رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان

مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 36 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 36 رای
کتاب «مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان» که حاصل کوشش‌های دو تن از اعضای سازمان‌های سیاسی سوسیالیستی ایران در دوره معاصر است، در بر گیرنده تاریخچه ۶۳ ساله ( ۱۳۶۲-۱۲۹۹) مهاجرت اعضای سازمانهای چپ ایرانی به جهان سوسیالیسم است. در این تاریخچه چهار دوره مهاجرت بررسی شده است:
۱- مهاجرت اعضای حزب عدالت (۱۲۹۹)،
۲- مهاجرت اعضای فرقه دموکرات آذربایجان (۱۳۲۵)،
۳- مهاجرت اعضای حزب توده (۱۳۳۲)،
۴- مهاجرت اعضای حزب توده و سازمان فداییان خلق (اکثریت).

تلاش آقایان بابک امیرخسروی و محسن حیدریان در کتاب "مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان" تشریح و توصیف سرنوشت تاریک و شومی است که برای چهار نسل از کمونیست‌های ایرانی مهاجر به مهد سوسیالیسم و کمونیسم در طول بیش از یک قرن گذشته رقم خورد. به تعبیر امیرخسروی "کتاب حاضر تلاش اولیه‌ای در روشن کردن گوشه‌هایی از این تاریکخانه است"(ص۱۱) وی در ادامه تصریح می‌کند: "هدف و انگیزه اصلی ما در این کتاب اساساً پرداختن به سرنوشت و تراژدی فردی انسان‌های کمونیست و چپ ایران است که با دنیایی از توهم، کشور شوراها را پناهگاه امن و خانه امید خود یافتند، اما در همانجا قربانی توطئه‌ها و مظالم یک نظام توتالیتر شدند؛ بی‌دلیل و با پرونده‌سازی به "خیانت" و "جاسوسی" متهم شدند؛ بسیاری به قتل رسیدند یا در اردوگاه‌های کار اجباری جان سپردند و زجرها کشیدند و در بی‌خانمانی و در دوری از وطن، روزگار تلخی را گذراندند."(ص۱۶)

نویسندگان با گفت‌وگو با بازماندگان مهاجران ایرانی در شوروی سابق و بررسی اسناد بر جای مانده از محاکمات آنها در دادگاه‌های رژیم کمونیستی، تصویری حیر‌ت‌انگیز از بی‌عدالتی‌ها و ستم‌گری‌های رژیم کمونیست روسیه شوروی به دست داد‌ه‌اند.
کتاب حاضر از دو بخش کلی تشکیل شده است. بخش نخست تحت عنوان "سرگذشت سه نسل مهاجران" به قلم بابک امیرخسروی شامل سرگذشت مهاجران پس از کودتای ۱۲۹۹، مهاجران پس از آذر ۱۳۲۵ و مهاجران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در سه فصل مجزاست. محسن حیدریان نیز در بخش دوم تحت عنوان "سرگذشت آخرین نسل" به تشریح سرنوشت آن دسته از اعضای حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت پرداخته است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی اقدامات خلاف قانون و مصالح ملی این گروه‌ها، تحت تعقیب قرار گرفتند و راهی شوروی و سپس افغانستان شدند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
5IVE_6IX
5IVE_6IX
1394/05/23

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان

تعداد دیدگاه‌ها:
44
عزیز من،واقعا متوجه نیستید که در ایران هم نیازمند یک نوع سیستم اقتصادی هستیم این سیستم در هر صورت به یکی از این مکاتب مرتبطه. واقعا برایم جالبه کسی اینقدر در اوهام باشد که فکر کند دعوا سرمایه داری و کمونیسم ربطی به ما ندارد و بچسبیم به ایران. کسی نیست بگوید همین ایران شما چه سیستم اقتصادی دارد. در ان وضع طبقات اجتماعی چگونه است؟رشد اقتصادی بر چه مبنایی صورت می گیرد و نقش دولت و مالکیت خصوصی چگونه است؟
مگر اینکه اعتقاد داشته باشید اقتصاد ایرانی داریم(مثل ادعای اقتصاد اسلامی) که در این صورت مرا با شما کاری نیست.

سیاستهای کلی اصل 44 را مطالعه بفرمایید.

بنده پارا گرافی از خودتان آوردم تا خود و دیگر دوستانی که این مطالب را می خوانند تناقض در بین گفته های شما را ببینند بالاخره ما نفهمیدیم شما طرفدار نظام اقتصاد در ایران هستید یا مخالش؟
بالاخره ماندیم معلومات را هم دیدیم!!!!!!
میشه بپرسم کی گفته؟ ملی گرایی شاخصه دموکراسی است!!!!!اونم شاخصه اصلی!!!!

پس شما که ایرانی هستی برو در آمریکا برای انتخاب ریاست جمهوری آن کشور رای بده تازه همه ملت ایران، افغانستان و................... را با خودت ببر
سیاستهای کلی اصل 44 را مطالعه بفرمایید.

مهم نیست چه چیزی در این اصل نوشته شده است مهم این است چگونه اجرا شد یا می شود شرکتهای دولتی به شرکتهای شبه دولتی مبدل گردید که به مراتب فاجعه است و آیا وقعاً خصوصی سازی شد آیا شما فکر می کنید با خرید مخابرات به توسط ارگان نظامی ماننده سپاه واقعاً در کشور خصوصی سازی شدو..............
جناب یا نمی دونی و یا خودت را به آن راه زده ای و ما را سرکار گذاشته ای
جناب دبیر زاده عزیز . عرض ادب
آنچه در باره ساختار اجتماعی، فرهنگی ، تاریخی مخصوصأ اقتصادی کشورها و ماهیت سیاسی آنها فرمودید کلامی متقن ،پذیرفته و عالمانه است. زیرا امروزه بزرگترین مشکل یعضی کشورها ، عدم انطباق ساختار سیاسی با ساختارهای اجتماعی آنان است.
بله. اینکه هر حکومت و ساختار سیاسی بازتابی از شرایط و خصلت های خوب و بد کشورها است حرف بسیار سنجیده و کلامی جامعه شناسانه است.
امروزه یک کشور جهانسومی بدون توجه به شرایط اجتماعی فرهنگی تاریخی خود نمیتواند الگویی از دموکراسی های اروپایی را بپذیرد. چه بسا دیده ایم که موفق نشده و با چالش های جدی ای مواجه شده اند.!
در اروپا هم جلوه های خاصی از دموکراسی را مشاهده می کنین که با شرایط اجتماعی و خصلت های گاهأ تاریخی و اقتصادی آنها منطبق است.
بسیاری از جامعه شناسان برجسته مانند : ( آنتونی گیدنز ) ضمن تأکید و توجه به دیدگاه های تلفیقی و میانه و پرهیز از روایت های کلان و حتی خرد به ( راه سوم ) و سوسیال دموکراسی اعتقاد داشته و در صدد تکمیل نسخه های بهتری از آن برای انگلستان و حتی بعض کشورها ی دیگری از اروپای میانه و شمال هستند.
امروزه بسیاری دیگر از متفکران غرب مانند فوکویاما و هانتینگتون نمی اندیشند که همه ی راهها به ( لیبرال دموکراسی) ختم میشود. اگرچه که به دیدگاه آنان نیز باید احترام گذاشت . اما نمیتوان به انتقادات متقن و سازنده بی توجه بود.
آنچه که پذیرفتنی تر است پذیرفتن جنبه های مثبت لیبرال دموکراسی و و جنبه های اجتماعی ساختارهای سیاسی با دولت رفاه و تلاش در نهدینه کردن آن با توجه به خصلت های تاریخی و فرهنگی است.
در پایان بدون دلیل نیست که هندوستان بزرگترین دموکراسی جهان لقب می گیرد.
با احترام شایسته و عرض ادب مجدد به شما و همه ی دوستان
آقای همتی عزیز ،
اگر جسارتی شده از ته دل از شما پوزش میخواهم ،
به تجربه دریافته ام که هر ملتی بسته به فرهنگ خود بایدسیستم حکومتی اش را تنظیم کند ، سیستم سوسیال دمکراسی اسکاندیناوی با سیسم آمریکایی(که اصلا دمکراتیک نیست ) فرق میکند، اما یکی از دلیلهای آن اینست که حکومتها بازتابی ازخصلتهای خوب و بد خود جامعه اند ، من میگویم بیاییم با توجه به شرایط جامعه مان و ارزشهای خوب انسانی ، حکومتی را طرح کنیم که خوبی های همه نظامهای موجود را داشته باشد ، یکی از آن راه ها اینست که از بدیهای نظامهای موجود دوری کنیم
برای نمونه ، هنگامیکه بازار و پول بر جامعه حاکم باشند فاجعه آمیز است چون همه چیز را میتوان با پول خرید و ظلم و نابرابری و مصرفگرایی دیوانه وار پدید میآید ،
و تئوریهای مارکسیستی نیز سرانجام به الیگارشی و بی عدالتی میانجامد چون قدرت در دست شماری از سران محدود میشود ،و انگیزه کار و کوشش در میان مردم از میان میرود ،
و مذهب نیز (آیا اجازه این دیدگاه را دارم؟) به دگماتیسم و واپسگرایی و خیالبافی های ناکاربردی و تضادهای بیهوده میانجامد
بیاییم همه چیز را با عقلانیت محض در نظر بگیریم و با نگرش واقعبینانه به خوی انسانها و نیاز مردم جامعه را اداره کنیم
باز هم از شما برای لحن دیدگاه پیشینم پوزش میخواهم
ماکیاول در شهریار :
در باره استعداد مردم در امر قضاوت ، بندرت اتفاق می افتد که پس از شنیدن سخنان دو خطیب شهیر ، دو شیوه عمل مخالف اختیار کنند. مردم بهترین خطیب را از میان آندو انتخاب نمی کنند ؛ و این دلالت دارد که آنان بخوبی میتوانند سهم حقیقت را در آنچه میشنوند تشخیص دهند. و این هم درست است که مردم گاهی فریفته ( شجاعت) و گاهی نیز فریفته ب منفعتی ظاهری میشوند.
همچنین درست است که ( شهریار ) نیز در بیشتر اوقات فریفته ی هواهای نفسانیش می شودکه به مراتب زیانبخش تر از آن مردم است.
* ماکیاوللی ۱۳۶۶ شهریار _ داریوش آشوری _ تهران _ نشر پرواز
بی دلیل نبوده که ماکیاولی تأکید خود را بر ( شهریار)یا پرنس گذاشته است!!
ماکیاولی یک ایتالیایی میهن پرست شهروند دولت شهر فلورانس بوده که دلمرده از جنگ های داخلی و رقابت های خونبار میان ایالت های پاپی ودولت شهر ها وشاهزاده نشین های ایتالیا که این سرزمین را آوردگاه جنگ قدرت های آن زمان همچون اسپانیا وفرانسه نموده بود در پی پایه گذاری یک ایتالیای متحد ویکپارچه بود که آرزوی اوچند قرن بعد در سال 1860به تحقق رسید.
کتاب "هنر جنگ" سان تزوی چینی نیز حاوی دیدگاه ها وپیشنهاد هایی می باشد که شاید در مواردی خلاف اخلاق به نظر برسد ولی بهترین گزینه برای بدست آوردن پیروزی در میدان جنگ می باشد.
یک کارد تیز هم می تواند اسباب جراحی ونجات جان باشد وهم ابزار قتاله.
گمان دارم بسیار کسانی که کتاب شهریار را مردود می شمرند هیچگاه ورقی به این اثر درخور توجه نزده باشند.
جناب دبیر زاده عزیز
ضمن احترام گذاشتن به نظر شما و همه ی کاربران محترم کاش بجای اینکه دیگران را متهم به پیروی کورکورانه از مکاتب سیاسی بکنیم و نظر آنان را کلأ رد کنیم مقداری علمی تر به مسایل نگاه می کردیم تا به ورطه ی تقلیل گرایی و فرد گرایی نیفتیم!
آنچه بنده گفتم مبانی فکری دموکراسی بود که مورد قبول بسیاری از فلاسفه ی سیاسی جهان بوده و هست.
اما من نیز مانند شما معتقدم که دموکراسی یک شیوه ای برای دستیابی و. تحقق حکومت های دموکراتیک است. اگرچه دموکراسی به معنای انتخابات نیست .
حکومت یا حکومت های دموکراتیک ، حکومت هایی هستند که ابتنای آنها بر اصول فکری و فلسفی دموکراسی است. علل عدم تحقق دموکراسی در جهان بخاطر بی توجهی حاکمان و سردمداران به اصول دموکراسی است.
اگر خوب توجه کرده باشید می بینید که در جهان اشکالی از حکومت های دموکراتیک وجود دارد که پاره ای از این اصول را در ساختار سیاسی خود بکار نبسته یا بدانها اعتقادی ندارند.!!
امروزه ما در جهان شاهد اشکالی از حکومت دموکراتیک به شکل ذیل هستیم که تفاوت اساسی آنها در پذیرش و یا عدم پذیرش آن اصول است. البته بر حسب اینکه هدف اصلی حکومت های دموکراتیک تأمین آزادی های فردی ، فضیلت مدنی یا برابری های سیاسی بگیریم با اشکالی از حکومت دموکراتیک مواجه خواهیم شد:
_ دموکراسی لیبرال یا مشارکتی
_ دموکراسی اکثریت
_ حکومت قانون در مق
ابل مصلحت!!
_ دموکراسی های نمایندگی یا پارلمانتاریسم
_ دموکراسی های بیواسطه
_ دموکراسی های اجتماعی:
_ دموکراسی های صنعتی و صنفی
_ دموکراسی های چند قومی و انجمنی!!
باید گفت که انواع دموکراسی تا اندازه ای ناشی از اولویتی است که در دموکراسی ها به (آزادی ) یا (فضیلت مدنی ) میدهند.
نکته ی دیگری که بیان آن حایز اهمیت است انتقاداتی است که بر اشکال دموکراسی وارد می کنند.
آنچه از فحوای مطلب شما متوجه شدم نه توجه به ماهیت و محتوای دموکراسی ، بلکه انتقادات و ایرادات وارده بر دموکراسی است که افراد را به دو. دسته ی :
_ شیفتگان و پیروان
_ منتقدان و مخالفان تقسیم میشوند.
آلن دو بنوا از متفکرانی است که ضمن انتقاد از دموکراسی و برشمردن اشکالات آن ، معتقد است که در حال حاضر دموکراسی پذیرفته ترین شکل حکومت است اما برترین آن نیست.
این دیدگاه پوپر نیز هست.
در خاتمه آنچه شما دوست عزیز فرموده اید مربوط به ماهیت دموکراسی نیست بلکه از نارسایی هایی است که به دلایلی قدرتمندان و سرمایه داران بر بخاطر منافع خود بسته اند!!!
بی دلیل نبوده که ماکیاولی تأکید خود را بر ( شهریار)یا پرنس گذاشته است!!
با پوزش فراوان /
جناب hematy
باز هم میگویم بهتر است از پیروی کورکورانه مکتبهای سیاسی و جناحی پرهیز کنیم
دمکراسی در لغت برابر با مردمسالاری است و هیچ تعهدی بر اخلاق و عدالت و حتی قانون ندارد چون قانون مطلقی را نمیپذیرد زیرا همانگونه که خود یاد آور شدید نسبی گرا است ، بدیگر سخن دمکراسی تنها روشی انتخاباتی است
و انتخابات به تبلیغات وابسته است
و برای تبلیغات به پول و سرمایه نیاز است
پس صاحبان سرمایه و قدرت همواره برنده و گرداننده اصلی و راستین دمکراسی های لیبرال اند
دمکراسی هایی هستند که همه مردم به فردی جنگطلب و ظالم رای میدهند .
دمکراسی ها نیز میتوانند بشدت و حتی افراطی ملیگرا باشند همچون اسراییل و انگلیس، چون در این روش انتخاباتی اراده اکثریت هر چه باشد حکم است
و اراده اکثریت را نیز میتوان با رسانه ها که به کلانسرمایه داران وابسته اند جهت داد
دموکراسی رابطه معنی داری با ناسیونالیسم ندارد.
دموکراسی بعنوان شیوه ی زندگی سیاسی در جهان مدرن بر یک سری اصول و مبانی استوار است که طی یک فرایند دراز مدت مبارزه برای ایجاد حکومت دموکراتیک تکوین یافته اند. بطور کلی اصول و مبانی دموکراسی را میتوان به شرح ذیل بیان کرد :
۱ ) لیبرالیسم
۲) پراگماتیسم
۳) نسبی گرایی
۴) اصالت قرار داد
۵) اصالت رضایت و قبول عامه
۶) برابری مدنی یا اصالت برابری
۷) خودمختاری فرد
۸) قانون و قانونگرایی
۹) حقوق شهروندی و شهروندی
۱۰) حاکمیت مردم
۱۱) حقوق بشر و توجه به اصول آن
همانگونه که مشاهده کردید این اصول و مبانی اساسی دموکراسی است و اصلی بعنوان ناسیونالیسم و ملیت گرایی و ملیت پرستی در آن مشاهده نمی شود. به تعبیری ملیت گرایی ازدیدگاه فلسفه‌ ی سیاسی در تضاد با برخی اصول دموکراسی قرار می گیرد.

یکی از شاخصه های اصلی دموکراسی همان ملی گرای یا وطن پرستی است

میشه بپرسم کی گفته؟ ملی گرایی شاخصه دموکراسی است!!!!!اونم شاخصه اصلی!!!!
بعد از انقلاب 57 هیچ سیستم اقتصادی نداشته و از اینجا مانده و از آنجا رانده می باشد و هرچه هم ادعا می شود که دارای سیستم است

سیاستهای کلی اصل 44 را مطالعه بفرمایید.
مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک