دیوار سکوت - جلد 1
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
زن با اضطراب فریاد زد: کیفم را بردند، کمک کنید!
من که آن طرف خیابان کنار دیوار ایستاده بودم با شتاب به دنبال مرد جوانی که به طرف پایین خیابان در حال فرار بود دویدم. به نظرم می رسید که از کیف زن های سابقه دار باشد. خیلی سریع می دوید. من سعی می کردم فاصله ام را با او کم کنم. وقتی به داخل یک کوچه باریک پیچید، چندان فاصله ای با او نداشتم. در اواسط کوچه خود را به او رسانیدم و از پشت سر یقه پیراهنش را گرفتم و با یک حرکت تند به عقب کشیدم و در همان لحظه ای که او تعادلش را از دست داد، ولش کردم. نتوانست خود را سرپا نگه دارد یا فرار کند، با پشت بروی زمین افتاد. کیف را از توی دستش بیرون کشیدم و برگشتم پیش صاحبش؛ همان رنی که فریاد کشیده و کمک خواسته بود.
زن جوان جلوی در کاباره ایستاده بود. مضطرب به نظر می رسید. من در حالیکه نفس نفس می زدم کیف سفید رنگ را به طرف او دراز کردم و گفتم:
- بفرمایید خانم! این کیف شما...
بیشتر
زن با اضطراب فریاد زد: کیفم را بردند، کمک کنید!
من که آن طرف خیابان کنار دیوار ایستاده بودم با شتاب به دنبال مرد جوانی که به طرف پایین خیابان در حال فرار بود دویدم. به نظرم می رسید که از کیف زن های سابقه دار باشد. خیلی سریع می دوید. من سعی می کردم فاصله ام را با او کم کنم. وقتی به داخل یک کوچه باریک پیچید، چندان فاصله ای با او نداشتم. در اواسط کوچه خود را به او رسانیدم و از پشت سر یقه پیراهنش را گرفتم و با یک حرکت تند به عقب کشیدم و در همان لحظه ای که او تعادلش را از دست داد، ولش کردم. نتوانست خود را سرپا نگه دارد یا فرار کند، با پشت بروی زمین افتاد. کیف را از توی دستش بیرون کشیدم و برگشتم پیش صاحبش؛ همان رنی که فریاد کشیده و کمک خواسته بود.
زن جوان جلوی در کاباره ایستاده بود. مضطرب به نظر می رسید. من در حالیکه نفس نفس می زدم کیف سفید رنگ را به طرف او دراز کردم و گفتم:
- بفرمایید خانم! این کیف شما...
آپلود شده توسط:
morad850
1397/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوار سکوت - جلد 1