دوازده قرن شکوه: نقدی بر کتاب دوازده قرن سکوت
امتیاز دهید
بخشی از مقدمه ی کتاب:
« ...از سال 1379 بدین سو، نویسنده/ ویراستاری به نام آقای ناصر پورپیرار، خواسته یا ناخواسته، در چارچوب گفتمان و تبلیغات ایدئولوژیهای قومگرا، به سخن پراکنی و نظریهپردازی روی آورده است: وی با رد و انکار استواری و پرباری فرهنگ و تمدن ایران، پیش و پس از اسلام، با وحشی و خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مزدور خواندن فردوسی، حقیر و بیمایه توصیف کردن زبان فارسی، دروغین دانستن شخصیتهایی ایرانی چون سلمان فارسی، ابوحنیفه، ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین و دیگران، و در مقابل، با نسبت دادن فرهنگ و تمدنی عظیم و بیمانند به قوم عرب، و نه مسلمانان، و مصادره تمدن پربار میانرودان و آسیای غربی به سود اعراب، به وضوح کوشیده است که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدنی جلوه دهد و همه دستاوردها و میراث فرهنگی ایران، و به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب عصر جاهلی قلمداد کند.
آقای پورپیرار، به منظور طرح و ترویج چنین آرای بیپایهای، در چارچوب مواضع و عقاید ایدئولوژیک خویش، با انشایی شیوا، مجموعه کتابهایی را با عنوان فریبنده و در عین حال پرطمطراق «تأملی در بنیان تاریخ ایران» انتشار داده است. اینک و بدین سان، انگیزه دفاع از هویت و افتخارات و میراث ملی، و الهام از قرآن کریم، که همگان را به جستجوی حقیقت فرا میخواند، ما را بر آن داشته است تا پاسخگویی به نظریات بیاساس و دور از واقع ایشان را وجهه همت خویش قرار داده و نشان دهیم که آرای وی تا چه حد فاقد دستمایهها و پشتوانههای علمی و نظری است، و چرا ایشان برای جبران نقص و سستی کامل انگارههای خود به ورطه توطئهباوری درافتاده و انبوه اسناد و مدارک مخالف با آرای خود را جعل و برساخته صاحبان موهوم «کلیسا و کنیسه» توصیف کرده است... »
« ... کتاب حاضر، که مشتمل بر دو مقاله مجزا از یکدیگر با عناوین «هخامنشیان و افتخار ملی، آری یا نه؟» و «محکمتر از سرب!» میباشد و ترجمهای از نبشته بابلی مشهور به « چکامه نبونید » را به پیوست دارد، نخستین مجلد از مجموعه کتابهایی است که تحت عنوان کلی «دوازده قرن شکوه» منتشر خواهد شد و حاوی بحثها و استدلالهایی است در جهت پاسخگویی به نظریات طرح شده در نخستین کتاب از مجموعه کتابهای «تأملی در بنیان تاریخ ایران» که با نام «دوازده قرن سکوت: برآمدن هخامنشیان» به چاپ رسیده است. به یاری خداوند، در آیندهای نزدیک مجلدات دیگر کتاب حاضر در نقد مندرجات سایر کتابهای نویسنده یادشده، به نشر خواهد رسید...»
بیشتر
« ...از سال 1379 بدین سو، نویسنده/ ویراستاری به نام آقای ناصر پورپیرار، خواسته یا ناخواسته، در چارچوب گفتمان و تبلیغات ایدئولوژیهای قومگرا، به سخن پراکنی و نظریهپردازی روی آورده است: وی با رد و انکار استواری و پرباری فرهنگ و تمدن ایران، پیش و پس از اسلام، با وحشی و خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مزدور خواندن فردوسی، حقیر و بیمایه توصیف کردن زبان فارسی، دروغین دانستن شخصیتهایی ایرانی چون سلمان فارسی، ابوحنیفه، ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین و دیگران، و در مقابل، با نسبت دادن فرهنگ و تمدنی عظیم و بیمانند به قوم عرب، و نه مسلمانان، و مصادره تمدن پربار میانرودان و آسیای غربی به سود اعراب، به وضوح کوشیده است که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدنی جلوه دهد و همه دستاوردها و میراث فرهنگی ایران، و به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب عصر جاهلی قلمداد کند.
آقای پورپیرار، به منظور طرح و ترویج چنین آرای بیپایهای، در چارچوب مواضع و عقاید ایدئولوژیک خویش، با انشایی شیوا، مجموعه کتابهایی را با عنوان فریبنده و در عین حال پرطمطراق «تأملی در بنیان تاریخ ایران» انتشار داده است. اینک و بدین سان، انگیزه دفاع از هویت و افتخارات و میراث ملی، و الهام از قرآن کریم، که همگان را به جستجوی حقیقت فرا میخواند، ما را بر آن داشته است تا پاسخگویی به نظریات بیاساس و دور از واقع ایشان را وجهه همت خویش قرار داده و نشان دهیم که آرای وی تا چه حد فاقد دستمایهها و پشتوانههای علمی و نظری است، و چرا ایشان برای جبران نقص و سستی کامل انگارههای خود به ورطه توطئهباوری درافتاده و انبوه اسناد و مدارک مخالف با آرای خود را جعل و برساخته صاحبان موهوم «کلیسا و کنیسه» توصیف کرده است... »
« ... کتاب حاضر، که مشتمل بر دو مقاله مجزا از یکدیگر با عناوین «هخامنشیان و افتخار ملی، آری یا نه؟» و «محکمتر از سرب!» میباشد و ترجمهای از نبشته بابلی مشهور به « چکامه نبونید » را به پیوست دارد، نخستین مجلد از مجموعه کتابهایی است که تحت عنوان کلی «دوازده قرن شکوه» منتشر خواهد شد و حاوی بحثها و استدلالهایی است در جهت پاسخگویی به نظریات طرح شده در نخستین کتاب از مجموعه کتابهای «تأملی در بنیان تاریخ ایران» که با نام «دوازده قرن سکوت: برآمدن هخامنشیان» به چاپ رسیده است. به یاری خداوند، در آیندهای نزدیک مجلدات دیگر کتاب حاضر در نقد مندرجات سایر کتابهای نویسنده یادشده، به نشر خواهد رسید...»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دوازده قرن شکوه: نقدی بر کتاب دوازده قرن سکوت
دوست عزیز کتاب دوقرن سکوت خیلی وفته از کتاب های ممنوعه نیست
دوست عزیز از راهنمایی شما بسیار ممنونم شاید برداشت من از ممنوع بودن به این دلیل بود که به سختی توانستم نسخه ای از آن را تهیه نمایم در خصوص بقیه سوالاتم نیز شما کاملا مختارید ، که هر برداشتی داشته باشید فقط بدانید که وقتی انسان از چیزی رنج می برد تنها راهکاری که دارد نخست تفکر و سپس پرسش است تا شاید بتواند راهی یافته و آلام خود را تسکین بخشد و در اینجا پاسخ شما را ارج می نهم .
برای من دو سوال پیش آمده :اول اینکه اگر بقول همین فردی که بالا نام برده قبل از هجوم اعراب و کشتار فجیع که انجام شد کشور ما ایران کشوری بی فرهنگ و بدوی و بدون دانشمند و کتاب بوده است چرا اینقدر از اطلاع رسانی درباره آن زمان میهراسند ودرباره هخامنشیان بخصوص کوروش و رفتار اعراب در زمان حمله به ایران که منجر به مسلمان شدن کشورمان گردید و صحبت از فجایع صفویه که منجر به شیعه شدنمان گردید اینقدر ممنوع و در پرده ابهام است ؟
و اما سوال دوم : ما هر قدر درگذشته با فرهنگ بودیم و شعرایی داشتیم که درسهای زندگی اعم از مادی (سعدی ) و معنوی ( مولانا و حافظ ) ایران شناسی ( فردوسی ) و عشق ( عطار) به زبان شیرین پارسی سرودند .(البته سوالی اینجا پیش می آید که اگر اعراب و اسلام باعث استیلا و رشد فرهنگ ایران بود چرا این دوستان از زبان عربی استفاده نکردند ؟)ولی سوال من این است که در زمان حال که متاسفانه ادبیات و شعور و ادب ایرانی توسط بلندگوهای جامعه هر لحظه تخریب و به یغما می رود ما به عنوان یک ایرانی چگونه با این پدیده مقابله کنیم ؟
آیا به نظر شما هم اینکه به هیچ وجه از صدا و سیما استفاده نکنیم و از دیدن برنامه های کودک که در آن فحاشی را به کودکان می آموزند و سریال ها که الگوهای بی شعوری را نهادینه می کنند و بحث و نقدهای که در بی احترامی به نظرات سایرین خلاصه می شود و و و .. سرباز زنیم کافی است ؟
بیاد دارم در گذشته یکی از اعضای کتابناک بدلیل استفاده از الفاظ زشت از کتابناک حذف و غیر فعال شد ولی وظیفه ما به عنوان یک ایرانی در سطح جامعه چیست ؟ چگونه می توانیم به فرهنگ و ادب ایرانی خدمت نماییم وقتی که هیچ تریبونی نداریم ؟[/quote]
دوست عزیز کتاب دوقرن سکوت خیلی وفته از کتاب های ممنوعه نیست بنابراین خیالتان راحت هیچ مشکلی ایجاد نمیکند برای گوینده کتاب صوتی. سوال هایتان هم بیشتر شبیه به تز بود تا سوال:D
برای من دو سوال پیش آمده :اول اینکه اگر بقول همین فردی که بالا نام برده قبل از هجوم اعراب و کشتار فجیع که انجام شد کشور ما ایران کشوری بی فرهنگ و بدوی و بدون دانشمند و کتاب بوده است چرا اینقدر از اطلاع رسانی درباره آن زمان میهراسند ودرباره هخامنشیان بخصوص کوروش و رفتار اعراب در زمان حمله به ایران که منجر به مسلمان شدن کشورمان گردید و صحبت از فجایع صفویه که منجر به شیعه شدنمان گردید اینقدر ممنوع و در پرده ابهام است ؟
و اما سوال دوم : ما هر قدر درگذشته با فرهنگ بودیم و شعرایی داشتیم که درسهای زندگی اعم از مادی (سعدی ) و معنوی ( مولانا و حافظ ) ایران شناسی ( فردوسی ) و عشق ( عطار) به زبان شیرین پارسی سرودند .(البته سوالی اینجا پیش می آید که اگر اعراب و اسلام باعث استیلا و رشد فرهنگ ایران بود چرا این دوستان از زبان عربی استفاده نکردند ؟)ولی سوال من این است که در زمان حال که متاسفانه ادبیات و شعور و ادب ایرانی توسط بلندگوهای جامعه هر لحظه تخریب و به یغما می رود ما به عنوان یک ایرانی چگونه با این پدیده مقابله کنیم ؟
آیا به نظر شما هم اینکه به هیچ وجه از صدا و سیما استفاده نکنیم و از دیدن برنامه های کودک که در آن فحاشی را به کودکان می آموزند و سریال ها که الگوهای بی شعوری را نهادینه می کنند و بحث و نقدهای که در بی احترامی به نظرات سایرین خلاصه می شود و و و .. سرباز زنیم کافی است ؟
بیاد دارم در گذشته یکی از اعضای کتابناک بدلیل استفاده از الفاظ زشت از کتابناک حذف و غیر فعال شد ولی وظیفه ما به عنوان یک ایرانی در سطح جامعه چیست ؟ چگونه می توانیم به فرهنگ و ادب ایرانی خدمت نماییم وقتی که هیچ تریبونی نداریم ؟
در سلک مومنین ایران زمین هستید؟ ایران با حرف آباد نمی گردد، با عرض تاسف
عظمت ایران چون کوه استوار و چون خورشید درخشنده است. وقتی از شکوه این سرزمین سخن می گوییم به معنی نفی دیگر تمدنها و یا حتی برتری فرهنگی ما نسبت به دیگران نیست. آنچه که ما داریم ارزشمند و ستودنی و باعث افتخار است.
گیرم که حکومتهای معاصر کم کاریشان را با روشنایی خورشید درخشان فرهنگمان به محاق برده باشند، چه چیزی از شکوه ایران کم می کند؟
عظمت ایران کوه چندان استواری نیست. البته پورپیرار و مهملاتش هم قابل دفاع نیست.
بخش زیادی از آنچه سمبلهای فرهنگ و عظمت ایران می شناسیم مانند منشور کوروش، گفتار سعدی در سازمان ملل، دانشمندان ایرانی ناسا و نخبگان ایرانی و ...ساخته و پرداخته حکومتهای معاصر ایران است که تلاش کرده اند کم کاری و شکستهای تاریخی ایرانیان را با تخیلاتی بی پایه جبران کنند. فرهنگ ایران و برخی آفریده های ادبی آن البته ارزشمند است ولی این محصولات ما را برتر و خاصتر از بسیاری کشورها و فرهنگ ها نمی سازد.
زنده یاد فریدون توللی با شناخت درستی از تبلیغ این پندارها گفته بود:
چون گوژ گشت آینه تصویر بر خطاست تاریخ نیست آن که مدام از برت کنند.
فخرت بود به کوروش و دستت چو اردشیر دائم دراز تا کمکی دیگرت کنند.
زنجیر عدل خسرو و آن خر که شکوه کرد آورده اند تا به حقیقت خرت کنند.