ویژه نامه وارلیق: مقایسه اللغتین
نویسنده:
جواد هیئت
امتیاز دهید
زبان ترکی حدود ۲۴۰۰۰ فعل دارد که در فارسی بیش از ۵۰۰۰ نیست.
حدود ۱۶۵۰ لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که دارای لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و… .
چند هزار واژه با ریشهی ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغات بیش از ۶۰۰ واژه جزو کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا، خانم، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ، توپ، تپانچه، قاچاق، گمرگ، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،… .
بیشتر
حدود ۱۶۵۰ لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که دارای لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و… .
چند هزار واژه با ریشهی ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغات بیش از ۶۰۰ واژه جزو کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا، خانم، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ، توپ، تپانچه، قاچاق، گمرگ، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،… .
آپلود شده توسط:
Ataman
1395/07/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ویژه نامه وارلیق: مقایسه اللغتین
در هر حال، این عرصه را به افراد با صلاحیت وامیگذارم و فقط برای دوستی که صحبت از «تخاری های آریایی» کردند یادآوری کنم که به قول کالین رنفرو تخاریها با اینکه از گروه زبانی هندو-اروپایی بودند ولی زیرگروهی از شاخهی هندو-ایرانی نبودند. همچنین استفاده از اصطلاح «تخاری های آریایی» نشان میدهد که نویسنده عمدا یا سهوا در صدد مغشوش کردن مفاهیم گروههای قومی مانند آریایی با گروههای زبانی مانند هندو-ایرانی یا هندو-اروپاییست که دو موضوع جداگانه هستند و بحثی متفاوت.
خراسان ثغری بزرگ است و دشمنی چون ترک نزدیک . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427). هر کس که خواهد که بدست دشمن افتد به غزنین بباید بود. (تاریخ بیهقی ص 674).
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند.
؟ (از تاریخ بیهقی ص 390).
خبر آن [ دیدار ] به دور و نزدیک رسیده و دوست و دشمن بدانست . (تاریخ بیهقی ).چو پیدا شود دشمنی کینه جوی
نهان هر زمان پرس از کار اوی .
ز بهر تو جان من این بیش نیست
کس اندر جهان دشمن خویش نیست .
اسدی .
ز دشمن مدان ایمنی جز به دوست
که بر دشمنت چیرگی هم بدوست .
اسدی .
دشمن را خوار نباید داشت اگر چه حقیر دشمنی بود که هر که دشمن را خوار دارد زود خوار شود. (قابوسنامه ). ای پسر جهد کن که دشمن نیندوزی . (قابوسنامه ). دشمن هر چند حقیر باشد خرد مگیر.(خواجه عبداﷲ انصاری ). از دشمن روی دوست حذر کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
آیا این منابع برای اثبات ریشه کهن لغت دشمن در زبان فارسی کافی به نظر نمی رسد؟
یعنی به گمان ایشان تملم فارسی زبان ها و روس ها و عرب ها از ابتدای خلقت دشمن خلق قهرمان تورک بوده اند؟
بهتر است بجای دشمن تراشی و جعل لغات به این اندیشید که چه کاستی در افکار گروهی وجود دارد که با جعل فرهنگ و تاریخ و لغت در پی مطرح نمودن خود می باشند.
لغت نامه دهخدا
دشمن . [ دُ م َ ] (اِ مرکب ) (از: دش ، بد و زشت + من ، نفس و ذات ، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است ) بدنفس . بددل . زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. (از غیاث ). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و ضد و معارض و مبغض . (ناظم الاطباء). بدخواه . بدسکال . بَغوض . (دهار). بَغیض . حَص ّ. حُصاص . خَصم . خَصیم . رَهْط. رَهَط. عادی . عَدوّ. مشاحن . (منتهی الارب ) :
چو هامون دشمنانت پست بادند[/quote]
دوست عزیز باتوجه به تجزیه کلمه دشمن به صورت دش+ من--- دش به معنی بد و زشت و من به معنی نفس و ذات، دل، طبع، خواه، سکال در کدام لغت نامه قدیمی آمده است و یا از چه زبانی وارد زبان فارسی شده است؟
Самовар روسی
Semaver ترکی
کلمه اتو به ترکی: Ütü
لغت نامه دهخدا
دشمن . [ دُ م َ ] (اِ مرکب ) (از: دش ، بد و زشت + من ، نفس و ذات ، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است ) بدنفس . بددل . زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. (از غیاث ). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و ضد و معارض و مبغض . (ناظم الاطباء). بدخواه . بدسکال . بَغوض . (دهار). بَغیض . حَص ّ. حُصاص . خَصم . خَصیم . رَهْط. رَهَط. عادی . عَدوّ. مشاحن . (منتهی الارب ) :
چو هامون دشمنانت پست بادند[/quote]
بهمن و هومن نیز به همین ترتیب ساخته شده اند. جزء اول کلمه دشمن را در کلمه دژخیم هم میتوان یافت
گاهي شك ميكنم كه دوستان برخي از اين اظهار نظرها را به شوخي عنوان ميكنند يا جدي مي فرمايند!!
کلمه اتو به روسی:Утюг
در عربی به دماغ انف و در فارسی بینی و در ترکی بورون می گویند.
****************
بهتر است رفقای هویت طلب بجای جعل لغاتی همچون بشکه و دشمن به این فکر باشند که چرا باید با هر دستاویزی خود را مطرح نمایند؟
لغت نامه دهخدا
دماغ . [ دِ ] (ع اِ) مغز سر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (از لغت محلی شوشتر) (از اقرب الموارد). مغز سر، و اطبا چنین تشریح کرده اند که عضوی است که محل روح نفسانی است و آن مرکب است از مخ و اورده و شرائین و غشائین رقیق که ملاقی نفس اوست و غشای سلب که همچون بطانه ٔ این غشاست و مماس قحف است و شکل دماغ مثلثی مخروط است . (از غیاث ) (از آنندراج ). مخ داخل پرده های جمجمه که فاقد حس است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). محل قوت نفسانی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). در عربی مغز سر را گویند عموماً از هر حیوانی که باشد و بهترین آن از پرندگان مغز کبک و تیهو و از چرندگان مغز بره و گوساله است . (از برهان ) (از اختیارات بدیعی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مخ . مخچه . مخیخ . مغز سر. مغز و آن یکی از اعضای رئیسه ٔ چهارگانه است (سه تای دیگر دل و جگر و انثیین است ) و به عقیده ٔ قدما محل روح نفسانی است . قدما آن را آلت قوه ٔ ناطقه می شمردند. (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: دو مغز، و تر و خشک و لطیف و سوداوی و شکفته از صفات و شمع و جوی و مجمر از تشبیهات او، و پریشان دماغ و آشفته دماغ و تازه دماغ و خوش دماغ و بی دماغ از ترکیبات آن باشد. (از آنندراج