سیاحتنامه
مجموعه داستان طنز
از متن کتاب:
اسم من محمد است... فرزند حسن هستم ... کار و شغل درست و حسابی ندارم، هر کار مشکل و پردردسری که از عهده دیگران ساخته نباشد یا برایشان صرف نکند بگردن من می افتد.
برای من نوع کار مهم نیست هر کاری باشد انجام میدهم بشرط اینکه پول نان و چایی ام در بیاید...
برای معرفی خودم چیز دیگری ندارم برایتان بگویم ... دانستن سن و سال و قد و بالای من هم بدرد شما نمیخورد. یکی از این محمدها را که میشناسید در نظر بگیرید با بقیه اش کارتان نباشد!
موقع کار عرق کرده و سرما خورده بودم. آنروز نتوانستم سر ر کار بروم توی خانه افتادم ...
تب شدیدی کرده بودم، ننم مثل کوره آهنگرها می سوخت ... حالت آدمهای مست را داشتم. نمیتوانستم هیچیک از اعضاء بدنم را کنترل کنم ... توی خواب و بیداری هذیان میگفتم. یکدفعه نوری توی اتاق تاریکم تایید... در وسط این نور شیئی سبز رنگی ظاهر شد...
از متن کتاب:
اسم من محمد است... فرزند حسن هستم ... کار و شغل درست و حسابی ندارم، هر کار مشکل و پردردسری که از عهده دیگران ساخته نباشد یا برایشان صرف نکند بگردن من می افتد.
برای من نوع کار مهم نیست هر کاری باشد انجام میدهم بشرط اینکه پول نان و چایی ام در بیاید...
برای معرفی خودم چیز دیگری ندارم برایتان بگویم ... دانستن سن و سال و قد و بالای من هم بدرد شما نمیخورد. یکی از این محمدها را که میشناسید در نظر بگیرید با بقیه اش کارتان نباشد!
موقع کار عرق کرده و سرما خورده بودم. آنروز نتوانستم سر ر کار بروم توی خانه افتادم ...
تب شدیدی کرده بودم، ننم مثل کوره آهنگرها می سوخت ... حالت آدمهای مست را داشتم. نمیتوانستم هیچیک از اعضاء بدنم را کنترل کنم ... توی خواب و بیداری هذیان میگفتم. یکدفعه نوری توی اتاق تاریکم تایید... در وسط این نور شیئی سبز رنگی ظاهر شد...
آپلود شده توسط:
teekany
1388/11/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سیاحتنامه