رضا شاه: خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی
نویسنده:
غلامحسین میرزا صالح
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
از مقدمه کتاب:
در دوران پهلوی دوم نقل می شد که شاه روزی در یکی از مراسم سلام، در صف چاکران از سلیمان بهبودی می خواهد که یادداشتها و خاطرات خود را از روزگاری که در خدمت پدرش بوده است، به رشته تحریر درآورد و به او در حضور جمع می گوید: هیچکس در حد شما با پدرم نزدیک و معاشر نبود، خاطرات خود را بنویسید و چاپ کنید!
در اجرای دستور ولی نعمت، بهبودی به جمع آوری و تحریر خاطرات خود می پردازد و کتابی فراهم می کند که از دو بخش تشکیل می شود. بخش اول از کودتای 1299 تا روز تاج گذاری رضاشاه که به صورت یادداشتهای روزانه است. و بخش دیگر خاطرات پراکنده ای که او از رفتار و کردار رضاشاه بیاد دارد. بدیهی است چون بهبودی مرعوب و مجذوب می باشد در بیان خاطرات خود مطالبی را عنوان می کند که مجموعا در تایید رضاشاه و خصلت های یک مرد میهن پرست است. در حالیکه او از بسیاری حوادث و مسائل آگاهی داشته که آن روی سکه را نشان می داد و او کوچکترین اشاره ای به آنها ندارد. که از آن جمله می توان به موضوع کشف حجاب، آزار و شکنجه آزادی خواهان، حرص و طمع او در جمع آوری مال و بالاخره سلب آزادی های فردی و سلب مالکیت از کشاورزان را نام برد. با این وصف هنگامی که کتاب خاطرات چاپ می شود، محمدرضا شاه که خود را از پدر بالاتر و والاتر می دانست، با آگاهی از برداشتهای بهبودی کتاب را که حاوی ستایشی از رضاشاه و اعمال اوست نمی پسندد و دستور می دهد نسخ چاپ شده کتاب، قبل از نشر معدوم شود. هنگامی که بهبودی از این دستور آگاه می شود، جز چند نسخه از کتاب را در اختیار نداشته و به همین مناسبت آنها را به نزدیکان خود می دهد تا لااقل آنها از کاری که او کرده است، باخبر باشند. و همین چند نسخه بعدها به دست افرادی می رسد که با نقل قول از کتاب مطالبی را بازگو می کنند و این نقل قول ها در کتب و مقالاتی که تاکنون منتشر شده، جسته و گریخته آمده است...
بیشتر
در دوران پهلوی دوم نقل می شد که شاه روزی در یکی از مراسم سلام، در صف چاکران از سلیمان بهبودی می خواهد که یادداشتها و خاطرات خود را از روزگاری که در خدمت پدرش بوده است، به رشته تحریر درآورد و به او در حضور جمع می گوید: هیچکس در حد شما با پدرم نزدیک و معاشر نبود، خاطرات خود را بنویسید و چاپ کنید!
در اجرای دستور ولی نعمت، بهبودی به جمع آوری و تحریر خاطرات خود می پردازد و کتابی فراهم می کند که از دو بخش تشکیل می شود. بخش اول از کودتای 1299 تا روز تاج گذاری رضاشاه که به صورت یادداشتهای روزانه است. و بخش دیگر خاطرات پراکنده ای که او از رفتار و کردار رضاشاه بیاد دارد. بدیهی است چون بهبودی مرعوب و مجذوب می باشد در بیان خاطرات خود مطالبی را عنوان می کند که مجموعا در تایید رضاشاه و خصلت های یک مرد میهن پرست است. در حالیکه او از بسیاری حوادث و مسائل آگاهی داشته که آن روی سکه را نشان می داد و او کوچکترین اشاره ای به آنها ندارد. که از آن جمله می توان به موضوع کشف حجاب، آزار و شکنجه آزادی خواهان، حرص و طمع او در جمع آوری مال و بالاخره سلب آزادی های فردی و سلب مالکیت از کشاورزان را نام برد. با این وصف هنگامی که کتاب خاطرات چاپ می شود، محمدرضا شاه که خود را از پدر بالاتر و والاتر می دانست، با آگاهی از برداشتهای بهبودی کتاب را که حاوی ستایشی از رضاشاه و اعمال اوست نمی پسندد و دستور می دهد نسخ چاپ شده کتاب، قبل از نشر معدوم شود. هنگامی که بهبودی از این دستور آگاه می شود، جز چند نسخه از کتاب را در اختیار نداشته و به همین مناسبت آنها را به نزدیکان خود می دهد تا لااقل آنها از کاری که او کرده است، باخبر باشند. و همین چند نسخه بعدها به دست افرادی می رسد که با نقل قول از کتاب مطالبی را بازگو می کنند و این نقل قول ها در کتب و مقالاتی که تاکنون منتشر شده، جسته و گریخته آمده است...
تگ:
خاطرات سیاسی
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رضا شاه: خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی
به عرض مبارکشان رساندم مدتی است شهربانی دستور داده از اول شب عبور وسایل نقلیه اطراف کاخ مخصوصا خیابان پهلوی ممنوع باشد، این است که بکلی خلوت شده و سر و صدا نیست. از شنیدن عرایض بنده بی اندازه ناراحت شدند و با پرخاش و ناراحتی فرمودند: پس همسایه ها و ساکنین این خیابان اگر اتومبیل دارند چه بکنند؟ و چرا آنقدر مردم را به زحمت می اندازند؟ این همه اشکال تراشی برای چیست؟
فورا به رئیس شهربانی تلفن کنید رفع اشکال و زحمت از مردم بنمایند. من این خیابان ها را برای گردش و حتی استراحت مردم تهیه کردم و خودم هم علاقه دارم بین مردم زندگی کنم.
منبع: خاطرات سلیمان بهبودی، صفحه ۳۷۰
سردارسپه ( رضا شاه ) در تهران ، خانم عزیزی کاشی را شلاق می زند و خانه عفاف او را تعطیل می کند ( البته منظور از خانه عفاف همان خانه . . . می باشد که من مودبانه آنرا نوشتم )[/quote]
کتاب از سیدضیاء تا بختیار نوشته مسعود بهنود فصل قوامالسلطنه
سردارسپه ( رضا شاه ) در تهران ، خانم عزیزی کاشی را شلاق می زند و خانه عفاف او را تعطیل می کند ( البته منظور از خانه عفاف همان خانه . . . می باشد که من مودبانه آنرا نوشتم )
الهی نور به قبرت بباره رضا شاه بزرگ که حتی از سر قبرت هم نداشتن و اونو با خاک یکسان کردند![/quote]
نوبت چاپ: اول- پاییز 1372
الهی نور به قبرت بباره رضا شاه بزرگ که حتی از سر قبرت هم نداشتن و اونو با خاک یکسان کردند!