رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
آتش از آتش
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 29 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 29 رای
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
گفتم: «با من کار دارن مشد عباس؟»
پیرمرد سرش را تکان داد:
«آره آقاجان.»
از اتاق معلم‌ها که درآمدم، گفت:
«آقای مدیر فرمودن تشریف ببرین اتاقشون.»
هوای سرد راهرو خورد به صورتم، بعد سر و صدای بچه‌ها را از تو حیاط شنیدم. اتاق مدیر، ته راهرو بود، راهرو دراز و نیم تاریک. تلفن تو اتاق مدیر بود. تلفن که می‌زدند مدیر جواب می‌داد. چند بار گفته بود:
«بعضی آقایون هیچ مراعات نمی‌کنن. آقایون توجه داشته باشن اینجا مدرسه است!»
دفتردار می‌گفت که نم کرده یکی از دبیرها، آقای مدیر را با تلفن‌هاش کلافه کرده بود.
در اتاق را که باز کردم، بوی سیگار زد تو دماغم. اتاق گرم بود. مدیر پشت میزش نشسته بود و سیگار می‌کشید. اشاره کرد به تلفن. گوشی را گذاشته بود و سیگار می‌کشید. خاکستر سیگار ریخته بود دور و ورش. گوشی سنگین بود مثل یک قلوه‌سنگ. فرهاد بود. آن‌قدر تندتند حرف می‌زد که نصف حرف‌هاش را نمی‌فهمیدم. فهمیدم که مهدی، آزاد شده اما حالش خوب نیست. «بردنش به... به... بیمارستان» فهمیدم که باید خودم را هر چه زودتر برسانم به بیمارستان. صداش گرفته بود، عوض شده بود.
داد زدم: «چی شده؟» از سرم گذشت، که مهدی مرده، که نمی‌خواهد از تو تلفن به من بگوید که او را کشته‌اند.
«مرده؟»
صدام را نشناختم، صدام کلفت شده بود. صداش بلند شد:
«نه... نه... هنوز زنده است.»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1394/04/12

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آتش از آتش

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
آتش از آتش
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک