رسته‌ها
رساله دوم درباره دولت
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 31 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 31 رای
جان لاک
نوشته ای پیرامون ریشته، گستره و غایت راستین دولت مدنی
رساله ی دوم درباره ی دولت یکی از آثار برآمده از الهیات مسیحی پروتستان است، از دستاوردهای مهم آن شاخه از مسیحیت است که پایه و مایه ی لیبرالیسم به شمار می رود. جذابیت این اثر در فراهم ساختن توجیه دینی در همه ی سنجه های لیبرالیسم بوده است. آن چه امروز از بدیهیات روزگار می شناسیم میوه ی نهالی است که او کاشت. به طور کلی باید گفت که لیبرالیسم چیزی جز توجیه عقلانی دین آن هم در پرتو جنبش دینی دو سده جلوتر از لاک نبوده است...

فهرست
• کارهای اساسی لاک
• درباره ی حاکمیت طبیعت
• درباره ی وضعیت جنگی
• درباره ی برده گی
• درباره ی مالکیت
• درباره ی ولایت قهری پدر
• درباره ی پیدایش جوامع سیاسی
• و...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
269
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1396/02/09

کتاب‌های مرتبط

نقدی بر مارکسیسم
نقدی بر مارکسیسم
4 امتیاز
از 26 رای
Leviathan
Leviathan
4.5 امتیاز
از 8 رای
Discipline and Punish: The Birth of the Prison
Discipline and Punish: The Birth of the Prison
4.4 امتیاز
از 8 رای
درآمدی بر صلح جاودان کانت
درآمدی بر صلح جاودان کانت
3.9 امتیاز
از 7 رای
The Future
The Future
4.7 امتیاز
از 3 رای
The Social Contract
The Social Contract
5 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رساله دوم درباره دولت

تعداد دیدگاه‌ها:
13
کتابی بسیار آموزنده و راهگشا.فانوسی برای نشان دادن راه به ملتها جهت رها شدن از بند دیکتاتوری
در رساله دوم، جان لاک حق شورش و انقلاب را برای جامعه به رسمیت می‌شناسد. اما در اصل می‌بینیم که هدف او از جامعه و افرادی که حق چنین شورش و انقلابی را دارند مالکان و مالیات دهندگان‌اند؟
این نکته ظریفی است که “مکفرسون” در مقدمه بحث خود به آن پرداخته است. من بخشی از زندگی‌نامه جان لاک را مدیون نوشته‌های مکفرسون هستم. چون تا قبل از خواندن مقدمه مکفرسون با وجود اینکه در مورد زندگی لاک مطالعاتی کرده بودم اما به این نکات و به این دقت پی نبرده بودم. اما در رابطه با پرسش شما می‌توان گفت جان لاک خودش مالک بود. او سرمایه‌دار بزرگی بود. با وجود آنکه اکنون در اندیشه‌های او می‌بینیم که عملا برای حقوق طبیعی و مدنی انسان، در معنای عام آن، ارزش بسیاری قائل است، اما برای من بسیار جالب بود که او در شرکتی سرمایه‌گذاری کرده بود که یکی از کارهای آن تجارت برده بود. مکفرسون معتقد است که جان لاک این مسئله را دربست پذیرفته بود که حق رأی در انتخابات، برای مجلس قانون گذاری، منحصر به طبقه مالک بود.
نمایندگان شهرها و ایالات باید به نسبت مالیاتی که می‌دهند انتخاب شوند، و مالیات دهندگان کسانی فرض شدند که مالک بودند... بدون آن که قصد جسارتی نسبت به اندیشه‌های بزرگانی چون مارکس یا لاک را داشته باشم، پس از مطالعه زندگی‌نامه آنها این فرضیه در ذهن من شکل گرفت که ظاهرا آنها نیز، در نظریه پردازی‌های خود، شرایط خودشان را توجیه می‌کنند. فقر مارکس او را به سوی دشمنی با سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی سوق داد، و ثروت لاک او را به دفاع از مالکیت خصوصی. اما این مساله از ارزش هیچکدام از این متفکران در تئوریزه کردن نظریاتشان نمی‌کاهد. همه ما ممکن است در چنین شرایطی قرار گیریم. من با مقدمه مکفرسون موافقم. جان لاک در حقیقت در حال حمایت از مالکین است.
شاید به همین دلیل باشد که لیبرال دموکراسی امروز چه در اروپای غربی و چه در آمریکای شمالی تمام تلاش خود را بکار می‌بندد تا اندیشه مالکیت جان لاک را به دانشجویان تفهیم کند. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که لاک بحث بسیار قوی و محکمی در ارتباط با ریشه‌های مالکیت و حقانیت آن دارد. از نظر او، ریشه مالکیت در کار انسان است. مالکیت این نیست که کسی کار کند و منفعت او به فرد دیگری برسد.
منظور شما در رابطه با نظریه پول جان لاک است؟
نظریه پول او نیز در ارتباط با مالکیت مطرح می‌شود. جالب اینجاست که در نظریه جان لاک، پول محصول جامعه مدنی و متمدن نیست، بلکه پول محصولی است که انسان طبیعی، در وضعیت طبیعی، آن را اختراع کرده است تا از آن طریق بتواند مالکیت خود را بسط و گسترش دهد.
شاید به همین دلیل است که لیبرالیسم معتقد به پشت‌سر گذاشتن مارکسیسم است؟
مارکس بحران‌های جلو روی سرمایه‌داری را به خوبی می‌دید و در مورد همه آنها هشدار داده بود. به نظر می‌رسد سرمایه‌داری برای بقای خود این هشدارها را جدی گرفت و برای آنها راه چاره‌هایی اندیشید. اگر سرمایه‌داری می‌خواست به همان صورت اولیه و بر اساس اندیشه‌های اندیشمندان اولیه خود باقی بماند، بحران‌های پیش بینی شده توسط مارکس می‌توانست آن را از پای در آورد. اما سرمایه‌داری توانسته است با دادن امتیازهایی به طبقات غیرمالک به زندگی خود دوام بیشتری دهد و بحران‌های پیش‌بینی شده توسط مارکس را تاحدودی پشت‌سر بگذارد. از اواخر قرن بیستم بود که سرمایه‌داری با بحرانهایی مواجه می‌شود و قوانین ضد تراست در آمریکا وضع می‌شود یعنی دقیقا چیزی که تحت عنوان بیمه‌های کارگری و بیمه‌های بیکاری و... در سرمایه‌داری مطرح است. ولی اصل مالکیت هنوز در جای خودش باقی است.
بحثی که جان لاک در رابطه با مالکیت مطرح می‌کند درواقع به نظر می‌رسد در راستای بنیادمند کردن جامعه است. اکنون در همین تهران هیچ خانه‌ای که صد سال عمر داشته باشد و خانواده‌ای در آن حضور داشته باشند وجود ندارد. چرا که ما در دوره‌هایی نه حوزه خصوصی را محترم شمردیم و نه مالکیت را. اما لاک دقیقا چند قرن قبل نظریاتش را بر همین اساس مطرح می‌کند و این در سنت انگلیسی وجود دارد. براساس این نظریات مشروطه انگلیس شکل گرفت که در آن کشور پارلمان و دموکراسی را بنیاد گذاشت،بنیادی که حتی انقلاب فرانسه هم نتوانست به آن دست یابد.
در نزد بسیاری، انقلاب فرانسه یکی از تجربیات تلخ اروپا بود. به نظر من بعد از انقلاب فرانسه هیچ انقلاب بزرگ دیگری، در آن حد، در اروپا نمی‌بینیم. از آن پس بیشتر تغییرات به صورت رفورم صورت گرفته و قدرت‌ها به صورت صلح‌آمیزتری دست به دست می‌شوند. اساسا یکی از ریشه‌های رشد نظریه‌پردازی اجتماعی را می‌توان در دوران پس از انقلاب فرانسه جستجو کرد. نظریه‌پردازان در جستجوی عوامل یا عناصری بودند که نظم جامعه را از بین می‌برد و به انقلاب منتهی می‌شد. بسیاری از آنها از انقلاب بیزار بودند.
در نزد اکثر آنها انقلاب‌ها هیچ اثر مثبتی برای مردم نداشته است؛ تنها مستبدی رفته و مستبدتری جایگزین آن شده است. تنها انقلابی که از نظر برخی از آنها (مانند هانا آرنت) برای مردم سودمند بوده انقلاب آمریکا است؛ چرا که یکی از نادر انقلاب‌هایی است که دغدغه مردم نه نان بلکه آزادی بوده است. شاید به همین دلیل باشد که بنیان و اساس حکومت لیبرال دموکراسی آمریکا بر آزادی‌های فردی بنا شده است. یکی از پرسش‌های اساسی که ذهن مرا مشغول می‌کند این است که آیا آزادی نان می‌آورد یا نان آزادی؟ این پرسش دشواری است. اما این دو را نمی‌توان از هم جدا کرد. ولی اگر به این صورت بگوییم که خلاقیت نیازمند آزادی است و خلاقیت نان می‌آورد، به نظرم بهتر می‌توان انقلاب آمریکا را درک کرد. از این رو جان لاک بطور کلی یکی از ستون‌های کلی لیبرال دموکراسی است. اساسا فرضیه من این است که اگر ما برای تفکر مدرن مغرب زمین چهار ستون قائل شویم یکی از این چهار ستون لاک است.
