مارمولک سیاه
نویسنده:
ادوگاوا رانپو
مترجم:
محمود گودرزی
امتیاز دهید
✔️ شاهکار ادوگاوا رانپو روایت ربوده شدن دختر سرمایهدار ثروتمند ژاپنی توسط میدوریکاوا ملقب به مارمولک سیاه است. مارمولک سیاه در ازای تضمین سلامت فرزندش باارزشترین جواهر جهان، ستارهی مصری، را طلب کرده است و آقای ایواسه شوئئی به خوبی میداند که برای نجات جان دخترش به کمک بزرگترین کارآگاه وقت ژاپن نیاز دارد... رانپو با مارمولک سیاه مخاطب خود را به قعر روح و جان آدمی میبرد و به تاریکیهای وجودی او نفوذ میکند. اثری که پس از گذشت سالها از انتشار آن ذرهای از جذابیتش کاسته نشده است و جزء پرفروشترینهای این ژانر محسوب میشود. در سال 1968 مارمولک سیاه از قاب کارگردانی کینجی فوکاساکو وارد دنیای هنر هفتم شد. مارمولک سیاه میتواند مقدمهی زیبایی به آثار ادوگاوا رانپو، ادگار آلن پوی قرن بیستم، باشد. رانپو نویسندهی مدرن ژاپنی است که بسیاری او را پدر ادبیات پلیسی ژاپن مینامند. او با تأسیس بنیاد نویسندههای آثار معمایی نام خود را برای همیشه به عنوان تأثیرگذارترین نویسندهی ادبیات پلیسی ژاپن ماندگار کرد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«آن شب صدای مکالمات مشتریانی که بعد از شام آمده بودند کمی وقت بگذرانند و سیگاری بکشند، توی سالن بزرگ هتل پیچیده بود. در گوشهای از سالن رادیو اخبار شب را زمزمه میکرد. مرد متشخصی فرورفته در کوسنهای یک مبل، با چهرهای پنهان پشت روزنامه بازشدهٔ همان روز، به اطراف خود مینگریست. صدای نافذ زنی آمریکایی از میان گروهی خارجی که دور میزی گردنشسته بودند بلند میشد. آقای ایواسه شوئئی و دخترش سانائه میان مشتریان دیده میشدند. در این سالن چهرههای ژاپنی معدودی وجود داشت و این دختر که بزرگتر از سنش نشان میداد و کیمونوی پرزرق وبرق زردی با خطهای روشن به تن داشت، با آن کمربند بافته از نخ طلا و هائوری نارنجی رنگش بلافاصله نظرها را به خود جلب میکرد، اما نگاهها ناگزیر به سمت صورت آرام او جلب میشد؛ چهرهای بس سفید که غیرمادی مینمود و رویش عینکی نزدیک بین با شیشههای بدون حاشیه قرار گرفته بود.»
بیشتر
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«آن شب صدای مکالمات مشتریانی که بعد از شام آمده بودند کمی وقت بگذرانند و سیگاری بکشند، توی سالن بزرگ هتل پیچیده بود. در گوشهای از سالن رادیو اخبار شب را زمزمه میکرد. مرد متشخصی فرورفته در کوسنهای یک مبل، با چهرهای پنهان پشت روزنامه بازشدهٔ همان روز، به اطراف خود مینگریست. صدای نافذ زنی آمریکایی از میان گروهی خارجی که دور میزی گردنشسته بودند بلند میشد. آقای ایواسه شوئئی و دخترش سانائه میان مشتریان دیده میشدند. در این سالن چهرههای ژاپنی معدودی وجود داشت و این دختر که بزرگتر از سنش نشان میداد و کیمونوی پرزرق وبرق زردی با خطهای روشن به تن داشت، با آن کمربند بافته از نخ طلا و هائوری نارنجی رنگش بلافاصله نظرها را به خود جلب میکرد، اما نگاهها ناگزیر به سمت صورت آرام او جلب میشد؛ چهرهای بس سفید که غیرمادی مینمود و رویش عینکی نزدیک بین با شیشههای بدون حاشیه قرار گرفته بود.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مارمولک سیاه