عذاب
نویسنده:
فرانسوا موریاک
مترجم:
فرامرز برزگر
امتیاز دهید
✔️ از متن کتاب:
مادام دزیمری هر روز صبح از خواب بر می خواست و پس از آنکه نمازش را می خواند، با بوسه ای فابین را بیدار می کرد. بوسه او مزه کلیسا، مزه رنج و کدورت را داشت و کودک در چشمان مادرانه او فروغ عجیبی را مشاهده می کرد که به نظرش می رسید از دیاری غریب می آید. بعداز ظهر وقتی از باغ ملی بازمی گشت مادرش وی را برای اجرای مراسم مذهبی موسوم بساعت مقدس به کلیسا می خواند. او در این ملاقات به چشم های وی خیره می شد. گویی مادرش با خدا روبرو بود، زیرا در سکون و جذبه محض با وی سخن می گفت. هر ثانیه که می گذشت، بار خستگی بر دوش کودک سنگین تر می گشت. فابین عقیده داشت در سمت راستش زنی گردن بند به دست ایستاده، حال آنکه این گردن بند تسبیحی بیش نبود. غفلتا کشیش در حالیکه پسر کوچکی در پیشاپیشش می دوید و زنگوله ای را صدا می داد از مقابلش می گذشت و مومنین مثل اشباحی با سر و صدای خشک، شبیه صدای صندلی، رو را به طرف او، که مظهر جدیدی از حضور خدا بود برمی گرداندند...
بیشتر
مادام دزیمری هر روز صبح از خواب بر می خواست و پس از آنکه نمازش را می خواند، با بوسه ای فابین را بیدار می کرد. بوسه او مزه کلیسا، مزه رنج و کدورت را داشت و کودک در چشمان مادرانه او فروغ عجیبی را مشاهده می کرد که به نظرش می رسید از دیاری غریب می آید. بعداز ظهر وقتی از باغ ملی بازمی گشت مادرش وی را برای اجرای مراسم مذهبی موسوم بساعت مقدس به کلیسا می خواند. او در این ملاقات به چشم های وی خیره می شد. گویی مادرش با خدا روبرو بود، زیرا در سکون و جذبه محض با وی سخن می گفت. هر ثانیه که می گذشت، بار خستگی بر دوش کودک سنگین تر می گشت. فابین عقیده داشت در سمت راستش زنی گردن بند به دست ایستاده، حال آنکه این گردن بند تسبیحی بیش نبود. غفلتا کشیش در حالیکه پسر کوچکی در پیشاپیشش می دوید و زنگوله ای را صدا می داد از مقابلش می گذشت و مومنین مثل اشباحی با سر و صدای خشک، شبیه صدای صندلی، رو را به طرف او، که مظهر جدیدی از حضور خدا بود برمی گرداندند...
آپلود شده توسط:
Araghi
1398/02/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عذاب