آیا باید امروز حق رای را فقط برای مالکین بدانیم؟در مورد برداشت جان لاک از مالکیت هم دوستان باید بیشتر مطالعه کنند.
این مقاله از حمید عضدانلو است که کامل آن را در اینترنت پیدا خواهید کرد.
[quote='shahkhoshin']نقل قول از Shahram1345:(۴) این نکته را استادان من در امریکا به من آموخته‌اند. تا زمانی که من هم با همین فرهنگ ایرانی زندگی می‌کردم کارم خط بطلان کشیدن بود تا آن که روزی شرمسار شدم. برای دسترسی آسان به پاسخ من به نقد طباطبایی شما می‌توانید به این صفحه (فرهنگ امروز)‌ مراجعه کنید:‌ http://farhangemrooz.com/news/51785/%D9%...%8C%D8%AE%DB%8C
شهرام ارشدنژاد
شهرام خان ارشدنژاد قبول کن که با یک متن تخصصی بصورت کاملا تفننی و غیرتخصصی برخورد کردید[/quote] آیا شما منظورتان از «متن تخصصی» متن کلاسیک و تاریخی است؟ متن تخصصی یعنی چه؟ ذهنیت منفرد شما ناظر بر عینیت جهانشمول موضوع نیست؛ خانم!
(۲) اگر اشتباه است بفرمایید چیست. این که ترجمه مرا وحشتناک می‌نامید یعنی چه؟ وحشت از چه؟ آخر این کلمات معنی دارند. ما فارسی زبان‌ها سرانجام روزی می‌باید نسبت به زبان مسئولانه برخورد کنیم و هر کلمه را در جای خودش به‌کار گیریم. من در بند اول پاسخ خودم به سادگی نوشتم که قصدم از پاسخگویی صرفا گشودن دریچه نقد بوده است تا خوانندگان بتوانند قضاوت کنند. که متاسفانه تبدیل به میدان قداره‌بندی شد و اصل موضوع مخدوش شد. من مشکلم با فرد پرستی افراد است. این که طباطبایی یا فولادوند چنین و چنان گفته‌اند بنابر این سخنشان درست است و هر که بر خلاف نظر این آقایان چیزی بگوید نادرست است؛ نشان‌دهنده یک حقارت جهان سومی است. جای نقد در این میانه خالی است. نکته دیگر این است که این همه کینه و دشمنی با ترجمه من از کجا ناشی شده است؟ من این افراد را از نزدیک نمی‌شناسم. من حتا نام آقای صناعی را پیش از این تاریخ نشنیده بودم. این افراد و آن کس که از طرف طباطبایی خزعبلاتی نوشت که مثلا جواب مرا داده طوری رفتار می‌کنند که انگار گناه کبیره‌ای صورت گرفته است که من صناعی را نمی‌شناسم و دست به ترجمه لاک زده‌ام. از نگاه من نظر هیچ‌یک از این افراد در زبان فارسی مرجع نیست و مرجعیت ندارد. می‌باید دید چه کسی حرف درست می‌زند ولو به خلاف آمد عادت. جواد طباطبایی در جایی مطلبی منتشر کرده زیر عنوان «هر قانونی قانون نیست» و از دید لاک مسئله قانون موضوعه را مشروط بر انطباق آن با قانون طبیعی دانسته است. این سخن وی درست است. اما وی در ابتدای مقاله‌اش نوشته است که بشر بدین خاطر وارد جامعه سیاسی شده است که تمام آزادی مطلق وی در وضعیت طبیعی (؟) حفظ و ضمانت شود. این سخن او کاملا اشتباه است. بشر بخشی از آزادی‌های مطلق خود را واگذار کرد و وارد جامعه سیاسی شد. در جامعه سیاسی او آزادی مطلق ندارد. نکته دیگری به شما دوست باسواد و درس‌خوانده خودم عرض می‌کنم. و آن این است که اگر ما از متون کلاسیک چند ترجمه در دست داشته باشیم اتفاقا رویداد فرخنده‌ایست. من جای کسی را تنگ نکرده‌ام. مگر آن که فولادوند و طباطبایی فکر کنند این ملک طلق آنان است. من نمی‌خواهم بحث را شخصی کنم. ولی این‌طور به نظرم می‌رسد که بعضی‌ها فکر کرده‌اند جایشان را تنگ کرده‌ام. امیدوارم این طور نباشد چون این یک حقارت محض است. نکته پایانی آن که شما اگر می‌توانید متنی بدون اشتباه و به قول خودتان علمی تحویل دهید بفرمایید. این گوی و این میدان. من مشتاقانه منتظر خواندن متون شما می‌مانم البته اگر بدانم نام شما چیست. از توجه شما به کارم سپاسگزارم.
(۱)‌ سلام. من خوشحالم که پاسخ مرا به دقت خواندید گرچه آن را پریشان‌گویی تلقی می‌کنید. اعتراف می‌کنم که بر اثر متلک‌ها و تحقیرهای طباطبایی بسیار عصبانی شده بودم. او نقد ننوشته بود. هجو نوشته بود. وی اگر به صورت آکادمیک رفتار می‌کرد و به مانند یک معلم واقعی ایرادهای کار مرا نشانم می‌داد و اثبات می‌کرد؛ بسیار ممنون و سپاسگزارش می‌شدم. ولی به جز اتهام و تهمت چیزی به نام نقد بر کارم ندیدم. من از بالا به خواننده فارسی نگاه نمی‌کنم خانم محترم! من کلی بر سر این کتاب زحمت کشیدم. این تلاش ناشی از نگاه متکبرانه نیست. بلکه کاملا فروتنانه است. من در مقام خدمتگذاری به فرهنگ ایرانی ایستاده‌ام. ممکن است اشتباه کرده باشم ولی آن را منتقد می‌باید اثبات کند. دیالوگ برای همین است. ما هنوز بلد نیستیم دیالوگ برقرار کنیم. صرفا مشغول رو کم کنی هستیم که ناشی از ضعف شخصیت ماست که از تربیت جهان سومی خود به ارث می‌بریم. به صرف تهمت زنی مشکلی حل نمی‌شود. من خوشحالم که شما دانشجوی علوم سیاسی هستید. معنایش این است که شما متن را می‌فهمید. بنابر این می‌باید بتوانید متن را بخوانید و با نظر من و طباطبایی مقایسه کنید. کل حرف من به همین سادگی است. مطلب بر سر فهم آن پایه نخستین بنیاد تفکر سیاسی متفکران غربی است. آنچه به وضعیت بشر در هنگام زندگی در دل طبیعت میپردازد پیش از تشکیل جامعه سیاسی. The state of nature نخستین اصطلاح سیاسی در سنت تفکر غربی است. تفکری که از سلطه کلیسا بیرون شد. اما همچنان بنیاد توجیه دینی را به وام گرفت. این تفکر نه از جان لاک که از آن ریچارد هوکر است و حتا به توماس آکوییناس می‌رسد. دلیل آن که بشر خواست از زیر سیطره وضعیت حاکم طبیعت بر شرایط زیست انسان خارج شود (در حالی که در آن آزادی مطلق داشت)؛ تامین امنیت و رفع خشونت بود. common-wealth آن جامعه مدنی که لاک تعریف می‌کند نخستین تشکل یا جامعه سیاسی است. و در آن مردمان بخشی از حقوق طبیعی خویش را به حاکم یا گروهی از حکام وامی‌گذارند تا به امنیت برسند و در پناه آن امنیت مالکیت خصوصی خویش را نیز تضمین کنند. این چیزی است که من از لاک می‌فهمم.
[quote='Shahram1345'](۴) این نکته را استادان من در امریکا به من آموخته‌اند. تا زمانی که من هم با همین فرهنگ ایرانی زندگی می‌کردم کارم خط بطلان کشیدن بود تا آن که روزی شرمسار شدم. برای دسترسی آسان به پاسخ من به نقد طباطبایی شما می‌توانید به این صفحه (فرهنگ امروز)‌ مراجعه کنید:‌ http://farhangemrooz.com/news/51785/%D9%...%8C%D8%AE%DB%8C
شهرام ارشدنژاد[/quote]
شهرام خان ارشد نژاد قبول کن که با یک متن تخصصی بصورت کاملا تفننی و غیرتخصصی برخورد کردید
[quote='Shahram1345'](۱)‌ درباره‌ی متن فارسی این کتاب که من آن را پس از شش سال کار دقیق و بازخوانی‌های چندباره سرانجام منتشر کردم واکنش‌های مغرضانه‌ای در مقام نقد به آن وارد شد. من به دلیل دوری از ایران به موقع از این برخورد‌های منفی آگاه نشدم و برخورد نکردم. دلیل من برای به کار بردن قید «به موقع» در گزاره پیشین این است که ذهن خوانندگان پیش از آن که من واکنشی نشان بدهم شکل گرفته بود. در این فضا کسانی مثل جواد طباطبایی و عزت‌الله فولادوند مقصرند. اینها کاملا یک طرفه به نزد قاضی رفتند و حکم گرفتند و مریدان دست به سینه این افراد نیز نظر آنها را به عنوان حکم قطعی پذیرفتند و کار مرا بی‌اعتبار فرض کردند؛ بدون آن که آن را بخوانند. من پاسخ کوتاه و مختصری به طباطبایی داده‌ام و در همان نشریه نیز منتشر شده است. البته کلیت مقاله طباطبایی اتفاقا درباره‌ی کتاب من نبود. اما او به سه نکته اشاره کرده و بر کتاب من ایراد گرفته. من به آن ایرادها پاسخ داده‌ام. اما گویا این فرد با آن اسم مستعارش shahkhoshin پاسخ مرا نخوانده است. امیدوارم ایشان به خود کمی زحمت بدهند و آن پاسخ را بخوانند. ادامه دارد ...[/quote]
عزیز بزرگوار چرا فکر میکنید پاسخ شما به دکتر طباطبایی را نخواندم.اتفاقا با اینکه پاسخ کاملا غیرعلمی و پریشان گویی هم بود من دوبار به دقت خواندمش و جز یک دفاعیه احساسی غیر علمی چیزی ازش متوجه نشدم.فکر کردی چون در امریکا زندگی کردی و در کلاس درس اساتید اونجا تلمذ کردید حق دارید از بالا به پایین به مخاطبان ایرانی نگاه کنید و حق نقد رو از اونها سلب کنید.کاش میدونستید ترجمه وحشتناک شما چیزی فراتر از اشتباه در چند واژه به خصوص است.من خودم دانشجوی دکترای علوم سیاسی هستم و شبانه روز با متون این رشته در سه زبان فارسی -انگلیسی و فرانسه کلنجار میرم.لطفا با این توهم که شاگردان سینه چاک طباطبایی به من حمله میکنند سعی نکنید صورت مسئله را پاک کنید.خوشبختانه ترجمه وحشتناک شما در دسترس همگان تا ابد هست و میتونن بخونن و قضاوت کنند
سلام
با تشکر و قدر دانی از محبت و زحمت جناب آقای شهرام ارشد نژاد
چند روز پیش ضمن دانلود این ترجمه ، ترجمه دیگری از این اثر را هم در یکی از کانالهای تلگرامی پیدا کردم.
و با مقابله هر دو ترجمه باهم و همین طور با متن اصلی که در نت موجود است، ترجمه آقای ارشد نژاد را دقیق تر و زیباتر یافتم.
(۴) این نکته را استادان من در امریکا به من آموخته‌اند. تا زمانی که من هم با همین فرهنگ ایرانی زندگی می‌کردم کارم خط بطلان کشیدن بود تا آن که روزی شرمسار شدم. برای دسترسی آسان به پاسخ من به نقد طباطبایی شما می‌توانید به این صفحه (فرهنگ امروز)‌ مراجعه کنید:‌ http://farhangemrooz.com/news/51785/%D9%86%D8%B2%D8%A7%D8%B9-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%DB%80-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%80-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C
شهرام ارشدنژاد
(۳) من این اصطلاح را حتا در مقدمه‌ی خویش بر کتاب توضیح داده‌ام. این اصطلاح به معنای وضعیت بشر در هنگام زندگی در دل طبیعت است. یعنی شرایط و قوانین طبیعت بر زندگی او جاری بوده‌اند و بشر نقشی در تغییر آنها نداشته است. او کاملا آزاد بوده ولی امنیت نداشته و به همین روی زندگی در زیر شرایط طبیعت خشونت‌بار بوده است. مسئله‌ی اصلی جامعه سیاسی که لاک توضیح می‌دهد رفع خشونت و تامین امنیت است. من این نکته‌ها را به دقت توضیح داده‌ام و خواسته‌های لاک را در متن فارسی حفظ کرده‌ام. اما در شگفتم که برخی افراد چگونه با عصبانیت حکم رد نسبت به متنی صادر می‌کنند که یا آن را نخوانده‌اند و یا نفهمیده‌اند. امیدوارم ما بتوانیم روزی به فرهنگ انتقادی دست پیدا کنیم و بدانیم انتقاد کردن معادل خط بطلان کشیدن نیست و همیشه می‌باید جانب انصاف را نگاه داشت.
رساله دوم درباره دولت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک