با سلام خدمت محجوب عزیز . از اطلاغات ذیقیمت حضرتعالی سپاسگزارم تا دانسته شود پهلوی در چه موقعیت و زمانی روی کار آمد که ایران هزار حاکم بود . اما در مورد توضیح راجع به عشایر باصری از ایل خمسه چون بنده از اولاد همان طایفه باصری هستم باید عرض کنم که زبان باصریها فارسی خالص بوده و هست که به اشتباه زبان آنها لری ذکر شده است . خاستگاه این طایفه پاسارگاد بوده و فارسی خالص هستند . باتشکر .
۱۹- سکنه قائنات و بیرجند و سیستان تابع امیر شوکت الملک بودند که فرمانروایی این مناطق موروثی او، و گاهی حفاظت مرزهای این قسمت از شرق ایران را عهده دار بوده است. امیر شوکت الملک همواره منافع کشور را در حدود جنوب خراسان حفظ می نمود.
۲۰- به سال ۱۹۲۱ میلادی کلنل محمدتقی خان (افسر ژاندارمری) علم طغیان را برضد دولت وقت در خراسان برافراشت ولی در جنگ با طوایف زعفرانلو کشته شد. در جنوب مشهد طوایف دیگری از قبیل تیموری - هزاره - باخرزی و غیره مسکن داشتند که از لحاظ امنیت حائز اهمیت نبودند ولی در شمال طوایف درگزی، زعفرانلو و شادلو همواره استقلال خود را در مقابل دولت مرکزی حفظ می نمودند.
۲۱- طوایف ترکمن به دو دسته مهم تقسیم می شدند: دسته شرقی به نام کوکلان، تابع سردار معزز بجنوردی بودند که در عین حال سرکردگی اکراد شادلو را نیز عهده دار بود. این اکراد به معیت زعفرانلوها و کیوانلوهای قوچانی و چنارانی ها، به امر سلاطین صفوی در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی به آنجا کوچ داده شده بودند که در مقابل حملات ترکمنهای مرو و خیوه پایداری نمایند. قسمت غربی به نام ترکمن یموت به شعب ذیل تقسیم می شدند: آتابای و آق تابای و جعفربای - این تیره ها به طرز ایلاتی در حدود گرگان و مراوه زندگی می نمودند و ناحیه بین گنبد قابوس و بحر خزر جزو قلمروی آنها محسوب می شد. عدهای از ترکمنهای یموت نیز در خاک جماهیر شوروی (جمهوری ترکمنستان فعلی) اقامت داشتند. ترکمانها تابع مقررات دولت نبودند و راه های خراسان را اغلب میدان تاخت و تاز خود قرار میدادند. تعداد کلیه طوایف ترکمن را در آن زمان بالغ بر دویست هزار نفر می دانستند. صفحات 145 تا 152 کتاب
۱۶- در استان فارس اغلب سکنه از عشایر مختلف تشکیل شده بود که در بین آنها تیره قشقایی از همه مهم تر، و تحت سلطه یک سرکرده بود و تا حدی که از عشایر انتظار می رفت با انضباط، و مطیع خوانین خود بوده اند. قشقایی ها زمستان را در فیروزآباد و فراشبند، و تابستان را در مناطق سردسیر سمیرم به سر می بردند و از چراگاه ها استفاده میکردند. طوایف فوق مدت شش ماه از سال را در حرکت بودند و بیش از ه ۳۰ کیلومتر آمد و رفت می کردند. قشقایی ها همه مسلح بودند و نیروی شگرفی را تشکیل میدادند. احتمال داده می شود که این قوم در زمان چنگیز خان و در شمار اردوهای او از ترکستان به ایران انتقال یافته باشند. زبان آنها نزدیک به زبان ترکی آذربایجانی است. طوایف خمسه نیز در فارس حائز اهمیت، و در ناحیه وسیعی متفرق بودند. توقفگاه زمستانی آنها بین لار و جهرم و داراب بود و زمستان را در اطراف آباده به سر می بردند. طول خط سیر آنها متجاوز از ۵۰۰ کیلومتر بود، این طوایف از پنج عشیره بزرگ تشکیل می شد. دو عشیره به نام نفر و باصری که به لهجه لری و دو عشیره به اسامی اینانلو و بهارلو به زبان ترکی و یک عشیره به زبان عربی تکلم می کردند. طایفه اخیر به دو تیره شیبانی و جباره تقسیم می شدند. تیره های خمسه تحت سرپرستی خانواده قوام شیرازی قرار داشتند. طوایف خمسه با قشقاییها روابط حسنه ای نداشتند ولی هنگامی که خطری خارجی فارس را تهدید می نمود، متحد می شدند؛ چنانکه در سال ۱۹۱۸ برضد انگلیس ها و بعداً علیه دولت مرکزی متحد و آمادهٔ مخالفت شدند.
استان فارس غیر از عشایر گوناگون مذکور در معرض تاخت تاز دزدان و راهزنان نیز بوده است. این قبیل راهزنان از نفرات فراری عشایر و قسمتهای نظامی و غیره تشکیل می یافتند و تعقیب و تنبیه آنها در این مناطق ذو عارضه و سخت خالی از اشکال نبوده است زیرا در موقع استیصال خود را به کرانه دریا می رساندند و به سواحل عمان پناهنده میشدند.
۱۷- در منطقه جنوبی کرمان همین اشکالات و گرفتاری ها وجود داشته است، منتها طوایف این حدود اهمیت زیاد نداشتند و کمتر باعث اغتشاش می شدند ولی راهزنان و دزدان فعالیت زیاد می نمودند و حملات دستجات بلوچ مزاحمت فراوان برای اهالی به بار می آورد.
۱۸- اهالی منطقه بلوچستان و مکران تماماً از طوایف بلوچ هستند. این استان از چهار قسمت شکل می گرفت که روسای هریک از آنها با دولت مرکزی رابطه مستقیم داشته اند.
مکران (شامل ناحیه ای از جاسک تا چاه بهار و گواتر) تحت حکمفرمایی سردار سعید خان بود. محل توقف این سردار در چاه بهار و (گه) بوده که اینک نیکشهر نامیده می شود. این سرکرده به هیچ وجه حاضر به اطاعت از امر دولت نبود و برای حفظ تلگراف هند و اروپ پاداش پولی دریافت می داشت که از طرف کنسول انگلیس در بندرعباس تأدیه می شد. در بمپور و فهرج که حالا ایرانشهر نامیده می شود و اطراف آن منطقه گرمسیر بلوچستان است، سرداری به نام بهرام خان حکمفرمایی می کرد که در ۱۹۱۵ میلادی محمد خان به جای وی قرار گرفت و کوشش نمود کلیه مناطق بلوچستان را تحت تصرف و نفوذ خود درآورد. او موفق به تصرف زابل و قسمتی از سراوان گردید. در سراوان طوایف کوچکی بودند که استقلال خود را همواره حفظ می نمودند. ناحیه شمالی بلوچستان، بلوچستان سرحدی نامیده می شد که با بلوچستان انگلیس (حالا پاکستان) در چاغی مرز مشترک داشته است، در این منطقه نیز طوایف بدوی از قبیل یاراحمدزایی به ریاست جیهند و شهسوار، و طایفه گمشادزایی (در مشرق خاش) و طایفه اسماعیل زایی (به سرکردگی جمعه خان) در شورو زندگی میکردند و همه هم از دولت سرپیچی می نمودند. ولی در شمال منطقه طوایف فوق و بعضی نواحی دیگر بلوچستان و سیستان طایفه ای به نام نارویی مسکن داشت که مطیع دولت مرکزی بود.
۱۴- مغرب و جنوب غربی اصفهان منطقه عشایر بختیاری بود که به دو تیره تقسیم می شدند: در منطقه شمال، بختیاری های چهارلنگ زندگی می کردند که رئیس آنها در اواسط قرن ۱۹ میلادی از کلیه بختیاری ها سرپرستی می نمود که تعداد خانوارشان به ۳۰/۰۰۰ و تعداد نفوسشان تقریباً ۱۵۰/۰۰۰ نفر بوده است.
ناصرالدین شاه، رئیس عشایر بختیاری را دستگیر، و به واسطه سرپیچی از اوامر دولت اعدام، و عشایر بختیاری را هم به دستجات کوچک تقسیم نمود. این طوایف بین الیگودرز و دزفول کوچ نشین بودند. در قسمت جنوب غربی، بختیاری ها را هفت لنگ می نامیدند که ریاست آن را سردار اسعد ایلخان عهده دار بود؛ این همان سرداری است که به سال ۱۹۰۹ میلادی با اتباع خود برای تجدید حیات مشروطیت، تهران را تصرف و محمدعلی شاه را که معروف به سلطان مستبد بود از سلطنت خلع نمود. با این عمل خوانین بختیاری اهمیت و نفوذ فراوانی پیدا کردند و اغلب فرمانداران و استانداران اصفهان و یزد و کرمان از بین آنها تعیین می شدند. بختیاری ها اصولاً طرفدار انگلیسیها بودند و به عنوان حفظ و حراست مناطق نفتخیز مبالغی از شرکت نفت انگلیس و ایران دریافت می داشتند. در روابط بختیاری ها با عشایر قشقایی اغلب تیرگی هایی مشاهده می شد، ولی با شیخ خزعل روابط حسنه داشتند و همواره به خودمختاری علاقه مند بودند و از توسعه نفوذ دولت در مناطق خود جلوگیری می نمودند. این عشایر مناطق وسیعی را (از طرف شمال بین اصفهان و داران و از طرف جنوب غربی مسجد سلیمان، رامهرمز و دهدیز) جولانگاه خود قرار داده بودند. اینان تابستان را در نواحی مرتفع کوهستانی و زمستان را در صحراهای شرقی خوزستان به سر میبردند.
۱۵- در جنوب منطقهٔ بختیاری در قسمتهای مرتفع و صعب العبور، طایفه ای به نام بویراحمدی سکونت داشتند. ارتفاع بسیاری از قلل سلسله جبال این ناحیه به پنج هزار متر بالغ می شود. این طایفه سابقاً مانند سرزمین خود سخت و رام نشدنی بود و هیچ وقت حاضر به تبعیت از دولتی یا حکومتی نبود، مردمانی شجاع و سلحشور و بردبار داشت ولی در هیچ زمانی رئیس مقتدر و مستقلی نداشت که دولت ها بتوانند با او داخل مذاکره شوند و به زندگانی این طایفه سر و سامانی بدهند.
۱۲- ناحیه لرستان به طور طبیعی به دو منطقه تقسیم می شود و کبیر کوه آنها را از یکدیگر جدا میسازد. این کوه که یکی از رشته های زاگرس است از آرارات آغاز می شود و بدون انقطاع تا خلیج فارس امتداد دارد. قسمت شرقی کبیر کوه پیشکوه نامیده می شود که عشایر مختلف لر در آنجا مسکن دارند. لرها از نژاد خالص آریایی هستند و به لهجه محلی فارسی تکلم می نمایند. در آن زمان بین طوایف وحدتی وجود نداشت و تمام آنها کوچ نشین بودند و در مدت طولانی تاریخشان تا قبل از پهلوی هیچگاه از دولت مرکزی تبعیت نمی نمودند. در منطقه بین کبیر کوه و مرز عراق طوایف پشتکوهی سکونت دارند که آن زمان همه تابع و الی پشت کوه (ابوقداره) بودند. این شخص مقام خود را موروثی می دانست و اغلب از طرف دولت نیز بدین مقام (والی) تعیین می گردید. در دوران جنگ اول دول جنگجو (روسها، انگلیس ها و ترک ها) اجتناب داشتند از این که داخل قلمروی او شوند، زیرا نمیخواستند برای خود ناراحتی فراهم آورند. ابوقداره همیشه خود را مستقل می دانست و دستورات دولت مرکزی را اگر مخالف میلش بود انجام نمیداد.
۱۳- در خوزستان شیخ محمره، که بعد از کشتن برادرش مقام او را احراز نمود، قلمروی خود را قسمت مرکزی و جنوبی آن استان قرار داد و مأمورین دولت را، به استثنای گمرک چی بلژیکی، به منطقه خود راه نمی داد. شیخ خزعل به سال ۱۹۰۹ قراردادی با نماینده عالی انگلیس در خلیج فارس منعقد نمود (در آن سال نماینده دولت انگلیس سرپرسى کاکس بوده است). او مبادرت به کشیدن لوله نفتی از محل نفتخیز مسجد سلیمان به جزیره آبادان نمود و در این جزیره شهری که دارای پالایشگاه بود ایجاد شد. دولت انگلستان استقلال شیخ خزعل را در قبال لولهکشی تقبل و تعهد کرده بود از هرگونه دخالت دولت مرکزی ایران در امور مربوط به او جلوگیری نماید. این قرارداد هیچ وقت رسماً اعلان نشد و دولت ایران نیز هیچگاه آن را به رسمیت نشناخت. ولی در هرحال چنین قراردادی روحیه استقلال طلب شیخ را تقویت کرد، بنابراین او ممانعتی برای لولهکشی نفت در سرزمینی که قلمروی خود می دانست به عمل نیاورد.
۷- در مناطق غربی ارومیه رئیس ایل شکاک به نام اسمعیل آقا سمیتقو کردستان را مستقل اعلان نموده بود و با سازمان کردستان مستقل در پاریس به نام خیبون (KhoiBun) ارتباط داشت. قرار بود سمیتقو در دولت احتمالی که می بایست در کردستان مستقل تشکیل شود، مقام وزارت جنگ را عهده دار شود. او تشکیل چنین دولتی را براساس قرارداد سور (موقع تفکیک امپراتوری عثمانی) در نظر گرفته بود . بعد از آنکه رئیس ایل شکاک جعفرآقا به تبریز احضار، و به دست فرماندار وقت ناجوانمردانه کشته شد، برادر کوچک او سمیتقو، اختیار ایل را به دست گرفت و علناً علم طغیان برافراشت و چون دولت ایران در آن موقع ضعیف بود سمیتقو به تدریج برنفوذ و قوای خود افزود و شهرهای ارومیه و سلماس را اشغال کرد و نسبت به اهالی ده نشین مسلمان و ترک زبان آن ناحیه، نهایت ظلم و ستم را روا داشت و به قلع و قمع آسوریها مبادرت نمود تا آنجا که تقریباً تمام ناحیه بین دریاچه ارومیه و مرز ترکیه تحت سلطهٔ او قرار گرفت. نیروی سمیتقو در اوج قدرت وی بالغ بود برده هزار کرد مسلح و مجهز و ۴۰۰ سرباز فراری ترک که توپخانه و مسلسلهای او را در جنگ ها به کار میبردند. سمیتقو با نیروی جنگ دیده خود موفق شد چندین اردوی دولتی را به سختی شکست دهد، روحیه نیروی تحت فرماندهی خود را تقویت نماید و آن را در قسمت اعظم کردستان بسط و توسعه دهد.
۸- قسمت اعظم محال خمسه در اطراف زنجان (بین قزوین و تبریز) در تصرف ایل افشار بود. ریاست این عشایر را جهانشاه خان امیرافشار عهده دار بود که خود را مستقل میدانست و حاضر به پرداخت مالیات دولتی نبود.
۹- تیره ای از طوایف افشار در حدود صائین قلعه (شاهین دژ) جنوب آذربایجان سکونت داشتند که یکی ار رؤسای عمده آنها به نام بهادرالسلطنه خودسری می نمود.
۱۰- در کردستان همه عشایر مسلح بودند و علناً یاغیگری می کردند و دولت فقط نفوذ مختصری در سنندج و چند نقطه کوچک دیگر داشت.
۱۱- اغلب دهات کردستان در دست اکراد و طوایف مختلف محلی از قبیل قبادی باباجانی - اورامی - جوانرودی -گورانی - سنجابی - کلهر-هماوند و غیره بود که خود را تابع دولت نمی دانستند و در حفظ و حراست منطقه خود مستقیماً اقدام می کردند.
۴- در شمال اردبیل و خیاو (که بعداً مشکین شهر نامیده شد) تیرهای از عشایر شاهسون مسکن داشتند که قلمرو آنها تا رودخانه ارس کشیده می شد. این طوایف نه فقط ابراز اطاعت نمی کردند بلکه غالباً از سلسله جبال بزغوش عبور
می نمودند و راه بین زنجان و تبریز را در معرض دستبرد قرار می دادند و دهات را چپاول میکردند.
۵- در طرف مغرب منطقه شاهسون در ناحیه قراجه داغ (که اکنون ارسباران نامیده می شود) سرکرده محلی به نام امیرارشد حکمفرمایی می کرد: موقعی که نیروی جنوب روسیه در دسامبر ۱۹۲۰ از ارتش سرخ شکست خورد و متواری گردید، عده ای از نفرات مسلح و افسران قشون روسهای سفید از مرز ایران گذشتند و سلاح آنها که یک آتشبار کوهستانی و سی چهل مسلسل لویس و چندین مسلسل سنگین بود به دست امیر ارشد افتاد و این شخص بدون اینکه ظاهراً مخالفتی با دولت بنماید نیروی مسلحی در اختیار داشت و قرارگاه خود را شهر اهر تعیین کرده بود.
۶- در منطقه ماکو که معروف به خانات ماکو بود، سردار اقبال السلطنه فرمانفرمائی خود را موروثی می دانست و کوس استقلال می نواخت که لاجرم از طرف دولت به حکومت آن ناحیه منصوب گردیده بود. منطقه نفوذ وی تا خوی بسط داشت و حتی حاکم خوی خود را دست نشاندهٔ سردار اقبال میدانست و اغلب هم حاکم این شهر از میان بستگان وی تعیین می گردید. رفتار و سیاست سردار اقبال نسبت به دولت مرکزی نظیر هم قطارش امیر ارشد قراجه داغی بود ولی به واسطه وضع جغرافیایی خاص و هم مرز بودن با دولت روس و ترکیه، اهمیتی به مراتب بیشتر و دعاوی به مراتب فزونتر داشت. البته زبان سردار و اطرافیانش زبان ترکی بود.
پیش از شرح اهمیت و وسعت غائله سمیتقو و چگونگی سرکوبی این غائله که مستقیماً فرماندهی عملیات مربوط به آن را به عهده داشته به شرح اوضاع داخلی ایران در آستانهٔ کودتا و حکومت ملوک الطوایفی در کشور پرداخته و مینویسد: اینک برای آنکه اوضاع داخلی کشور از لحاظ ایلات و عشایر که در نقاط مختلف بودند و اکثراً از اطاعت مقامات مرکزی سرپیچی میورزید، تاحدی معلوم گردد به شرح پاره ای از آنها براساس یادداشتهای سرلشکر ارفع - می پردازیم:
۱- در شمال غرب تهران دو طایفه شاهسون که به زبان ترکی تکلم می نمودند به اسامی شاهسون اینانلو و شاهسون بغدادی سکونت داشتند، در آن موقع ریاست تیره اول را شخصی به نام ظفرنظام عهده دار بود. این طوایف بین قزوین و ساوه جراگاه و مسکن داشتند و اغلب باعث اغتشاش و ناامنی در اطراف پایتخت می شدند.
۲- درگیلان میرزا کوچک خان در پناه جنگلهای انبوه علم حکومتی خودمختار را برافراشت. ۳- خلخال آذربایجان تحت نفوذ شخصی به نام امیر عشایر بود که از اطاعت مرکز آشکارا سرپیچی می نمود.
۳- خلخال آذربایجان تحت نفوذ شخصی به نام امیر عشایر بود که از اطاعت مرکز آشکارا سرپیچی می نمود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از تزار تا شاه
۲۰- به سال ۱۹۲۱ میلادی کلنل محمدتقی خان (افسر ژاندارمری) علم طغیان را برضد دولت وقت در خراسان برافراشت ولی در جنگ با طوایف زعفرانلو کشته شد. در جنوب مشهد طوایف دیگری از قبیل تیموری - هزاره - باخرزی و غیره مسکن داشتند که از لحاظ امنیت حائز اهمیت نبودند ولی در شمال طوایف درگزی، زعفرانلو و شادلو همواره استقلال خود را در مقابل دولت مرکزی حفظ می نمودند.
۲۱- طوایف ترکمن به دو دسته مهم تقسیم می شدند: دسته شرقی به نام کوکلان، تابع سردار معزز بجنوردی بودند که در عین حال سرکردگی اکراد شادلو را نیز عهده دار بود. این اکراد به معیت زعفرانلوها و کیوانلوهای قوچانی و چنارانی ها، به امر سلاطین صفوی در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی به آنجا کوچ داده شده بودند که در مقابل حملات ترکمنهای مرو و خیوه پایداری نمایند. قسمت غربی به نام ترکمن یموت به شعب ذیل تقسیم می شدند: آتابای و آق تابای و جعفربای - این تیره ها به طرز ایلاتی در حدود گرگان و مراوه زندگی می نمودند و ناحیه بین گنبد قابوس و بحر خزر جزو قلمروی آنها محسوب می شد. عدهای از ترکمنهای یموت نیز در خاک جماهیر شوروی (جمهوری ترکمنستان فعلی) اقامت داشتند. ترکمانها تابع مقررات دولت نبودند و راه های خراسان را اغلب میدان تاخت و تاز خود قرار میدادند. تعداد کلیه طوایف ترکمن را در آن زمان بالغ بر دویست هزار نفر می دانستند.
صفحات 145 تا 152 کتاب
استان فارس غیر از عشایر گوناگون مذکور در معرض تاخت تاز دزدان و راهزنان نیز بوده است. این قبیل راهزنان از نفرات فراری عشایر و قسمتهای نظامی و غیره تشکیل می یافتند و تعقیب و تنبیه آنها در این مناطق ذو عارضه و سخت خالی از اشکال نبوده است زیرا در موقع استیصال خود را به کرانه دریا می رساندند و به سواحل عمان پناهنده میشدند.
۱۷- در منطقه جنوبی کرمان همین اشکالات و گرفتاری ها وجود داشته است، منتها طوایف این حدود اهمیت زیاد نداشتند و کمتر باعث اغتشاش می شدند ولی راهزنان و دزدان فعالیت زیاد می نمودند و حملات دستجات بلوچ مزاحمت فراوان برای اهالی به بار می آورد.
۱۸- اهالی منطقه بلوچستان و مکران تماماً از طوایف بلوچ هستند. این استان از چهار قسمت شکل می گرفت که روسای هریک از آنها با دولت مرکزی رابطه مستقیم داشته اند.
مکران (شامل ناحیه ای از جاسک تا چاه بهار و گواتر) تحت حکمفرمایی سردار سعید خان بود. محل توقف این سردار در چاه بهار و (گه) بوده که اینک نیکشهر نامیده می شود. این سرکرده به هیچ وجه حاضر به اطاعت از امر دولت نبود و برای حفظ تلگراف هند و اروپ پاداش پولی دریافت می داشت که از طرف کنسول انگلیس در بندرعباس تأدیه می شد. در بمپور و فهرج که حالا ایرانشهر نامیده می شود و اطراف آن منطقه گرمسیر بلوچستان است، سرداری به نام بهرام خان حکمفرمایی می کرد که در ۱۹۱۵ میلادی محمد خان به جای وی قرار گرفت و کوشش نمود کلیه مناطق بلوچستان را تحت تصرف و نفوذ خود درآورد. او موفق به تصرف زابل و قسمتی از سراوان گردید. در سراوان طوایف کوچکی بودند که استقلال خود را همواره حفظ می نمودند. ناحیه شمالی بلوچستان، بلوچستان سرحدی نامیده می شد که با بلوچستان انگلیس (حالا پاکستان) در چاغی مرز مشترک داشته است، در این منطقه نیز طوایف بدوی از قبیل یاراحمدزایی به ریاست جیهند و شهسوار، و طایفه گمشادزایی (در مشرق خاش) و طایفه اسماعیل زایی (به سرکردگی جمعه خان) در شورو زندگی میکردند و همه هم از دولت سرپیچی می نمودند. ولی در شمال منطقه طوایف فوق و بعضی نواحی دیگر بلوچستان و سیستان طایفه ای به نام نارویی مسکن داشت که مطیع دولت مرکزی بود.
ناصرالدین شاه، رئیس عشایر بختیاری را دستگیر، و به واسطه سرپیچی از اوامر دولت اعدام، و عشایر بختیاری را هم به دستجات کوچک تقسیم نمود. این طوایف بین الیگودرز و دزفول کوچ نشین بودند. در قسمت جنوب غربی، بختیاری ها را هفت لنگ می نامیدند که ریاست آن را سردار اسعد ایلخان عهده دار بود؛ این همان سرداری است که به سال ۱۹۰۹ میلادی با اتباع خود برای تجدید حیات مشروطیت، تهران را تصرف و محمدعلی شاه را که معروف به سلطان مستبد بود از سلطنت خلع نمود. با این عمل خوانین بختیاری اهمیت و نفوذ فراوانی پیدا کردند و اغلب فرمانداران و استانداران اصفهان و یزد و کرمان از بین آنها تعیین می شدند. بختیاری ها اصولاً طرفدار انگلیسیها بودند و به عنوان حفظ و حراست مناطق نفتخیز مبالغی از شرکت نفت انگلیس و ایران دریافت می داشتند. در روابط بختیاری ها با عشایر قشقایی اغلب تیرگی هایی مشاهده می شد، ولی با شیخ خزعل روابط حسنه داشتند و همواره به خودمختاری علاقه مند بودند و از توسعه نفوذ دولت در مناطق خود جلوگیری می نمودند. این عشایر مناطق وسیعی را (از طرف شمال بین اصفهان و داران و از طرف جنوب غربی مسجد سلیمان، رامهرمز و دهدیز) جولانگاه خود قرار داده بودند. اینان تابستان را در نواحی مرتفع کوهستانی و زمستان را در صحراهای شرقی خوزستان به سر میبردند.
۱۵- در جنوب منطقهٔ بختیاری در قسمتهای مرتفع و صعب العبور، طایفه ای به نام بویراحمدی سکونت داشتند. ارتفاع بسیاری از قلل سلسله جبال این ناحیه به پنج هزار متر بالغ می شود. این طایفه سابقاً مانند سرزمین خود سخت و رام نشدنی بود و هیچ وقت حاضر به تبعیت از دولتی یا حکومتی نبود، مردمانی شجاع و سلحشور و بردبار داشت ولی در هیچ زمانی رئیس مقتدر و مستقلی نداشت که دولت ها بتوانند با او داخل مذاکره شوند و به زندگانی این طایفه سر و سامانی بدهند.
۱۳- در خوزستان شیخ محمره، که بعد از کشتن برادرش مقام او را احراز نمود، قلمروی خود را قسمت مرکزی و جنوبی آن استان قرار داد و مأمورین دولت را، به استثنای گمرک چی بلژیکی، به منطقه خود راه نمی داد. شیخ خزعل به سال ۱۹۰۹ قراردادی با نماینده عالی انگلیس در خلیج فارس منعقد نمود (در آن سال نماینده دولت انگلیس سرپرسى کاکس بوده است). او مبادرت به کشیدن لوله نفتی از محل نفتخیز مسجد سلیمان به جزیره آبادان نمود و در این جزیره شهری که دارای پالایشگاه بود ایجاد شد. دولت انگلستان استقلال شیخ خزعل را در قبال لولهکشی تقبل و تعهد کرده بود از هرگونه دخالت دولت مرکزی ایران در امور مربوط به او جلوگیری نماید. این قرارداد هیچ وقت رسماً اعلان نشد و دولت ایران نیز هیچگاه آن را به رسمیت نشناخت. ولی در هرحال چنین قراردادی روحیه استقلال طلب شیخ را تقویت کرد، بنابراین او ممانعتی برای لولهکشی نفت در سرزمینی که قلمروی خود می دانست به عمل نیاورد.
۸- قسمت اعظم محال خمسه در اطراف زنجان (بین قزوین و تبریز) در تصرف ایل افشار بود. ریاست این عشایر را جهانشاه خان امیرافشار عهده دار بود که خود را مستقل میدانست و حاضر به پرداخت مالیات دولتی نبود.
۹- تیره ای از طوایف افشار در حدود صائین قلعه (شاهین دژ) جنوب آذربایجان سکونت داشتند که یکی ار رؤسای عمده آنها به نام بهادرالسلطنه خودسری می نمود.
۱۰- در کردستان همه عشایر مسلح بودند و علناً یاغیگری می کردند و دولت فقط نفوذ مختصری در سنندج و چند نقطه کوچک دیگر داشت.
۱۱- اغلب دهات کردستان در دست اکراد و طوایف مختلف محلی از قبیل قبادی باباجانی - اورامی - جوانرودی -گورانی - سنجابی - کلهر-هماوند و غیره بود که خود را تابع دولت نمی دانستند و در حفظ و حراست منطقه خود مستقیماً اقدام می کردند.
می نمودند و راه بین زنجان و تبریز را در معرض دستبرد قرار می دادند و دهات را چپاول میکردند.
۵- در طرف مغرب منطقه شاهسون در ناحیه قراجه داغ (که اکنون ارسباران نامیده می شود) سرکرده محلی به نام امیرارشد حکمفرمایی می کرد: موقعی که نیروی جنوب روسیه در دسامبر ۱۹۲۰ از ارتش سرخ شکست خورد و متواری گردید، عده ای از نفرات مسلح و افسران قشون روسهای سفید از مرز ایران گذشتند و سلاح آنها که یک آتشبار کوهستانی و سی چهل مسلسل لویس و چندین مسلسل سنگین بود به دست امیر ارشد افتاد و این شخص بدون اینکه ظاهراً مخالفتی با دولت بنماید نیروی مسلحی در اختیار داشت و قرارگاه خود را شهر اهر تعیین کرده بود.
۶- در منطقه ماکو که معروف به خانات ماکو بود، سردار اقبال السلطنه فرمانفرمائی خود را موروثی می دانست و کوس استقلال می نواخت که لاجرم از طرف دولت به حکومت آن ناحیه منصوب گردیده بود. منطقه نفوذ وی تا خوی بسط داشت و حتی حاکم خوی خود را دست نشاندهٔ سردار اقبال میدانست و اغلب هم حاکم این شهر از میان بستگان وی تعیین می گردید. رفتار و سیاست سردار اقبال نسبت به دولت مرکزی نظیر هم قطارش امیر ارشد قراجه داغی بود ولی به واسطه وضع جغرافیایی خاص و هم مرز بودن با دولت روس و ترکیه، اهمیتی به مراتب بیشتر و دعاوی به مراتب فزونتر داشت. البته زبان سردار و اطرافیانش زبان ترکی بود.
۱- در شمال غرب تهران دو طایفه شاهسون که به زبان ترکی تکلم می نمودند به اسامی شاهسون اینانلو و شاهسون بغدادی سکونت داشتند، در آن موقع ریاست تیره اول را شخصی به نام ظفرنظام عهده دار بود. این طوایف بین قزوین و ساوه جراگاه و مسکن داشتند و اغلب باعث اغتشاش و ناامنی در اطراف پایتخت می شدند.
۲- درگیلان میرزا کوچک خان در پناه جنگلهای انبوه علم حکومتی خودمختار را برافراشت. ۳- خلخال آذربایجان تحت نفوذ شخصی به نام امیر عشایر بود که از اطاعت مرکز آشکارا سرپیچی می نمود.
۳- خلخال آذربایجان تحت نفوذ شخصی به نام امیر عشایر بود که از اطاعت مرکز آشکارا سرپیچی می نمود.