رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
خانه ترستون
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 39 رای
نویسنده:
مترجم:
پرتو مهتدی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 39 رای
✔️ برگرفته از متن کتاب:
خورشید، به آرامی درون تپه های اطراف سرسبرِ پرشکوه نپاولی می رفت. جرمیا ایستاده بود و رگه های پرتغالی رنگ را در آسمان تماشا می کرد، اما ذهتش هزاران مایل با آنجا فاصله داشت. او مرد بلند قامتی بود با شانه های پهن و پشتی کشیده، بازوان پرقدرت و لبخندی گرم. در چهل و سه سالگی، بیشتر موهایش فلفل نمکی شده بودند، اما دستهایش هنوز از همان توان زمان جوانی ـ به هنگام کار در معدن ـ برخوردار بود،نپاولی را در 1860 خریده بود. هنگامی که به نخستین رگه های نقره رسبد، هفده سال بیشتر نداشت، اما سالهای بسیاری فکر و ذکرش معدن بود، درست مانند پدرش که سال 1850 از شرق آمریکا آمده و غرب آمریکا اشتیاقش به طلا را پاسخ گفته بود. شش ماه پس از ورودش، با جیبهای پر از طلا، همسر و پسر شش ماهه اش را نیز فراخواند، و آنها هم آمدند. اما با تولد جرمیا، او تنها شده بود. همسرش در وقت زایمان جان داد. و به مدت ده سال بعد، جرمیا و پدرش شانه به شانه کار کردند، طلا در آوردند، و پس از کاهش میزان طلا به رگه های نقره رسیدند. بعد، در نوزده سالگی ِ جرمیا، پدرش فوت کرد و ثروتی برای او به جا گذاشت که در رویا هم نمی گنجید. ریچارد ترستون همه چیز برای پسرش پس انداز کرده بود، و به یکباره جرمیا از تمام ساکنان کالیفرنیا ثروتمندتر شد.
اما برای او، هیچ چیز تغییر نکرد. در کنار مردانی که استخدام کرده بود به کار ادامه داد. معادن دیگری خرید. همین طور زمین، ساختمان، کشتزار. و برای اکتشاف معادن دیگر سرمایه گذاری کرد. افرادش می گفتند که او حکم طلا را دارد. بر هر چه دست می گذارد به موفقیت می رسد و رشد می کند، درست مانند معادن سرشار از رگه های نقره در نپاولی. جرمیا با چنان آرامی و درایتی رشد و توسعه را انجام داد که هیچ کس متوجه نشد. اما آنچه می پرستید زمین بود. خاک غنی قهوه ای رنگی که از میان انگشتانش فرو می رفت و او را عاشقانه در میان دستهایش نگه می داشت... گرمای آن، جنس آن، و هر چه را عرضه می کرد مانند: تپه ها، درختها، دره، و فرش گسترده ی چمن مقابل چشمانش را دوست داشت. تاکستانهای فراوانی هم خرید، و به تولید شراب ممتازی دست زد. به هر چه از خاک حاصل می شد عشق می ورزید: سیب، گردو، انگور ... آهن... این دره مفهومی بسیار خاص برای او داشت. سی و پنج سال از چهل و سه سال عمرش را اینجا گذرانده بود. همیشه تپه های ودوّر در پیش چشمهایش بودند، و پس از مرگ او را در زیر همین خاک مدفون می کردند. او به اینجا تعلق داشت، یگانه مکانی در جهان که می خواست در آن باشد. به هر گوشه ای از جهان که سر می زد، یگانه جایی که خود را به آن دلبسته می دید همین جا بود: نپاولی، ایستاده در زیر نور غروب. ..
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1393/07/11

کتاب‌های مرتبط

شکلی از زندگی
شکلی از زندگی
4.9 امتیاز
از 14 رای
عاشق مترسک
عاشق مترسک
4.3 امتیاز
از 57 رای
ایزابل
ایزابل
4.8 امتیاز
از 26 رای
همزاد
همزاد
4.5 امتیاز
از 108 رای
آنسوی مرداب
آنسوی مرداب
4.5 امتیاز
از 13 رای
سیب ترش، باران شور
سیب ترش، باران شور
4 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خانه ترستون

تعداد دیدگاه‌ها:
7
کتاب را مطالعه نمودم.مربوط به سرگذشت چند نسل از خانواده ترستون جرمیا و بعد ازدواج او با کاملیا و حاصل ان سابرینا و بزرگ وی به تنهایی توسط جرمیا و مرگ وی و ازدواج سابرینا با جان هارتی و پسری به نام جاناتان و مرگ جان و ازدواج با اندره و ازدواج جاناتان با دختره بانکدار بلیک و مرگ وی در جنگ جهانی دوم و البته تولد فرزند سابرینا و اندره دختری به نام دومینیکن...
جالب بود.
من عاشق آثار دانیل استیلم..تویی قسمتای جنایی خیلیییییی عالی مینویسه.
سایتتون خوبه ولی چرا بعضی از کتابارو تا 99 درصد دان میشه بعد ارور میده ی رسیدگی بکنید
نسخه ی تک صفحه ای کتاب جایگزین شد
با تشکر از جناب sagaliga
مرسی که مثل همیشه کتابی زیبا رو آپلود کردی که نشان از اندیشه زیبایت دارد. فقط حیف نیست همچین شناسه ای انتخاب کردی؟ khar tu khar شاید هر کسی دلیل انتخابت را نداند. آدمها وقتی کلمه ای را می بینند یک تصویر توی ذهنشان نقش می بندد و در اصل به آن تصویر است که فکر می کنند و به هر حال "خر" تصویر قشنگی نیست.
مرسی یزرگ اندر بزرگ عزیز. هر از چند گاهی میایی یه رونقی به سایت میدی و میری. با تشکر فراوان
خانه ترستون
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک