رسته‌ها

فرضیه شجره و خلقت نخستین انسان ها

فرضیه شجره و خلقت نخستین انسان ها
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 40 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 40 رای
کتاب با آوردن نتایج تحقیقات متعدد علمی ابطال داروینیسم را منطقا و عقلا اثبات می کند و سپس در پاسخ به پرسش چی به جایش در تلاش برای ارائه نظریه جایگزینی برای آن از دل قرآن بر می آید و با آوردن آیات متعدد فرضیه جدیدی را مطرح می نماید که ...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
389
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hassan2008hassan
hassan2008hassan
1395/07/23
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فرضیه شجره و خلقت نخستین انسان ها

تعداد دیدگاه‌ها:
189
و اما در پایان:
از آنجا که پیشتر نیز گفتم و اکنون نیز خاطر نشان می سازم. بحث با جنابعالی و امثالهم نتیجه ای جز آنچه که اکنون شاهد آن هستیم در پی نخواهد داشت. دلیل بارز آن نیز این است که نظرات و عقایدی که بیان می نماید کلهم در محدوده عقل دینی و قوانین و اصول از پیش تعریف شده بیان می گردد،اصولی که برای خود وحی منزل دانسته و در درستی آن کمترین شک و شبهه ای به خود راه نمی دهید. بحث با چنین فرد و چنین شخصی متحجر که هرآنچه که خود و اصول و شعائیر دینی که به شیوه سنتی کسب نموده است را درست می پندارد از نظر منطقی درست نیست. یا باید به اصول و قوانین او بحث را دنبال کرد یا می باید او شهامت اینکه برای شرکت در چنین بحثی از اصول و قوانینی که به آن باور و ایمان قلبی دارد عدول نماید را داشته باشد.
هرگاه توانستید خارج از چهارچوبی که برای خود تعیین کردید به این موضوع بنگرید و توانستید از بی خدایی(به ادعای شما کفر و الحاد) به وجود چنین خالقی پی ببرید آن زمان است که ارزشمند است. وگرنه با پذیرفتن یک پیش فرض و ایمان داشتن به اینکه آن پیش فرض کاملا درست(وجود یک خالق هوشمند آنگونه که ادیان الهی برای آن تعریف آورده اند) و اینکه آن پش فرض نیز بدور از هرگونه خطا است چندان کار شاقی نکرده اید.
روایت است در روزگار سعدی شاعر ایرانی فردی بود که همواره او را به بحث و مجادله ترغیب می نمود و سعدی نیز همواره از این مجادله به بهانه های مختلف فرار می کرد. تا اینکه روزی این فرد او را در بازار می بیند و به او می گوید امروز می باید در جمع بزرگان با تو بحث و مجادله نمایم و به هر طریق ممکن باید تو را شکست دهم، سعدی در خطاب می گوید هیچ احتیاجی به بحث و مجادله نیست و من از همین آغاز می پذیرم که شکست خوردم و هرانچه که تو میگویی درست است! وقتی از سعدی دلیل را جویا می شوند می گوید: این فرد قرار است با این باور و با این پیش داوری با من بحث نماید که به هر طریقی استدلالات من خطاست و تنها بدنبال شکست دادن من است با این وجود بنده نیز هر دلیل و برهان و هر استدلالی که بیاورم طبق آنچه در ذهن دارد بی ارزش است چون تنها قرار بر این است که حرف حرف او باشد نه پذیرفتن برهان و استدلالاتی که از راه منطق و علم بدست می آید.
به عقیده من شیوه بحث کردن شما نیز همچون آن فرد است و تازمانی که با این پیش فرض و این عقیده وارد بحث با دیگران می شوید کمترین ارزشی برای ادامه چنین بحث و جدلی وجود ندارد. به همین دلیل عقلانی ترین کار ممکن این است که به چنین بحث بی فایده ای شخصا پایان دهم. کمترین سود آن لااقل برای من نوعی این خواهد بود که از این صفات و تهمت های بی اساسی که به کرات و مرات به بنده نسبت می دهید بری خواهم بود.
این بود کلام آخر من به شما(اگر از آوردن دیگر نظراتی که آوردید خودداری می کنم به این دلیل است که بار علمی و منطقی آن نظرات نیز چیزی بیش از آنهایی که اکنون از شما نقل گردید نبوده و نیست.)
شادکام باشید و کمی نیز باخرد
خوب دراینجا هم مشخص نیست سعی دارید چه چیز را ثابت کنید.
اینکه مدعی هستید عقل یک واژه قرآنی و به معنای دهان بنده شتر است، چه ربطی به موضوع ما دارد؟! آیا بجز سفسطه کردن است؟!
اول اینکه واژه"عقال" نه به معنای دهان بند شتر بلکه به معنای ریسمانی است که پای شتر را با آن می بندن! شما هنوز فرق بین پا و دهان را نمی دانید و حتی نمی دانید یک کلمه با وجود معانی مختلف در جمله است که معنا و مفهوم پیدا می کند! مثال اینکه بنده بگوییم "شیر آب چکه می کند" و جنابعالی بگویید، شیر نام حیوانیست که در جنگل زندگی می کند! و شروع کنید به توضیح و تفسیر در باب اندازه یال و دم شیر....!
دوم اینکه نمی گویند عقل یک کلمه قرآنی بلکه می گویند عقل یک واژه عربیست، چون پیش از پدید آمدن قرآن به لسان عرب این زبان عربیست که طی قرنها تداوم رشد و تکامل یافته. به هر روی ریشه این واژه عربی یا حبشی، یا رومی،یا پهلوی و برگفته از هر زبان دیگری که باشد(همچون ابابیل،ابلیس، فردوس و...) در اینجا معنا و مفهومش در جمله ای که آوردیم کاملا مشخص است به معنای قوه ادراک و فاهمه و تشخیص است.
عقل یا قوه فهم شما متاسفانه ناقص است به دلایلی که خواهم آورد:
عقل یا خرد از طریق معرفت(شناخت) صاحب عقل بر موضوعات و رخدادها و عوامل طبیعی است که رشد می یابد. معرفت یا شناخت نیز وابسته به تجربه و علم تجربی دارد. عقل انسان با تجربه ای که از آزمون و خطا بدست می آید رشد می نماید. حال یا خود با آزمون و خطا به این معرفت نائل می گردد یا از تجاربی که دیگران به همین شیوه کسب نموده اند بهره مند می شود.
وقتی می گوییم عقل علمی به این معناست که شخص هیچ عاملی را برای جلوگیری از کسب تجربه و شناخت حجت نمی داند. او بر این باور است که هرآنچه که در اندیشه انسان رسوخ می کند می باید از فیلتر آزمون و خطا عبور نماید تا بتوان به صحت و سقم و درستی یا نادرستی آن پی برده شود و هیچ چهارچوب و حد و مرزی برای کسب این تجارب نمی شناسد. ولی یک فرد دیندار اصول و قوائدی را موظف است برای اندیشیدن خود پیش از هرگونه تصمیم گیری مد نظر قرار دهد. و هرآنچه را که خارج از این چهارچوب باشد را کفر و شرک می خواند. پس وقتی می گویند جنابعالی برپایه اصول و قوائد عقل دینی در مباحثات شرکت می کنید به معنای این است که پیش از هرچیز اصول و قوانینی را برای خود حجت قرار داده اید و برپایه آن اصول و قوانین است که می اندیشید و حق عدول از آن را ندارید چون از نگاه احکام و شعائیر دینی چنین امری مساوی با شرک و الحاد خواهد بود.
به همین دلیل است که در طول تاریخ میان ادیان الهی و صاحبان دین بسیاری از علوم طبیعی همچون فیزیک،شیمی،زیست و... از علوم الحادی و شرک قلمداد میشده چون کتاب دین آنها(تورات،انجیل،قرآن) تفکر و تجربه چنین علومی را بر نمی تابیده است و هرآنکس که به این علوم پرداخته را تکفیر نموده است. نمونه بارز آن در تاریخ گالیله،اپیکور، جوردینیو و مثال بارز آن در این بحث چارلز داروین و...بسیاری دیگر بوده اند. گالیله به این دلیل که زمین را مرکز کائنات ندانسته تکفیر گردید و دیگر اندیشمندان نیز همچون جوردینیو یا کشته یا تکیفر گردیدن.
