـت بخواند «ز هل أتی»
با این همــه که کِبــر نکـوهیـده عـادتیـست .... آزاده را همــه ز تـــواضــع بود بـــلا
گـر من نَکوشــمی به تـــواضع نبیـنمی .... از هر خسی مذلت و از هـر کسی عنا
با جــاهـلان اگـر چـه به صــورت بــرابرم .... فــرقی بود هـــرآینـــه آخــر میــــان مـا
مهــرِ شــهان ز قوّت ســتوران بود پـدید .... گـر چـه زمـرد است به دیـــدار چون گیا
آمد نصـیب من ز همــه مردمــان دو چیز .... از دشــمنان خصومت و از دوسـتان ریا
بر دشــمنان همی نتــوان بــود مؤتــمن .... بر دوســتان همی نتـــوان کــرد متــکا
قـومی ره منـازعت من گرفتــه‌اند .... بی‌عقــل و بی‌کفــایت و بی ‌فضــل و بی‌دها
من جـز به شخص نیسـتم آن قوم را نظیر .... شمشیر جز به رنگ نمـاند به گنـدنا
با من بود خصــومت ایشــان عجیب‌ تــر .... زآهنــگ مـورچه به ســوی جنگ اژدها
زایشــان همــه مرا نبــود بــاک ذره‌ای .... کـــز آبگــینـه, ظلـــم نیــایــد بـر آســــیا
گرددهمی شکافته دلشان به کین من .. همچـون مه از اشارت انگــشت مصطفی
چون گیــرم از بـرای معـانی قــلم به دست .... گردد همه دعـاوی آن طایفــه هبــا
ناچـار بشــکند همه ناموس جادوان .... در موضـعی که در کف موسـی بود عصــــا
ایشــان به نـزد خــلق نیابنـــد رتبــتی .... تا طبعشــان بـود ز همــه دانشی خــلا
زیـرا که بی مَطَر نبــود میــغ را محـــل .... چــونـانـک بی‌گهــر نبـــود تیــــغ را بهــا

جناب دفترپور !
به نوبه خود از شما برای آپلود کتاب های خوب و ارزشمند و حضورتان در سایت تشکر می کنم. قوام سایت به یک نفر نیست، همیاری دوستانی خوب چون شماست که با بارگذاری کتاب ها و مجلات به صورت داوطلبانه موجب ارتقا سایت می شوید. موفق باشید.

بله! دستتون درد نکنه! من یکی هم از شما و مدیر/مدیران سایت و دوستان عزیزی که این گنجینه‌هارو فی سبیل‌اللّه (MFT) در اختیار ما (خصوصاً من بیچارۀ عاجز) میذارن از ته دل تشکّر می‌کنم.
دیوان عبدالواسع جبلی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک