نیرنگ تکامل
نویسنده:
هارون یحیی
امتیاز دهید
.
نیرنگ تکامل، برشکستگی تئوری تکامل و پشت پرده ایدئولوژیک این تئوری
بیشتر
نیرنگ تکامل، برشکستگی تئوری تکامل و پشت پرده ایدئولوژیک این تئوری
آپلود شده توسط:
teekany
1388/09/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نیرنگ تکامل
دوست عزیز!
شما به جای پاسخ به سوال فقط طفره میرین.به جای این سوال رو جواب بدین!
بله بین آجر و سلول تفاوت میبینم و منظورتونو از این سوال فهمیدم!!!!!!
من اگه اون سوال رو پرسیدم خواستم نمونه کوچکی مثال بزنم و منظور من فقط بوجود آمدن موجودات زنده نبود بلکه کل کائنات منظورم بود!امیدوارم بفهمین که چی میگم!
وقتی از جواب دادن به سوالم در مورد ساخته شدن خونه عاجزی چطور بوجود اومدن کرات رو توجیه میکنید؟؟؟(کرات موجود زنده نیستن که) حتما اونا هم اتفاقی بوجود اومدن!!!!!!!!
دوست من شما فقط دارین بدون دلیل روشنی لج می کنید!!!!!!!!!
:-(:-(:-(:-(:-(:-(
شما برهان علیت را در قالب یک مثال بیان میکنید.من در کامنتهای قبلی برهان علیت را رد کرده ام.
سوال من از شما این است:آیا بین یک سلول زنده با آجر تفاوتی می بینید؟
به این مثال توجه کنید و تطبیق دهید!
من وشما سر یه 2راهی هستیم شما کسی هستید که از بچگی همه جوره به من رسیدین از پدر و مادر بهتر من هرچی دارم از شماست حالا 2تا لیوان جلو منه تویه یکی آب پرتقاله تو اون یکی سیانور. حالا شما به من میگین عزیزم من از بچگی بزرگت کردم و میدونی خیر و صلاحت رو میخوام بیا آب پرتقال رو بخور و از شر لیوان سیانور بگذر که اگه اونو بخوری سیانور سریع وارد خونت میشه و گلبولای قرمزت رو متلاشی میکنه و نفله میشی!!!!! اما من میگم دوس دارم سیانور رو بخورم به تو چه مگه من اختیار ندارم که میخوای مجبورم کنی آب پرتقال بخورم!!!! شما میگی اختیار داری ولی من واسه این عواقب خوردن سیانور رو واست گفتم چون دوستت دارم و گفتم شاید با شنیدن حقیقت بترسی و نخوریش اما حالا که دوس داری بخور خونت گردن خودت!!!!!منم سیانور رو می خورم و همون بلایی سرم میاد که شما قبلا گفته بودی!
آیا شما مقصر هستی یا بنده ی لجوج و نادان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(:-(
یه چند روزی نمی تونم خیلی سر بزنم
در وبلاگ زیر اطلاعات خوبی برای خداشناسی از راه علم هست
موفق باشید
http://khodavaelm.blogfa.com/cat-36.aspx
"payam 52"دوست عزیز خوشحالم که از فایل پاورپینت خوشتون آمد.
"fafm_brain"دوست عزیز در مورد جهنم سخن گفتید ، من به اینکه خدایی هست یا اینکه اگر هست جهنم می بره یا نه کاری ندارم برام مهم نیست ولی طبق مشاهدات شخصی که من و شما هر دو دیدیم هر عملی در این دنیا عکس العملی دارد مثلا هیتلر بعد از این همه خون ریزی به اون فجاعت خودکشی کرد صدام اونجور شد و من بشخصه تجربه کردم هر کس ، کسی رو مورد تمسخر قرار داد یا دل کسی رو شکست به همون شکل یا بدتر در همین دنیا عملش بهش برگشت خوب این حرکت برای کار های کوچیک جواب میده مثلا من مداد شما رو می شکنم و در همین دنیا این عمل به من بر می گرده و جوابش رو می گیرم ولی اگر ده ها انسان را بکشم آیا در این دنیا چیزی هست که "کارمای" منفی من رو پاک کنه نه نیست پس 2 رویکرد وجود داره 1 اینکه با مرگ قاتل کلا نابود شده و دیگر چیزی به اسم روح و ... نداریم که در این حالت جهنمی هم نیست رویکرد 2 با مرگ با بعد دیگری از وجود مان به دنیای دیگری سفر می کنیم همان گونه که در خاک دانه ای رشد کرد و ثمر داد ، پدر و مادر ما خوردند ، در بدن انها به میلیون ها جز تفسیم شد، از هر دو ، کودکی در رحم مادر از هیچ شکل گرفت و بعد از 9 ماه شناور بودن در دنیای کوچک و تنگ به دنیای بزرگ امد یعنی هر کس در طول زندگی 2 دنیا را تجربه می کند 1 دنیای درون رحم مادرش 2 دنیایی که الان درش هستیم آیا دنیای پس از مرگ وجود دارد اگر باشد چیزی عجیبی نیست چون ما که دو دنیا داشتیم بدون اینکه حتی خیلی ها حس کنن یا متوجه بشن برای کودکی که در رحم مادرش هست تمام دنیا همان است بعد از تولد نفسش از دیدن دنیای دیگر و ادمهای دیگر می گیرد خوب شاید دنیای دیگری باشد پس با فرض بر وجود دنیای سوم(یعنی اول در خاک و گیاه و معده و روده و خون پدر و مادر وارد دنیای اولیه یعنی رحم و بعد دنیای ثانویه یعنی همین جهان سپس دنیای سوم که بهش می گن دنیای آخر ، شایدم آخر نباشد)
خوب قاتل مذکور با کوله باری از "کارما" (همان انرژی و اثراتی که از کارهای خوب و بد در اطراف فاعل کار گرد هم می ایند) وارد جهان سوم شده ایا اینجا نباید "کارمایش" سوخته شود و به نظر شما باید همان گونه که کودکی نوزاد حین تولد میمیرد و معصومانه وارد جهان سوم می شود او هم همین گونه راحت و خرم باشد نه نباید باشد نه به این خاطر که خدا گفته به این خاطر که عدالت بر این نیست خوب پس چطور "کارمایش" می سوزد 1-در جهنم ، 2-در زندگی دوباره ؛ این دو دید گاه به "کارما"سوزی است اولی می گوید در جهنم می افتد دومی می گوید انقدر به این دنیا به اشکال گوناگون یعنی حیوان و انسان می اید و میرود تا در یکی از این ترانزیت های رفت و برگشت خود واقعی خود را بیابد و مثل بودا شود و در این دید گاه کسانی که در این رفت و برگشت ها "آدم"شدن وارد بهشت شده و از این حلقه ی تکرار خارج می شوند
(فصل دوم)
ترساندن از سختی "کارما" سوزی (همان جهنم) یا تشویق به بهشت مسئله این است.
ببنید دوست عزیز در منطق من این نکته که باید انسانها پاک زندگی کنند می گوید باید به انها زیبایی پاکی را نشان داد نه زشتی جهنم ولی خوب هر کس یک جور مردم را به راه راست هدایت می کند مهم مبلغ نیست مهم من و شما هستیم که چگونه زندگی می کنیم و باورمان چیست می دانم که شما اینگونه نیستید ولی اکثر منکرین خدا که من دیدم به این علت انکارش می کنند چون زنبارگی می کنن چون مشروب می خورند و عقل انسان که در حال عادی هم کامل نیست با مشروبات به زوال می کشند چون دزدی می کنند و گران فروشی چون چشم ناپاکند و محارم هیچ کس در جلوی دید انها امنیت ندارد چون دروغ می گویند تمسخر می کنند و ناسزا می گویند چون مثل حیوان زندگی می کنند این افراد با انکار خدا و سختی "کارما" سوزی خود را رها می کنند از زیبایی عقل و شعور و انسانیت و پاکی و عشق
خدای من مال من است و خدای شما مال شما خدای مبلغ ها هم مال خودشان (هر چند که همه خدایی واحد را می پرستند ولی با تعاریف متفاوت) من خدای مبلغی که من را از خدایش می ترساند دوست ندارم چون عشق ترسناک نیست من خدای خود را دوست دارم که عشق و انرژی خالص است بی دریغ لطف می کند و بی حوصلگی من رو با حوصله جواب می دهد من کسی رو که می گه خدا ، نیست ولی انسانه و بدی نمی کنه و عشق رو می فهمه می گم که عشق رو می فهمه پس خدای من رو دوست داره و می شناسه ولی اونی که می گه خدا نیست چون هر کار ناشایستش رو توجیح کنه دوست ندارم ولی مطمئنم خدای من به او هم عشق می ورزد و با سوزاندن "کارمایش" به سمت خود می کشدش و او هم عشق را یاد می گیرد
من در این متن از عشق گفتم ولی نه عشقی که خیلی ها می شناسندش عشقی می گویم
"احساسات را باید با روشن ضمیری به عشق حقیقی مبدل کرد و هوش را توسط احساسات والایش یافته به خرد تبدیل کرد بر خلاف تصور ما احساسات و عشق در همه ی موارد به یک معنی نیستند اگر عشق از فیلتر هوش و خرد رد نشد درست مثل محبتی است که سگ به توله هایش یا کهنه پرست به عتیقه هایش دارد .عشق حقیقی چیز دیگری است همیشه به حضور نور و شفافیت خردمندانه نیاز دارد"
این تعریف بر گرفته از کتاب "امی"است ، با خواندن آن عشق حقیقی را آموختم.
ما خطاب نمی کنیم نام می بریم.فرق دارن این دوتا
دوست عزیز !
نمی دانم شما می خواهید چه چیز را ثابت کنید!!!
همه حرفهایی که میزنید ثابث کننده وجود مغز متفکری در پشت همه مسایل است اما باز هم میگویید خدا را قبول ندارید!!
گفتید مثال ساختمانی که من گفته ام ماکروسکوپیست!آیا این همه کهکشان و میلیاردها ستاره و سیاره در اطرافمان ماکروسکوپی نمیباشد؟؟؟؟؟ نگویید نه ماکروسکوپی نیست؟؟؟آیا اینها بر حسب تصادف بوجود آمده اند و درحالی که با نظمی شگفت در حرکت و پویایی اند؟؟؟
در مورد سنتزی که مثال زدید آیا اگر همیشه به همین روش عمل کنید به نتیجه دلخواه میرسید یا اینکه گاهی امکان دارد این سنتز به جای اسانس به ما طلا بدهد؟؟ اگر همیشه به یک نتیجه میرسید آیا این دلیل آن نیست که فرمول این کار توسط فکری هوشمند طرح ریزی شده است؟؟؟
تو را به آن خدایی که میگویید وجود ندارد منصفانه قضاوت کنید!!!
من مثالی کوچک زدم در مورد در امکان بوجود آمدن ساختمانی بدون وجود مغزی متفکر برای ساختنش اما شما از جواب دادن به سوال طفره میروید.حال که به این سوال کوچک نمی توان جواب داد چگونه میتوان قبول کرد که این همه شگفتی آسمانها و کرات و زمین وفیزیک . شیمی و زیست بدن موجودات و فعل و انفعالات شیمیایی و .... بدون دلیل و بدون ناظمی با قدرتی نامحدود باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:-(:-(:-(:-(:-(:-(
آن قدرت نا محدود متفکر خداییست که در ذهن نمی گنجد!!!!!
دوست عزیز.ما دو نوع بحث داریم.بحث درون دینی و بحث برون دینی.بحث درون دینی بین پیروان یک نظریه صورت میگیرد و بحث برون دینی بین همه انسانها با عقاید مختلف.دلیل ندارد که بحث درون دینی قابل استناد نباشد بلکه برای اشخاص معتقد بحث درون دینی قابل استناد است.