واژه دکترین نیز کاملا معنای آن مشخص است. چه ربطی به ترجمه ای که آوردید دارد؟!! مجموعه ای از باور و اصول و نظریات را دکترین می گویند، این دکترین می تواند متعلق به یک شخص یا یک مکتب فکری باشد. در این ترجمه ای که آوردید چه ربطی به دکترین قرآنی دارد؟! شما یک آیه را نقل می کنید و باز تکرار میکنم. موظف هستید عین ترجمه و برگردان(معنایی) آیه متن عربی یا هر زبان دیگری را به فارسی نقل نمایید. در آیه ای که آوردید کمترین اشاره ای به علم طبیعی و نقطه جوش آب نشده هست. نه در آیه بلکه در کل سوره یوسف چنین ادعای بی اساسی که آوردید مشاهده نمی شود!
اینکه کسی بخواهد از روی ذهنیت و برداشت شخصی یک متن(آیه) را ترجمه نماید اصولا در اسلام عملی خلاف و کفر محسوب می گردد همانگونه که در تفسیر از آیات نیز اینگونه است. این مبحث به علم تاویل قرآنی مربوط است که در اینجا نیز اصلا مورد بحث ما نیست. حال باز بیایید هفتاد خط گفتار مغلطه آمیز ردیف کنید که نمیدانم بنده این یا آن را نمیدانم!!
در جایی دیگر اینگونه پاسخ می دهید:
((...جناب شیطان یاد بگیر , عقل کلمه ای قرآنی است و از عقال می آید به معنی دهانه بند شتر یا ... گویا اینطور فرض شده که فکر همچون شتری سرکش است که باید با دهان بند عقل مهارش کرد , لذا هر کلمه را باید در جای خود معنی کرد از طرفی در ذهب تشیع عقل , حجت حق است , یعنی ما دیندار بی عقل نداریم و البت عاقل بی دین هم نداریم , وظیفه عقل دریافت و ادراک حقیقتی است که خداوند وضع کرده است و از طرفی دین و حق با هم ممزوجند لذا تفکیک عقل به عقل دینی و عقل علمی , غلط و باطل است و ...))
و اما سفسطه در کلام شما:
در پست های گذشته به صراحت آوردم که بنده ماتریالیسم و راسیونالیسم هستم. مطمئنا آنان که اهل تحقیق و مطالعه در این زمینه هستند بخوبی میدانند که کسی که بر این اصول باور و عقیده دارد به کل وجود موجود یا پدیده ای موهوم به نام"شیطان" را نفی و مردود می داند. و اما پاسخ جنابعالی که فرمودید:
((اجازه دهید بنده شمای نوعی را شاگرد شیطان در نظر بگیرم و از این به بعد اسم استادتان شیطان را مخاطب قرار دهم .
شیطان قسم خورده است که نوع انسان را به زیر مقام خود بکشد تا به خدا ثابت کند , اشتباه کرده است و... لذا انکار خدا و ترویج آن هدف شیاطین جنی و انسی است و به هیچ وجه نشانه روشنفکری و عالم بودن نیست .))
با این ادعا ثابت نمودید که نه تنها چیزی از باور و عقاید ماتریالیسم نمی دانید که چه بسا کمتر آشنایی با نظرات کانت،دکارت،هیوم،مارکس و...دیگر فلاسفه اروپایی نیز نمی دانید و تنها به همین بسنده نمودید که نام این بزرگان را طوطی وار برزبان آورید آنهم برای خالی نبودن عریضه!
دیگر گفتار شما نیز به همین منوال بجز سفسطه کردن و کلی گویی و مغالطه چیزی بیش نیست.
مثال دیگر:
بنده کل آیه سوره یوسف را آوردم. همان سوره ای که جنابعالی با تفسیر به رای سعی نمودید از آن به این نتیجه برسید که اشاره به واژه((علم)) در این آیه بیان یک نظریه علمی و ماده گرایانه است. جای تعجب ندارد که در اینجا هم با گفتار بی اساس سعی نمودید اشتباهات عمدی خود را یکجوری رفع و رجوع نمایید و در پایخ چنین ادعایی نمایید.
((گفتید " بد نیست کل این آیه را بیاوریم تا ببینیم کلا موضوع چیست و چگونه از دل سوره یوسف و آن داستان اساطیری قوم یهود یک لابراتورا و آزمایشگاه پژوهشی مدرن بیرون کشیده اید!! " جناب شیطان , هر جا در قرآن کلمات قد ,فقد ,ان , انما , کانما و... آمده , آنها دکترینهای قرآنی اند و اگر در این مثال خاص, سه نقطه را در ابتدای آیه آورده ام , یعنی منظور کلام نگارنده ماجرای پیشینی نیست بلکه توجه دادن مخاطب به دکترین قرآنی است و... الان هم دیر وقته و هم خیلی خسته ام و از طرفی می دانم توان تشخیص و تحلیل مفاهیم دکترین از دگما , از دکسا , از تنت , آیدیا و ... را نداری , و اگرنه تا صبح برات می نوشتم .))
باور کنید هر انسان عاقلی این گفتار مهمل و سفسطه بافی های شما را بخواند محال است که خنده اش نگیرد. دکترین قرآنی! کامات قد، فقد، ان، انما، کانما، دگما، دکسا،تنت، آیدیا ووو....مشتی گفتار پوچ و بی معنایی که مشخص است دارید به در و دیوار می کوبید تا این ترجمه به رایی که از این آیه آوردید را رفع و رجوع نمایید. بله بنده اطمینان دارم که تا صبح هم برای من و دیگران از این گفتار اباطیل سرهم خواهید کرد. ولی بد نیست بدانید در ادبیات زبان فارسی و عربی وقتی پیش از یک جمله کوتاه شده ما از سه نقطه(...) استفاده می نماییم. به معنای این است که این جمله بخشی از یک کل می باشد و اگر در جلوی جمله قرار گیرد به این معناست که آنچه که آورده شده دنباله دارد. اصولا نویسنده زمانی از این شیوه استفاده می نماید برای اینکه نشان دهد که آنچه که آورده بخشی از یک کل(متن) بوده و به این دلیل که خواست او را همین یک بخش برآورده می سازد احتیاجی به آوردن کل متن نیست.
اگر نمیدانید بد نیست بجای اینگونه مغلطه کردن تشریف ببرید از آنهایی که آشنایی با ادبیات فارسی و عربی دارند سوال کنید.
این شخص نیز همچون شما بجای اینکه به سوالات پاسخ دهند بدنبال جو سازی و تعیین هویت مخاطب است!
ادعای این دارید که بنده شما رو بی جهت به مغلطه کلام و سفسطه کردن و تهمت و توهین متهم می کنم.
در باب تهمت زدن که پست قبل کاملا مشخص است بجز اینکه باز با سفسطه کردن بخواهید جو سازی نمایید.
اما اینکه فردی مغلطه کار هستید جای هیچ شک و شبهه ای نیست.
برای مثال همین مورد آخر. شما ادعا کردید : ((امام صادق ما شیعیان, در دانشگاهش 4000 شاگرد تربیت کرد که یکی اش, رازی کاشف الکل بوده است و... ودعای ما همواره این است وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا(طه/114) و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!» لذا مصونیت از دانش اتهام بیجایی بود . لذا هیچ مذهبی به اندازه شیعه به علم اهمیت نداده است .))
بنده نیز سال تولد و وفات این امام مذهب شیعه را همراه با تاریخ تولد و وفات ذکریای رازی را آوردم تا مشخص گردد که اصولا میان حیات و ممات این دو بیش از یک قرن فاصله زمانی بوده.
در کامنت بعد خود برای دفاع از این اشتباه خود چه گفتید؟!
مشخص است حرفی برای گفتن نیست بجز مغلطه کردن. بجای روشن نمودن اینکه اشتباه کردید و بجای پوزش خواهی شروع به داستان سرایی کردید که نمیدانم جابربن حیان شاگرد این یا آن امام بوده کی متولد شده و کجا فوت کرده در کوفه چه می کرده ووو.... گفتاری اینگونه که کاملا مشخص است از روی عجز است ، اینکه افلاطون چند صد سال پیش از میلاد مسیح میزیسته چه ربطی به توماس ادیسون دارد؟!
حالا اگر بنده بخواهم به همین جابربن حیان بپردازم احتمالا باز نام حسن علی میر پنج را به میان می کشید که اینگونه و آنچنان بوده!
و اما بد نیست بدانید جابربن حیان به روایت تاریخ تا سن 19 سالگی در نزد جعفرصادق درس فقه می آموخته، اگر خدمتی به جامعه بشری نموده و اگر بدنبال علوم طبیعی و ماده گرایی رفته تنها به این دلیل بوده که بعدها به مطالعه آثار و عقاید دانشمندان و فیلسوفان یونانی و ایرانی و کتب سانسکریت و.... پرداخته است. آنهم نه در سنین اندک بلکه در دوران بلوغ. اینکه کسی در دوران کودکی دروس فقه اسلامی و حدیث و قرآن می آموخته چندان عجیب نیست چون اصولا در جامعه ایران پس از اسلام بجز این دروس آموختن دروس دیگر وعلوم غیر دینی امری نکوهیده و بعضا کفرآلود محسوب می گردیده است. مراجعه کنید به زندگی ابن رشد و امام محمد غزالی و بسیاری دیگر. تا همین دوران گذشته تا پیش از باز شدن مدرسه رشدیه در تبریز و یا دارالفنون در تهران بدست امیر کبیر تنها مدرسین ملایان بودن آنهم تنها به دروس اسلامی و فقه کلام و حدیث و خواندن قرآن در مکتب خانه ها به اکابر می پرداختن. یکی از دلایل مهم انحطاط دانش و علوم نظری و طبیعی در جوامع شرقی همانا این تحجر و نگاه کینه توزانه دستگاه روحانیت و دینداران به این علوم بوده تابدانجا که دانشمندی همچون بوعلی سینا در اواخر عمر خود اکیدا به شاگردان خود توصیه می نماید که مبادا عامیون و دستگاه مرتجع دینی از آنچه که او به آنها آموخته مطلع گردن که حکم به تکفیر آنان خواهند داد. شخص بو علی نیز از دست همین تفکر متحجرانه دینی همچون فارابی معلم ثانی سر به بیابان گذاشته و در اواخر زندگی خود آواره این شهر و آن دیار گردید.
جای تعجب نیست که میان ده ها و صدها دانشمند و عالم طبیعی تنها به یک مورد آنهم جابربن حیان بسنده نمودید،البته بدون در نظر گرفتن واقعیتهای زندگی او....! جای شک نیست چون خوب میدانید که برخلاف ادعایی که دارید این اندیشمندان دانش و علوم خود را نه از احکام دینی بلکه مدیون ترویج نظرات و تلاش نهضت ترجمه ای بودن که بسیاری همچون خاندان نوبختی و ابن مقفه ووو.... در ترجمه آثار یونانی و پهلوی و سانسکریت هند نمودن و این امر باعث این گردید بزرگانی همچون ابن سینا با مطالعه آرا و افکار فلاسفه ای همچون ارسطو،افلاطون و ...دیگر دانشمندانی که چندان باوری به ادیان ابراهیمی نداشته اند. به چنین درجه ای از دانش و علوم دست یابند.
با سلام و درود خدمت جناب azkia:
کاملا درست گفتید حتما اشتباه نوشتاری بیشتری هم دارم . با سپاس فراوان از شما دوست عزیز حتما بعد از این رعایت میکنم.
[quote='Azkia']
تا جاییکه اندک سواد من یاری میکند، هر چه از سطح دریا بالاتر رویم، فشار کاهش خواهد یافت و دقیقا به همین دلیل است که در ارتفاعات و منطق کوهستانی گاه خون ازبینی انسان خارج میگردد. در نتیجه ادعای حضرتعالی با اصول علمی ناسازگار است.[/quote]
شایسته نیست ایراد از دیگری گرفتن و ایراد خود را مستور ساختن. منظور حقیر در جمله فوق الذّکر «مناطق کوهستانی» بود که به اشتباه «منطق کوهستانی» ثبت شد.
[quote='01312247566']عزیزم مسخره نکن ,
من به این داستان ایمان دارم:
شتر را تمسخر کردند و خندیدند که چرا اینقدر کجی و ناموظون ... .[/quote]
ناموظون؟ ناموظون؟ شاید منظورتان ناموزون به معنای نامتناسب، ناسازگار و ناموافق باشد!
[quote='hasan7947']
که هنوز معلوم نیست چه نسبتی به جناب نیکدوست دارد که اینقدر طرز تفکر و جمله هایشان با یکدیگر شباهت داره . به هر حال از کل آن مطالبی که پاسخ داده شد فقط به اشکال رازی بر خوردید که در جواب آن متن زیر را از کتاب سیره عملی اهل بیت نوشته کاظم ارفع می آورم"جابر بن حیّان/ شاگردی از خراسان که سرآمد علم شیمی شد
.[/quote]
متاسفانه جنابعالی در مغلطه کردن و تهمت زدن گویا ید طولانی دارید، بجای اینکه به سوالات و نقدها پاسخ دهید هم و غم خود را بر این گذاشته اید که با ترور شخصیت دیگران و تهمت زدن مداوم به مخاطبین و منتقدین خود جو سازی نمایید. با وجود ادعای شیعه و مسلمان بودن حتی این حدیث معروف از امام اول خود علی ابن ابی طالب را نیز نمی دانید که می گوید:
انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال(نگاه کن ببین چه چیزی گفته شده، نگاه نکن که چه کسی گفته است.) شما بجای اینکه به گفته ها توجه کنید و مستدل به نقدها بپردازید به دنبال این هستید که گوینده کجاست و یا کیست. ادعا می کنید بنده اسرائیل یا سوئد و خارج نشین هستم یا آی دی بنده یکی از اعضای دیگر این انجمن است!! و مدام سعی دارید با این جو سازی و تهمت زدن بنده را شخصی دیگر معرفی کنید! و در اکثر پستهای اخیر خود این ادعای کاذب و بی اساس رو تکرار می کنید. اولا بنده ساکن ایرانم و به ایرانی بودن خود افتخار میکنم و نه نسبتی با شخصی که نام بردید دارم و نه اصولا علاقه ای به نظرات این فرد که به عقیده من اگر قرار باشد آن را به کسی نسبت دهید بهتر است به خودتان نسبت دهید که عقیده و دیدگاهش در تهمت زدن به دیگران دست کمی از شخص شما ندارد.
نقل قول از همین شخص در یکی از مباحث( به مباحثی که ذیل معرفی کتاب قتل کسروی آورده شده مراجعه کنید) که او نیز خطاب به بنده چنین ادعایی دارد آنهم به صرف اینکه نظراتی مخالف دیدگاه ایشان بیان نمودم:
((قط به دوستان بزرگوار ایرانیم و به هموطنان عزیز غیور و شجاع و فهیمم هشدار می دهم که مواظب امثال تو باشند که نیّت پلیدی در سر دارند
و آن تفـرقه افکندن بین جامعه و به خطر انداختن حراست از مرز و بوم کشـور است، امروز عربسـتان سعودی خطر بزرگی برای امنیت کشـور ما شده و سعی می کند با گسـیل ماموران خود فروختـه و مزدور که اندک آشنائی با زبان فارسی دارند در اذهانِ عمومی نفوذ کنند، امّا خوشبختانه آنان با فرهنگ ما آشنا نیسـتند که جای شکرش باقی است، اگر توجّه داشـته باشید پسـوند کلمه ی سعودی به کشور عربستان امری فوق العاده نکبت بار و زائد و غصبی است ازین جهت که عدّه ای حکّام عیّاشِ بد صفت و بد طینتِ وهّابی، یک کشور بزرگ مسلمان را قبضه کرده و به ملکیت خود درآورده و علناً به نام خود ثبت کرده اند. و ملّت آن کشور جرأت اعتراض و نفس کشیدن ندارند، آنطور که معلوم شده عربستان به کمک هم پیمانانش مشـغول برنامه ریزی ی حمله ی احتمالی به کشـور ما هسـتند و سعی می کند از جاسـوس تطمیع شده برای تشـخیص نقاط ضعف ما استفاده کند، نمی گویم kaydan جاسوس است ولی دوست ما هم نیست...))
[quote='01312247566'] ... حال پاسخ واقعه بالا در هر دو شرایط منطقه زندگیشان بسیار بالاتر از سطح دریا بود با فشار بالا و ... [/quote]
تا جاییکه اندک سواد من یاری میکند، هر چه از سطح دریا بالاتر رویم، فشار کاهش خواهد یافت و دقیقا به همین دلیل است که در ارتفاعات و منطق کوهستانی گاه خون ازبینی انسان خارج میگردد. در نتیجه ادعای حضرتعالی با اصول علمی ناسازگار است.
فرضیه شجره و خلقت نخستین انسان ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک