رسته‌ها
بازی سرنوشت
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 20 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 20 رای
در همان روز عصر مهتاب برای آنکه به منزل رسید استرس و اضطراب فراوان داشت.فکر متمرکزی نداشت به اتاق نشیمن رفته به مزیم را دید و به او سلام کرد.مریم هم به او جواب داد و مثل همیشه و هر روز به صورت خواهرش بوسه زد. سر بر سینه او نهاد و مریم گیسوان او را نوازش می داد. سرش را به سینه خویش فشار داد و پیشانی او را با محبت بوسید و از حال و احوال و کارها و درس پرسید. مهتاب با آنکه حواسش در جای دیگری بود به به مریم داد جواب داد.بعد از جای خود بلند شد به اتاقش رفت و تا وقت صرف شام بیرون از آنجا نیامد. مریم هم با فکر آنکه مهتاب در حال انجام دادن تکالیف درسیش است به سراغش نرفت. در صورتی که مهتاب به پشت بر روی تخت دراز کشیده بود و با هزارن فکر و اندیشه سقف اتاق را نگاه می کرد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
168
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1393/11/17

کتاب‌های مرتبط

مینی بوس
مینی بوس
4 امتیاز
از 2 رای
زن و بازیچه
زن و بازیچه
3.6 امتیاز
از 22 رای
برادرم جادوگر بود
برادرم جادوگر بود
4 امتیاز
از 125 رای
ناوه کش
ناوه کش
4.5 امتیاز
از 8 رای
سنگ صبور
سنگ صبور
4.4 امتیاز
از 28 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بازی سرنوشت

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
بازی سرنوشت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک