دیوار سکوت - جلد 2
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
کریم گفت: من شما دوتا را به خاک می سپارم.
در همان موقع مردی به میز ما نزدیک شد. نگاهش کردم، دیدم یکی از ماموران خودمان است. او مچ دست فروردین را گرفت و گفت:
- بی معرفت! مگر قرار نبود سر میز ما بنشینی. بلند شو برویم.
من فهمیدم که سرگرد سین دست بکار شده است. نقشه او برای دستگیری کریم از میز ما شروع میشد. او مرا هم به حساب آورده بود. وقتیکه مامور ما که برای آنها یک غریبه بود، دست سوسن را گرفت و گفت: "بلند شو برویم"؛ من همانطور که نشسته بودم گفتم:
- راحتش بگذار.
آن مرد دست سوسن را ول کرد و متوجه من شد و با لحن خاصی گفت:
- آقا کی باشند؟
همانطور که به سوسن نگاه می کردم گفتم:
- آقا هرکه هستند فعلا اجازه نمیدهند که سوسن سر میز شما بیاید...
بیشتر
کریم گفت: من شما دوتا را به خاک می سپارم.
در همان موقع مردی به میز ما نزدیک شد. نگاهش کردم، دیدم یکی از ماموران خودمان است. او مچ دست فروردین را گرفت و گفت:
- بی معرفت! مگر قرار نبود سر میز ما بنشینی. بلند شو برویم.
من فهمیدم که سرگرد سین دست بکار شده است. نقشه او برای دستگیری کریم از میز ما شروع میشد. او مرا هم به حساب آورده بود. وقتیکه مامور ما که برای آنها یک غریبه بود، دست سوسن را گرفت و گفت: "بلند شو برویم"؛ من همانطور که نشسته بودم گفتم:
- راحتش بگذار.
آن مرد دست سوسن را ول کرد و متوجه من شد و با لحن خاصی گفت:
- آقا کی باشند؟
همانطور که به سوسن نگاه می کردم گفتم:
- آقا هرکه هستند فعلا اجازه نمیدهند که سوسن سر میز شما بیاید...
آپلود شده توسط:
morad850
1397/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوار سکوت - جلد 2