از پا نیفتاده و ده داستان دیگر
نویسنده:
ارنست همینگوی
مترجم:
سیروس طاهباز
امتیاز دهید
✔️ از داستان از پانیفتاده:
مانوئل گارسیا از پله های دفتر دون میگوال رتانا بالا رفت. چمدانش را زمین گذاشت و در زد. جوابی نیامد. مانوئل که در راهرو ایستاده بود، احساس کرد کسی تو اتاق هست. از پشت در احساس کرد.
گفت "رتانا" و گوش داد.
جوابی نیامد.
مانوئل اندیشید: درسته، اونجاست.
گفت "رتانا" و محکم در را زد.
کسی از توی دفتر گفت: "کیه؟"
مانوئل گفت: "منم مانولو"
صدا پرسید: "چی میخوای؟"
مانوئل گفت: "میخوام کار کنم."
چیزی چند بار با صدا درون در چرخید و در باز شد. مانوئل چمدان به دست آمد تو. مرد کوتاهی پشت میز ته اتاق نشسته بود...
بیشتر
مانوئل گارسیا از پله های دفتر دون میگوال رتانا بالا رفت. چمدانش را زمین گذاشت و در زد. جوابی نیامد. مانوئل که در راهرو ایستاده بود، احساس کرد کسی تو اتاق هست. از پشت در احساس کرد.
گفت "رتانا" و گوش داد.
جوابی نیامد.
مانوئل اندیشید: درسته، اونجاست.
گفت "رتانا" و محکم در را زد.
کسی از توی دفتر گفت: "کیه؟"
مانوئل گفت: "منم مانولو"
صدا پرسید: "چی میخوای؟"
مانوئل گفت: "میخوام کار کنم."
چیزی چند بار با صدا درون در چرخید و در باز شد. مانوئل چمدان به دست آمد تو. مرد کوتاهی پشت میز ته اتاق نشسته بود...
آپلود شده توسط:
mt1397
1398/01/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از پا نیفتاده و ده داستان دیگر