انقلاب
نویسنده:
مصطفی شعاعیان
امتیاز دهید
درج این کتاب در سایت به هیچ وجه نشانگر همسوئی آپلود کننده با ایدئولوژی مارکسیسم و کمونیسم – به هر شکلی – نیست. هدف، نشان دادن ضعف های این ایدئولوژی دگم است که با قلم انتقادی یکی از معتقدان به آن بیان شده.
مصطفی شعاعیان (زاده ۱۱ اسفند ۱۳۱۴-درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۵۴) نویسنده، فعال سیاسی چپگرا و دموکرات ایرانی بود. بسیاری از پژوهشگران تاریخ و اندیشه سیاسی او را نه تنها یک چریک که یک متفکر و روشنفکر میدانند. او امروزه به عنوان تنها چپ مستقل دهه ۴۰ شناخته میشود. در ابتدای دهه پنجاه، او با کمک چندتن از همفکرانش گروه «جبهه دموکراتیک خلق» را سازمان داد.
بخش عمدهای از اختلاف فکری او با فدائیان ناشی از رویکردهای استالینیستی حاکم بر این سازمان بود بهطوری که شعاعیان در آخرین دیدارش با رهبر فدائیان وقتی اشرف به او میگوید: «ببین رفیق! جنبش سخت ناتوان است. بگذار تا اندازهای رشد کنیم و نیرو بگیریم، آنگاه خوب، هرکس هر نظری داشته باشد، آزاد است که بگوید.» چنین پاسخ میدهد: «رفیق جون! سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلو میگیرد، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند!»
او از منتقدین برجسته اندیشههای لنینیسم در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. او معتقد بود بدون درنظر داشتن دموکراسی، سوسیالیسم لنینی به شکست میانجامد. وی در کتابهایش از جمله کتاب انقلاب، اختلافات خود را مارکسیسم توده ایها و فداییان خلق بیان کرده است. شعاعیان در نخستین صفحات کتاب «انقلاب» با پیشفرض قرار دادن این گزاره که: «دوری از کمونیسم و درغلتیدن به اردوگاه دشمن طبقه کارگر، نتیجه پرهیزناپذیر رهپویی در بنبستی است که لنینیسم خوانده میشود.» موضع انتقادی خود را مشخص میکند: لنینیسم بهشکلی بنیادین انحراف از آموزههای مارکس است.
در کتاب «انقلاب»، واژه «لنینیسم» معنایی استعاری دارد چنانکه در بازخوانی این کتاب شعاعیان میتوان دریافت که مقصود او از «لنینیسم» بیش از هر رویکردی گرایشهای ناسیونالیستی در تفکر سوسیالیستی است. با این توضیح کلی که او با پارادایم شدن یا به قول خودش با «صفت گردیدن لنینیسم» سر ناسازگاری دارد.
بیشتر
مصطفی شعاعیان (زاده ۱۱ اسفند ۱۳۱۴-درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۵۴) نویسنده، فعال سیاسی چپگرا و دموکرات ایرانی بود. بسیاری از پژوهشگران تاریخ و اندیشه سیاسی او را نه تنها یک چریک که یک متفکر و روشنفکر میدانند. او امروزه به عنوان تنها چپ مستقل دهه ۴۰ شناخته میشود. در ابتدای دهه پنجاه، او با کمک چندتن از همفکرانش گروه «جبهه دموکراتیک خلق» را سازمان داد.
بخش عمدهای از اختلاف فکری او با فدائیان ناشی از رویکردهای استالینیستی حاکم بر این سازمان بود بهطوری که شعاعیان در آخرین دیدارش با رهبر فدائیان وقتی اشرف به او میگوید: «ببین رفیق! جنبش سخت ناتوان است. بگذار تا اندازهای رشد کنیم و نیرو بگیریم، آنگاه خوب، هرکس هر نظری داشته باشد، آزاد است که بگوید.» چنین پاسخ میدهد: «رفیق جون! سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلو میگیرد، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند!»
او از منتقدین برجسته اندیشههای لنینیسم در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. او معتقد بود بدون درنظر داشتن دموکراسی، سوسیالیسم لنینی به شکست میانجامد. وی در کتابهایش از جمله کتاب انقلاب، اختلافات خود را مارکسیسم توده ایها و فداییان خلق بیان کرده است. شعاعیان در نخستین صفحات کتاب «انقلاب» با پیشفرض قرار دادن این گزاره که: «دوری از کمونیسم و درغلتیدن به اردوگاه دشمن طبقه کارگر، نتیجه پرهیزناپذیر رهپویی در بنبستی است که لنینیسم خوانده میشود.» موضع انتقادی خود را مشخص میکند: لنینیسم بهشکلی بنیادین انحراف از آموزههای مارکس است.
در کتاب «انقلاب»، واژه «لنینیسم» معنایی استعاری دارد چنانکه در بازخوانی این کتاب شعاعیان میتوان دریافت که مقصود او از «لنینیسم» بیش از هر رویکردی گرایشهای ناسیونالیستی در تفکر سوسیالیستی است. با این توضیح کلی که او با پارادایم شدن یا به قول خودش با «صفت گردیدن لنینیسم» سر ناسازگاری دارد.
آپلود شده توسط:
ABBASFATHI53
1394/06/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی انقلاب
ثانیا که شما هنوز نمی دونید استالین تو نظام کمونیستی پرورش نیافته بود،بلکه تو نظام استبداد شرقی از نوع تزاریش در گرجستان و رد محرومیت پرورش یافته بود.
خیلی بده آدم در مورد چیزی که نمی دونه این همه حرف برنه.
به نظر مدیران محترم این توضیحات واقعا لازمه.ما چی کار کنیم که آپلود کننده محترم چه نظری دارند؟
.ایدولوژی دگم نظرات شماست که بدون خوانش کتابهای اصلی و مرجع(احتمالا حالش را ندارید) در فضای شل و ولنگار نت فارسی شروع می کنید به پراکندن سخنهای درجه دوم که سالهاست تاریخ مصرفشان تمام شده.
گوبینو می گفت ایرانیان حس غرور ملی دارند ولی از میهن پرستی خالیند. کاملا درست می گفت. از صب تا شب در نت در مورد ایران سخن به گزافه می گویند ولی کوچکترین حسی به سایر ایارنیان ندارند.بگذریم که ایرانی بودن خودش کاملا مبهم است. ایرانی دقیقا کجاست. یعنی عربهای خوزستان ایرانی اند ولی عربهای عراق نه؟فقط یک مرزه؟یا سایه یک حکومت؟یعنی ترکهای تبریز ایرانی اند ولی ترکهای قفقاز نه؟یعنی بلوچهای سیستان ایرانی اند ولی اون طرف مرز می شوند پاکستانی ؟یعنی کردهای عراق و ترکیه ایرانی اند؟کدوم مولفه مقوم ایرانی بودن هست؟زبان فارسی که فقط اهالی استانهای مرکزی ایارن به آن گویش داند و اهالی خراسان؟واقعا ایران چیست؟فرق ایران با سوریه و لبنان و عراق و پاکستان چیست؟
بحث ملیت را میشه واسه آلمان و فرانسه و یا بریتانیا به کار برد نه در مورد ایران !
به نظر من اغلب افرادی که دم از ایرانی بودن می زنند طبقه مرفه زمان شاه اند که تحت تاثیر تبلیغات چرند شاه متوهم شده اند.چیزی به اسم ایران وجود ندارد. در طی 2500 سال پیش ایران پیوسته ای وجود نداشته است.در هیچ کدام از دورانهای باستانی مفهوم ملیت نداشتیم.(به ویژه دروان هخامنشیان) فقط در یک دوران کوتاه ساسانیان که با چسب دین زرتشتی توانستند اقوام فلات را متحد کنند و بعد از اون هیچ ایارنی وجود ندارد تا صفویه که با چسب شیعه و بعدش هم قاجار و در نهایت پهلویها (پدر و پسر) با درست کردن طبقات مرفه (با پول نفت و عمدتا وابستگان دربار و نظامیان بی سواد و احمق ارتش که تا تقی به تقوقی خورد از هم پاشیده شد) و تبلیغ ناسیونالیسم چرندشون.
به قول محمد قائد مارکسیسم و کمونیسم فهم و درکش کتاب خوندن و مطالعه می خواد با عرق بریزی و زحمت بکشی ولی ناسیونالیسم نه،وقتی با همه در مورد خونه ی آبا و اجدادیشون حرف میزنید رگ گردنشون متورم میشه.
mpm7030 عزیز در این مورد کاملاً با شما هم عقیده هستم.
موفق باشید.