دیوان شاه نعمت الله ولی
نویسنده:
شاه نعمت الله ولی
مصحح:
سعید نفیسی
امتیاز دهید
دیوان شاه نعمت الله ولی متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتیها و رباعیات است که از لحاظ ادبی متوسط به شمار میرود.
نمونه شعر:
ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم
بیشتر
نمونه شعر:
ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم
آپلود شده توسط:
hanieh
1393/07/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان شاه نعمت الله ولی
اسم جامع جامع اسما بود........صورت این اسم عین ما بود
در مقام جمع روشن شد چو شمع........آنچه مخفی بود اندر جمع جمع
.
جلمهٔ اسما به اعیان رو نمود..........صد هزار اسما مسمی یک وجود
.
هر کجا اسمی است عینی آن اوست........هر کرا عینیست اسمی جان اوست
.
مجمع مجموع انسان آدمست.........لاجرم او قطب جمله عالمست
.
هرکسی کو مظهر الله شد..........ز آفتاب حضرتش چون ماه شد
.
جسم و روح و عین و اسم و این چهار........ظل یک ذاتند نیکو یاد دار
.
نعمت الله مظهر او دانمش........صورت اسم الهی خوانمش
.
به یاد درویش
نسبت شعر و شاعری بر من/نسبت ابجد بود بر جدم
نقشِ حبِّ خاندان بر لوحِ جان باید نگاشت/مُهرِ مِهرِ حیدری بر دل چو ما باید زدن
دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی/ور نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن
رو بروی دوستان مرتضی باید نهاد/مدّعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن
لا فتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار/این سخن را از سر صدق و صفا باید زدن
در دو عالم چارده معصوم را باید گزید/پنج نوبت بر در دولتسرا باید زدن
پیشوائی بایدت جستن ز اولاد رسول/پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن
گر بلائی آید از عشق شهید کربلا/عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوه ی حبّ علی/اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن
دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست/بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن
سرخی روی موالی سکّه ی نام علی است/بر رخ دینار دین چون پادشا باید زدن
بی ولای آن ولی لاف از ولایت می زنی/لاف را باید که دانی از کجا باید زدن
ما لوایی از ولای آن امام افراشتیم/طبل را زیر گلیم آخر چرا باید زدن
بر در شهر ولایت خانه ای باید گرفت/خیمه در دار السّلام اولیا باید زدن
از زبان نعمت الله منقبت باید شنید /بر کف نعلین سیّد بوسه ها باید زدن
بسیار جالب است!
درحبسِ صورتیم و چنین شاد و خرّمیم بنگر که در سراچهٔ معنی چهها کنیم
رندانِ لاابالی و مستانِ سرخوشیم هشیار را به مجلسِ خود کی رها کنیم
شاه نعمت الله از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمت اللهی است. او در طریقهٔ تصوف موسس سلسلهٔ مشهور نعمتاللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشتهاست.