زندگی کن و بخاطر بسپار

ماجرای این داستان در سال ۱۹۴۵ رخ می‌دهد. در این داستان زندگی زنی به نام «ناستیونا» به تصویر کشیده شده که همسرش «آندری» مانند دیگر مردان روستا به جنگ رفته و مدت مدیدی است که از او خبری ندارد. ناستیونا همراه با خانواده شوهرش زندگی می‌کند. از طرف دیگر آندری که در جنگ زخمی شده به بیمارستان منتقل می‌شود؛ اما بعد از مداوا و ترخیص به جای بازگشت به میدان جنگ، می‌گریزد و راهی خانه می‌شود. چون این کار در نظر عموم عملی پست و ناجوانمردانه به شمار می‌رفت، آندری مدتی در خفا به سر می‌برد و پس از چندی خود را تنها به همسرش نشان می‌دهد...