راهگشایان حاکمیت تورک بر ایرانزمین
نویسنده:
امیرحسین خنجی
امتیاز دهید
.
در این کتاب دربارۀ پیدا آمدن سلطان محمود غزنوی و سپس سلطان شدن پسرش مسعود سخن گفته شده است ؛ تا رسیده بە آنجا که با پراکنده شدنِ جماعات تورکِ بیابانی در زمان این پدر و پسر ، تورکان اوغوز بر ایرانزمین تاختند و ایرانزمین از آن زمان به اشغال تورکان در آمد . و از آن زمان برای هزار سال تا پایان دوران قاجاریان حاکمیت بر ایران زمین در دست تورکان جاگیرشده در ایران بود .
بیشتر
در این کتاب دربارۀ پیدا آمدن سلطان محمود غزنوی و سپس سلطان شدن پسرش مسعود سخن گفته شده است ؛ تا رسیده بە آنجا که با پراکنده شدنِ جماعات تورکِ بیابانی در زمان این پدر و پسر ، تورکان اوغوز بر ایرانزمین تاختند و ایرانزمین از آن زمان به اشغال تورکان در آمد . و از آن زمان برای هزار سال تا پایان دوران قاجاریان حاکمیت بر ایران زمین در دست تورکان جاگیرشده در ایران بود .
آپلود شده توسط:
farhadpartica
۱۳۹۳/۰۲/۰۶
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راهگشایان حاکمیت تورک بر ایرانزمین
تازیخ نگاران یونانی و رومی (همچون پلینی)که بطور مستقیم با "سکا ها" در تماس بوده اند و نیز دانشنامه های قدیمی همچون Ethimologias نوشته Isidoro de Sevilla سده ششم میلادی، سکا ها را تباری ایرانی نژاد دانسته بودند(که امیدوارم این «عقل سلیم» شما بپذیرد که آن تاریخنگاران در دوران باستان« پان ایرانیست » نبوده اند ) و بر پایه همان تاریخ های مستند است که همه دانشنامه های شناخته شده بزرگ جهان همچون بریتانیکا ، لاروس ، بروکهاوس و نیز همه پژوهشگران آکادمیک رده بالای جهان نیز سکا ها را بر پایه فرهنگ و حتی ریخت شناسی و روش و آدابشان آنها را ایرانی تبار شمرده اند ، پس این شما و قماش شمایید که تاریخ را دارید جعل میکنید.
در ضمن اینجا ایران است و ایران دوست بودن (که شما آنرا پان ایرانیست مینامید) عیب نیست .
اقوام تاتار و مغول و ترک که همراه چنگیز به ایران آمدند مردمى بیابانگرد و چادرنشین بودند که با چارپایان و گلههاى خود دنبال چراگاهها و آبشخورها نقل مکان مىکردند. و
جه اشتراک قبایل و اقوام مختلفى که اردوهاى عظیم چنگیزخان را بهوجود مىآوردند اطاعت از یاساى چنگیزى بود که مجموعهاى از احکام دربارهٔ کیفیت نظام کشورى و لشکرى و آئین
لشکرکشى و فتح بلاد و تشکیل قوریلتاى 'شوری' ها و انواع پاداشها و مجازاتها و آداب زندگانى و قوانین مربوط به آن و قواعد شکار و جز آن را شامل مىشد. یاساى چنگیزى مدتهاى
دراز اساس انتظامات کشورى و لشکرى در ممالک تابع مغولان و از آن جمله در ایران بود و به همین سبب تأثیراتى در امور اجتماعى این کشور داشته و اصطلاحات آن مدتها در آثار
نویسندگان و مؤلفان بهکار مىرفته است. اگر چه بعدها غازانخان پادشاه مسلمان ایلخانى کوشید یاساى جدیدى در ایران باب کند لیکن اثر یاساى چنگیزى مدتها کم و بیش بر جاى
مانده بود. بنابر یاساى چنگیزی، مغولان نمىتوانستند القاب و عناوین داشته باشند. پادشاه فقط لقب 'قاآن' و 'خان' داشت.
در زمان حمله مغولان به ایران یکی از بی رحم ترین سردار آنان"بیلاخو خان " نام داشت به طوری که مخالفان خود را بعد از دستگیری به سادگی نمی کشت و یکی یکی انگشت های
آنان را قطع می کرد !!!در این بین یکی از سرداران ایرانی دلیر به نام "بآمشاد " که از نوادگان سردار بزرگ ایرانی یعنی "بومیه " بود که بر ضد او قیام کرد و در طی نبرد های بسیار
بالاخره دستگیر شد .4 روز از دستگیری او می گذشت و در حالی که چهار انگشت او از دست راستش قطع شده و تنها انگشت شصتش باقی مانده بود به کمک یارانش از زندان فرار
کرد و بعد از تجهیز قوای دوباره به جنگ "بیلاخو خان "رفت ،او را از پا در آورد و سپس ناحیه بزرگی از ایران را آزاد کرد و حکومت آن منطقه را به دست آورد .
مردم که سر از پا نمی شناختند به کوچه های شهر آمده و به احترام او 4 انگشت خود را جمع کرده و انگشت شصت خود را به یکدیگر نشان می دادند.
از آن پس این یک رسم شد و برای یادآوری به سربازان مغول "بیلاخ " نام گرفت !!!
و اگر کسی از کار کسی دیگر خوشش می آمد به او بیلاخ می داد .
کم کم این رسم به دیگر کشور ها نیز منتقل شد و از بیلاخ به بیلایک و سپس لایک تبدیل گردید .
حال این سوال پیش می آید چرا این حرمت در نزد ایرانیان به معنای بدی جا افتاده است ؟!
مغولان تا سالها بر ایران حکومت کردند آنها که تاب و تحمل این حرکت را در ایرانیان نداشتند هرکسی را که بیلاخ می داد به زندان می انداختند .از این رو ایرانیان به سربازان مغول
بیلاخ می دادند و فرار می کردند .این چنین شد که این رسم کم کم شکل بدی به خود گرفت .
[/quote]
خخخخخخخخخخ:)):)):)):))
بعد یه عده پان ایرانیست اومدن گفتن سکاها ایرانی بودن و ترکیزه شدند! که هیچ عقل سلیمی باورش نمیکنه
اینطور به نظرم رسید که هموطنان تورک ما -اگر اشتباه نکنم- تنها قومی در میان ملت های جهان هستند که فاقد آثار باستانی می باشند. ناگهان این فکر به خاطرم رسید و گفتم اینجا که پاتوق ترک و تاجیک و...است بنویسم. چنانکه ترک های ترکیه هم فاقد آثار باستانی هستند. اصلا ترک ها فاقد آثار باستانی هستند. حتی در حد یک دیگ و دیگچه. به نظر خیلی عجیب می آید. شاید هم بنده اشتباه می کنم.
هرچند چندان هم مهم نیست. مگر ما ایرانی ها که بنای باشکوه تخت جمشید را از اجدادمان به ارث بردیم اکنون در کجای قافله تمدن قرار داریم. همان ها که تاریخ و تمدن ندارند حال و روزشان بهتر است.
عاقل به کنار آب تا پل می جست
دیوانه پا برهنه از آب گذشت[/quote]
اگر حکومت های غزنوی،سلجوقی،افشاریان،صفویان نبودن همین هارو هم نداشتیم. نمیدونم چرا بعضییا دوست دارن هی نژاد خودشون رو از بقیه بالاتر ببینن. از کجا معلوم که تیره شما یا من ایرانی هست. یعنی تو این 2-3 هزار سال امکان نداشته که زن و مردی از یه جای دیگه مهاجرت کنن برن یه جای دیگه؟ همین حرفا رو میزنید که اقوام دیگه مملکت شاکی میشن. یه روز به اعراب گیر میدید. یه روز به افغان ها. یه دفعه به لرها الان هم به ترکها.
اینطور به نظرم رسید که هموطنان تورک ما -اگر اشتباه نکنم- تنها قومی در میان ملت های جهان هستند که فاقد آثار باستانی می باشند. ناگهان این فکر به خاطرم رسید و گفتم اینجا که پاتوق ترک و تاجیک و...است بنویسم. چنانکه ترک های ترکیه هم فاقد آثار باستانی هستند. اصلا ترک ها فاقد آثار باستانی هستند. حتی در حد یک دیگ و دیگچه. به نظر خیلی عجیب می آید. شاید هم بنده اشتباه می کنم.
هرچند چندان هم مهم نیست. مگر ما ایرانی ها که بنای باشکوه تخت جمشید را از اجدادمان به ارث بردیم اکنون در کجای قافله تمدن قرار داریم. همان ها که تاریخ و تمدن ندارند حال و روزشان بهتر است.
عاقل به کنار آب تا پل می جست
دیوانه پا برهنه از آب گذشت
فردوسی اگه ضد ترکای غزنوی شعر گفته اینم گفته
همی تاز تا آذر آبادگان به شهر بزرگان و آزادگان
[edit=simin]1393/06/17[/edit]
ملاطفت و مهربانی رفتار می کنند، و هرگاه نادانی شیوه ی شماتت در پیش گیرد و اهانت و جسارتی روا دارد, و سخنان نابخردانه ای به آنان بگوید, با سعه ی صدر و بردباری و
شکیبائی و سلامت نفس پاسخ می دهند.
دوست عزیز؛« vahid97368 »
با توجه به اینکه اسلام را وارد این مبحث کور و بی هوده ی خود کردید, باید عرض کنم؛ به نظر من جنابعالی دوشیوه ی کاملا خطا را درپیش گرفته اید که بدور از شان هر
مسلمانی است, اول اینکه به نژاد پرستی روی آورده اید و دوم این که با تعصب و عصبیت کلمات سخیف و زشت و ناروائی را بر زبان آورده اید که اگر من بجای شما بودم عذر
خواهی می کردم , زیرا از عقلانیت بسیار فاصله دارد, در ضمن یاد آور می شوم نژاد پرستی با شیطان پرستی, پیوستگی و اقتران دارد.
[(ابن که فلانی سگ کی باشد؟ )،قبلا از کاربران محترم برای این نقل قول از کاربر مذکور عذرخواهی می کنم ] نه تنها در شان اهل کتاب نیست بلکه توهین به شعور و ادراک کاربران محترمی ست که در باره کتاب حاضر بحث می کنند و توهین به عقاید یک ملت است . اگر شما نمی توانید اصول اخلاقی را در بحث رعایت کنید ، لطفا از درج دیدگاه خودداری نمایید. ناظر سایت
[edit=گیلدخت]1393/02/18[/edit]
حداقل زحمتی به خود بده و کتیبه بیستون را مطالعه کن و جنایات اشاره شده در انرا ملاحظه کن . سی و چند کشوری که مورد هجوم و غارت و وحشیگری خاخام منشها قرار گرفتن علی رغم داشتن تمدن و فرهنگ قوی بعد از خاخام منشها هیچ اثری از انها در تاریخ مشهود نیست . این نشان دهنده چیست ؟[/quote]
جنابی که همنام خونآشام بزرگ تاریخ - آتیلا - هستی! میبینم که همچنان و باجدیت از کلمات و تعبیرات من در نوشتهات بهرهمیبری. این برای من بسیار افتخارآور است که غیرایرانیان از شیوهی نگارش من الگو میگیرند و فارسی میآموزند. اگر تو همچنان و باوجود این همه رسوایی و بیآبرویی هنوز ادعا میکنی که «از تاریخ چیزی میدانی» برای صدمین بار تو را فرامیخوانم که به جای این همه ژاژگویی و زبانبازی و پرخاشگری، «اسناد» تاریخی مربوط به آنچه را که «هجوم و غارت و وحشیگری خاخام منشها به سی و چند کشور!» میخوانی به طور دقیق و با ذکر کامل جزییات عرضه کنی و اگر نمیتوانی، زبان درکش و از تحمیق و فریب مردم توبه کن!
-------------------------------------------------------------------------------
«غُزان در بیابانهاى بخارا زندگى مىکردند. اینان در نواحى بخارا دست به قتل و تاراج و آشوب مىزدند و محمود بن سبکتکین لشکر بدان سو برد و بسیارى از ایشان را بکشت، باقى به خراسان گریختند و در آنجا فسادها برانگیختند و غارتها کردند. ... اینان در سال ۴٢٩ وارد مراغه شدند و آنجا را غارت کردند و جماعتى کثیر از کردان هذبانى را کشتند. جماعتى نیز به رى رفتند و رى را در محاصره گرفتند. غزان شهر را گرفتند و در قتل و تاراج افراط کردند. در کرج و قزوین نیز چنین کردند. غزان سپس به ارومیه رفتند، در نواحى آن شهر جمع کثیرى از مردم شهر و کردان آن حوالى را کشتار نمودند و در سال ۴٣٠ در دینور دست به قتل و تاراج زدند. غزانی که در ارومیه بودند به بلاد کردان هکارى در حوالى موصل رفتند و در آنجا تاراج و کشتار و آشوب به راه انداختند ... غزان دیاربکر را ویران ساختند ... غزان به موصل رسیدند ... به شهر داخل شدند و آنقدر اموال و جواهر و زیورهاى زنان و اثاث بردند که به حساب در نمىآمد. غزان در موصل کشتار و تاراج را از حد گذرانیدند. غزان در اواسط ۴٣۵ به شهر در آمدند و شمشیر در مردم نهادند و دوازده روز کشتار کردند. چنانکه از بسیارى اجساد، راهها بسته شد و کشتگان را گروه گروه در گودالها دفن مىکردند. غزان که فرصتى یافتند به دیار بکر و سپس ارزنة الروم و همچنین آذربایجان رفتند و همه جا غارت کردند و کشتار نمودند.» (ابن خلدون؛ تاریخ ابن خلدون؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366، ج3، صص 371-369)