رسته‌ها
بازی سرنوشت
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 18 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 18 رای
در همان روز عصر مهتاب برای آنکه به منزل رسید استرس و اضطراب فراوان داشت.فکر متمرکزی نداشت به اتاق نشیمن رفته به مزیم را دید و به او سلام کرد.مریم هم به او جواب داد و مثل همیشه و هر روز به صورت خواهرش بوسه زد. سر بر سینه او نهاد و مریم گیسوان او را نوازش می داد. سرش را به سینه خویش فشار داد و پیشانی او را با محبت بوسید و از حال و احوال و کارها و درس پرسید. مهتاب با آنکه حواسش در جای دیگری بود به به مریم داد جواب داد.بعد از جای خود بلند شد به اتاقش رفت و تا وقت صرف شام بیرون از آنجا نیامد. مریم هم با فکر آنکه مهتاب در حال انجام دادن تکالیف درسیش است به سراغش نرفت. در صورتی که مهتاب به پشت بر روی تخت دراز کشیده بود و با هزارن فکر و اندیشه سقف اتاق را نگاه می کرد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
168
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1393/11/17

کتاب‌های مرتبط

رستگاری در آسمان هشتم
رستگاری در آسمان هشتم
5 امتیاز
از 1 رای
In Connection With the De Willoughby Claim
In Connection With the De Willoughby Claim
5 امتیاز
از 1 رای
رازهای سرزمین من - جلد 1
رازهای سرزمین من - جلد 1
4.1 امتیاز
از 65 رای
سفر خیس
سفر خیس
4.1 امتیاز
از 16 رای
عقاید یک دلقک
عقاید یک دلقک
4.2 امتیاز
از 19 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بازی سرنوشت

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
بازی سرنوشت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک