دیروز
نویسنده:
هاروکی موراکامی
مترجم:
مونا حسینی
امتیاز دهید
✔️ داستان دیروز درباره دو دوست به نام های تانیمورا و کیتارو است که پس از چند سال در کافی شاپ یکدیگر را ملاقات میکنند راوی داستان در حال تحصیل رشته ی ادبیات در دانشگاه است و کیتارو برای شرکت دوباره در کنکور دانشگاه تلاش میکند موراکامی این داستان را بر اساس ترجمه ی ژآپنی ترانه ی دیروز بیتل ها به نگارش در آورده است.
از متن کتاب:
«به نظرم جفنگ آمد. با این حال اقرار میکنم دلم میخواست اِریکا را ببینم. همچنین دلم میخواست میفهمیدم چرا باید یک دختر زیبا مثل او با آدم عجیبی مثل کیتارو بُر بخورد. من همیشه جلوی آدمهای تازه، کمی خجالتی بودهام، اما کنجکاویام برای شناختنشان هرگز کم نبوده است.
پرسیدم: «چقدر باهاش پیش رفته بودی؟»
ـ منظورت...؟
ـ آره. به جاهای باریک هم کشیده بود؟
کیتارو سرش را تکان داد: «نمیتونستم. از وقتی کوچیک بود اونو میشناختم. خجالتآوره، میدونی؟ اگه یه دختر دیگه بود، شاید میتونستم، اما... به نظر اشتباه میرسید. میفهمی؟»
اما من نفهمیدم چه میگوید.
کیتارو گفت: نمیتونم اِریکا رو تصور کنم. میدونی انگار کار اشتباهیه. اینجور مواقع یه آدم دیگه رو تصور میکنم. کسی که اونقدرا دوستش نداشته باشم. تو چی فکر میکنی؟
به موضوع فکر کردم، اما هیچ نتیجهای نداشت. اینجور مسائل دیگران به من دخلی نداشت؛ مسائل خودم را میتوانستم درک کنم...
بیشتر
از متن کتاب:
«به نظرم جفنگ آمد. با این حال اقرار میکنم دلم میخواست اِریکا را ببینم. همچنین دلم میخواست میفهمیدم چرا باید یک دختر زیبا مثل او با آدم عجیبی مثل کیتارو بُر بخورد. من همیشه جلوی آدمهای تازه، کمی خجالتی بودهام، اما کنجکاویام برای شناختنشان هرگز کم نبوده است.
پرسیدم: «چقدر باهاش پیش رفته بودی؟»
ـ منظورت...؟
ـ آره. به جاهای باریک هم کشیده بود؟
کیتارو سرش را تکان داد: «نمیتونستم. از وقتی کوچیک بود اونو میشناختم. خجالتآوره، میدونی؟ اگه یه دختر دیگه بود، شاید میتونستم، اما... به نظر اشتباه میرسید. میفهمی؟»
اما من نفهمیدم چه میگوید.
کیتارو گفت: نمیتونم اِریکا رو تصور کنم. میدونی انگار کار اشتباهیه. اینجور مواقع یه آدم دیگه رو تصور میکنم. کسی که اونقدرا دوستش نداشته باشم. تو چی فکر میکنی؟
به موضوع فکر کردم، اما هیچ نتیجهای نداشت. اینجور مسائل دیگران به من دخلی نداشت؛ مسائل خودم را میتوانستم درک کنم...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیروز