سرگروهبان: چند داستان کوتاه
نویسنده:
اکبر کاشفیان
امتیاز دهید
✔از متن داستان سرگروهبان: الان دو ماهه که حقوقمو به حسابم نریخته اند. قضیه چیه؟ ایرادی پیدا شده؟
ستوان جوانی که ته ریشی هم داشت، بی حوصله رفت سراغ قفسه پرونده ها. کمی جستجو کرد و بالاخره پرونده ای را کشید بیرون:
- خانزاده... استوار محمد خانزاده. درسته؟
- آره خودشه!
ستوان پرونده به دست آمد نشست پشت میز. پرونده را ورق زد. کمی با کاغذها ور رفت. چیزی سر درنیاورد:
- اینجا که چیزی نیست. منم نمی فهمم موضوع چیه، بهتره شما...
ناگهان متوجه کپی نامه ای شد که به خاطر قطع کوچکش در بین بقیه کاغذها مشکل میشد پیدایش کرد:
- آها، صبر کن ببینم این چیه؟
استوار خانزاده رفت تو فکر. "بالاخره گندش دراومد. حالا چی جواب بدم؟"...
اطلاعاتی درباره زندگی نویسنده، برگرفته از باشگاه ادبیات:
اخیراً به همت آقای اسد سیف کتابهای دو نویسنده فقید به دستمان رسید که نامهایشان برای ایرانیان داخل کشور چندان آشنا نیست.
اکبر کاشفیان و فریدون (احمد) ابوالحسن زاده، دو برادر نویسنده ساکن شهر کلن، آلمان بودند که هر دو به فاصله کمی حدوداً دور و بر پنجاه سال سن، درگذشتند. اکبر دو کتاب بیشتر منتشر نکرد. اما در نشریه آرش، چاپ پاریس هر از گاه داستانی از او منتشر میشد.
فریدون پرکارتر بود و کتابهای بیشتری منتشر کرد. هر دو برادر زمانی از همکاران هادی خرسندی در "اصغرآقا" بودند. مطالب اکبر در این نشریه با امضای ا.دیکتاتور زاده منتشر میشد. خود فریدون نیز مدتی کوتاه نشریهای در طنز با عنوان "ملانصیرالدین" در آلمان منتشر میکرد که عمر آن زیاد نبود. جُنگی نیز با عنوان "قصه و طنز" منتشر میکرد که بیش از دو شماره دوام پیدا نکرد. مدتی نیز با رادیو اسرائیل همکاری داشت و هفتهای یک طنز در آنجا میخواند. وی چند مجموعه داستان و رمانی دربارۀ ترور شاپور بختیار با عنوان "خانه ابری" دارد.
متاسفانه نه آقای سیف و نه آقای خرسندی از سال تولد و سال مرگشان اطلاع دقیق نداشتند. اکبر به گفتۀ خودش هر از گاه در مجله "ستاره سینما" نقد فیلم مینوشته و داستان نویسی را در خارج از کشور شروع کرده بود. گاه طنز نیز مینوشت و جز اسم مستعار دیکتاتورزاده، گاه از نام الف.جیران برای مطالب طنز استفاده میکرد. عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید بود و در سال های پایانی عمر به شدت افسرده بود.
فریدون برادر کوچکترش بود و دو سال پیش از او مرد و این بر شدت افسردگیاش افزود. هر دو برادر از طرفداران حزب توده بودند- در سالهای زندگی در خارج از کشور با حزب رابطهای نداشتند- و هر دو بر اثر سکته مردند.
فریدون فعال تر از اکبر بود و طبعی ناآرام داشت. چند سالی نیز در باکو سکونت داشت که ثمرهاش ترجمۀ نمایشنامهای از جعفر جبارلی به نام ایواز(در سال 1905) از ترکی آذربایجانی بود. زمانی نیز جمعی ادبی در کلن راه انداخت که عمرش چندان دراز نبود. دیگر آثار او عبارتند از "کمی ابر، کمی باد، کمی باران"، (مجموعه داستان)، "ارباب طلایی من" (مجموعه داستان)و "دستان دراز اهریمن" (رمان).
در انتهای کتاب خانۀ ابری خبر از انتشار کتابهای دیگری با عنوان رمان سوم، قصه های من و تو، چهارده ماه هتل داده شده که از چاپخش آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
بیشتر
ستوان جوانی که ته ریشی هم داشت، بی حوصله رفت سراغ قفسه پرونده ها. کمی جستجو کرد و بالاخره پرونده ای را کشید بیرون:
- خانزاده... استوار محمد خانزاده. درسته؟
- آره خودشه!
ستوان پرونده به دست آمد نشست پشت میز. پرونده را ورق زد. کمی با کاغذها ور رفت. چیزی سر درنیاورد:
- اینجا که چیزی نیست. منم نمی فهمم موضوع چیه، بهتره شما...
ناگهان متوجه کپی نامه ای شد که به خاطر قطع کوچکش در بین بقیه کاغذها مشکل میشد پیدایش کرد:
- آها، صبر کن ببینم این چیه؟
استوار خانزاده رفت تو فکر. "بالاخره گندش دراومد. حالا چی جواب بدم؟"...
اطلاعاتی درباره زندگی نویسنده، برگرفته از باشگاه ادبیات:
اخیراً به همت آقای اسد سیف کتابهای دو نویسنده فقید به دستمان رسید که نامهایشان برای ایرانیان داخل کشور چندان آشنا نیست.
اکبر کاشفیان و فریدون (احمد) ابوالحسن زاده، دو برادر نویسنده ساکن شهر کلن، آلمان بودند که هر دو به فاصله کمی حدوداً دور و بر پنجاه سال سن، درگذشتند. اکبر دو کتاب بیشتر منتشر نکرد. اما در نشریه آرش، چاپ پاریس هر از گاه داستانی از او منتشر میشد.
فریدون پرکارتر بود و کتابهای بیشتری منتشر کرد. هر دو برادر زمانی از همکاران هادی خرسندی در "اصغرآقا" بودند. مطالب اکبر در این نشریه با امضای ا.دیکتاتور زاده منتشر میشد. خود فریدون نیز مدتی کوتاه نشریهای در طنز با عنوان "ملانصیرالدین" در آلمان منتشر میکرد که عمر آن زیاد نبود. جُنگی نیز با عنوان "قصه و طنز" منتشر میکرد که بیش از دو شماره دوام پیدا نکرد. مدتی نیز با رادیو اسرائیل همکاری داشت و هفتهای یک طنز در آنجا میخواند. وی چند مجموعه داستان و رمانی دربارۀ ترور شاپور بختیار با عنوان "خانه ابری" دارد.
متاسفانه نه آقای سیف و نه آقای خرسندی از سال تولد و سال مرگشان اطلاع دقیق نداشتند. اکبر به گفتۀ خودش هر از گاه در مجله "ستاره سینما" نقد فیلم مینوشته و داستان نویسی را در خارج از کشور شروع کرده بود. گاه طنز نیز مینوشت و جز اسم مستعار دیکتاتورزاده، گاه از نام الف.جیران برای مطالب طنز استفاده میکرد. عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید بود و در سال های پایانی عمر به شدت افسرده بود.
فریدون برادر کوچکترش بود و دو سال پیش از او مرد و این بر شدت افسردگیاش افزود. هر دو برادر از طرفداران حزب توده بودند- در سالهای زندگی در خارج از کشور با حزب رابطهای نداشتند- و هر دو بر اثر سکته مردند.
فریدون فعال تر از اکبر بود و طبعی ناآرام داشت. چند سالی نیز در باکو سکونت داشت که ثمرهاش ترجمۀ نمایشنامهای از جعفر جبارلی به نام ایواز(در سال 1905) از ترکی آذربایجانی بود. زمانی نیز جمعی ادبی در کلن راه انداخت که عمرش چندان دراز نبود. دیگر آثار او عبارتند از "کمی ابر، کمی باد، کمی باران"، (مجموعه داستان)، "ارباب طلایی من" (مجموعه داستان)و "دستان دراز اهریمن" (رمان).
در انتهای کتاب خانۀ ابری خبر از انتشار کتابهای دیگری با عنوان رمان سوم، قصه های من و تو، چهارده ماه هتل داده شده که از چاپخش آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
آپلود شده توسط:
.hanieh
1396/01/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرگروهبان: چند داستان کوتاه