رسته‌ها
ترانه های داریوش اقبالی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 858 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 858 رای
گردآوری : امیر نیلی

بدون شک او پدیده ای درتاریخ موسیقی ایران است،ترانه های داریوش از خواسته ها و افکار مردم ایران در سه دهه اخیر متاثر گشته.داریوش افسانه است.اویکی از هزاران خواننده ایست که در دوران معاصر چون ستاره میدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ایرانیان است،مردمانی سختی کشیده و دوستدار آزادی.او با بیانی ژرف و بدور از اغراق به بیان احساسات ایرانیان می پردازد. موسیقی او همانند شعراش دارای نظم است،احساسات ژرف و عمیق،از اینرو ترانه های داریوش درقلب مردم جای دارد ..
داریوش عضو سازمان عفو بین‌الملل است. وی به جز اهمیت به ترک اعتیاد و رهایی به مسائل اجتماعی، پناه‌جویان ایرانی، گروه‌های جوامع اقلیت و کودکان کار نیز توجه دارد. وی در سال‌های اخیر با کمک دانشجویان کمپین حمایت از این افراد را تأسیس نمود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
390
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
MTOM
MTOM
1388/08/30

کتاب‌های مرتبط

حرفای بی انتها
حرفای بی انتها
0 امتیاز
از 0 رای
تخت جمشید
تخت جمشید
4.6 امتیاز
از 100 رای
ترانه های لورا پاوزینی
ترانه های لورا پاوزینی
4.5 امتیاز
از 37 رای
ترانه های پاوولو منگوتزی
ترانه های پاوولو منگوتزی
4.3 امتیاز
از 15 رای
فرهنگ مردم کرمان
فرهنگ مردم کرمان
4.4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ترانه های داریوش اقبالی

تعداد دیدگاه‌ها:
284
کجای این جنگل شب...
پنهون میشی خورشیدکم....
پشت کدوم سد سکوت....
پر میکشی چکاوکم....
چرا به من شک میکنی...
من که منم برای تو.....
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو.....
عاشقتم داریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش:-*
یه حسی از تو در من هست ،
که میدونم تورو دارم ...
برا برگشتنت هر شب ،
درا رو باز میزارم ...
دل من دیگه خطا نکن [/b]
با غریبه ها وفا نکن
زندگیت رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
تا به کی سراپا حقیقتی
تا به کی خراب مُحبّتی
هم نشین این و اون میشی
خسته و پریشون و خون میشی
دشت بخت تو کویر میشه
مرغ آرزوت اسیر میشه
روبروت سراب پشت سر خراب
ساکت و صبوری دل من
مثل بوفِ کوری دل من

زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
توی خون نشستی دل من
بی صدا شکستی دل من
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
ساکت و صبوری دل من
مثل بوفِ کوری دل من
زندگی رو باختی دل من مردمُ شناختی دل من ….

نه پای رفتن نه تاب ماندن چگونه گویم درخت خشکم
عجب نباشد اگر تبرزن طمع ببندد در استخوانم
دراین جهنم گل بهشتی چگونه روید چگونه بوید
من ای بهاران ز ابر نیسان چه بهره گیرم که خود خزانم

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یهبی‌تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی
همون لحظه ابری رخ ماه روآشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت:((
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرق دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
[quote='Molla nasredin']شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه
شبیه عکسه یک رویاست
تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو می گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تو خواب انگار طرحی از
گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع می شه
که تو چشماتو می بندی
تو رو آغوش می گیرم
تنم سر ریزه رویا شه
جهان قد یه لالایی
توی آغوش من جاشه
تو رو آغوش می گیرم
هوا تاریک تر می شه
خدا از دست های تو
به من نزدیک تر می شه
زمین دور تو می گرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو
عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر می شه
از این تصویر رویایی
تماشا کن ، تماشا کن
چه بی رحمانه زیبایی
[/quote]
یکی از محبوب ترین هاست برای من
میدونم یه روزی دل من می میره
خورشید عشقمو اون بالا ها سایه میگیره
رنگ تاریکی گرفته قصه و افسانه ی من
رنگ شادی را ندیده این دل دیونه من
اشک میریزم روز وشب مثل ابرهای بهار
مانده از تو پیش من تار مویی یادگار
قلب من خاموش و غمگین چون غروب یک ستاره
گریه ام از دست جدایی مثل ابری پاره پاره
همچو مرغی پر شکسته تو قفس تنها نشسته
در غروبی بی ترانه مانده ام بی اب و دانه
میدونم یه روزی دل من می میره
خورشید عشقمو اون بالا ها سایه میگیره
رنگ تاریکی گرفته قصه و افسانه ی من
رنگ شادی را ندیده این دل دیونه من
به صلیب صدا مصلوبم ای دوست
تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
شرف نفس من
اگه شد قفس من
به سکوت تن ندادم
تا نمیرم بی کفن
وقتی گفتن یه گناه بود
مثل دیدن یا شنیدن
معنی آوازم این بود
ته بن بست داد کشیدن
وقتی حتا توی خلوت
فکرآزادی قفس بود
گفتنی ها رو میگفتیم
اگه فرصت یه نفس بود
در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها :!
ترانه های داریوش اقبالی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک