میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
طرح روی جلد در چند کلمه ... ساده ، گویا ، تفکرانگیز ، هنرمندانه ... شاید یک نقش مشبک یا آجرین کاملا کم رنگ و محو شده در پس زمینه از یکدستی صرف پس زمینه می کاست
داستانک شب بی پایان ... موضوعی جذاب و تراژیک که متاسفانه دارای ضعف ساختاری به نظر می رسد. گویی سفالینه ای که هنوز شکل نگرفته در کوره گذاشته شده
داستانک انسانیت... موضوعی نو و تاثیرگذار ، پرداختی نسبتا خوب و البته برخی کلمات و عبارات اضافی که نبود آنها هم به گزیدگی داستانک کمک میکرد هم ذهن خواننده را بیشتر به کنکاش وامی داشت (مثلا عبارت میمون بدون گفتن خواهش میکنم ... یا شیر آب به طریقه خاصی باز می شد که فقط با چشم می شد فهمید...به نظر من نبودشان در فهم مطلب خللی ایجاد نمی کرد) ... بجای کلمه کورکورانه که مفهومی دیگر را می رساند هم شاید کورمال کورمال بهتر بود... در هر صورت لذت بردم
داستانک جرم ... کمی شعارین بود ... معمولا کسی که به این سرعت حکم مرگ دیگری را صادر می کند دم از عدالت نمی زند و نگران پاسداری از جامعه نیست ... شاید واژگانی دیگر تاثیرگذارتر بود .... اما به نظرم در دل موضوع این داستانک بسی داستانک های جذاب دیگر خفته اند
داستانک ریمایندر ... زیبا بود . به دل نشست . تداعی خاطرات بود و فهم ناچیز من ایرادی در آن ندید
داستانک استارت ... نقل پاره ای از گفتگوی یک کارگردان با آکتور فیلمش به گونه ای تعلیق آمیز که واداشت چند بار بخونمش ... مفهوم و پرداختی خوب و تنها یکی دو عبارت غیرلازم و شاید اضافی ( مثلا اگر من کارگردان بودم از هنرپیشه ای که نقشش را برایش تشریح میکنم انتظار ندارم روی صدای برف زیر قدمهایش تمرکز کند چون در اینصورت از تمرکز روی حرکات و موقعیت دیگر هنرپیشه ها باز می ماند و ضمنا بیننده هم درون او نیست تا متوجه تمرکز او روی صدای برف ها شود ) ... لذت بردم
داستانک خانه سالمندان ... مفهوم ، ساختار و پرداخت خوب و هنرمندانه ... حیف که نام داستانک موضوع را جلو جلو لو می دهد و از غافلگیری پایانش می کاهد ... راستش من به همین علت اعتقادی به نام گذاری یک داستانک چند خطی ندارم
داستانک ایثار ... شما ذهن خلاقی دارید ... از این داستانکتون هم لذت بردم ... من بودم بجای سه عبارت آخر (آسمان سرخ شد ... صدای انفجار مین آمد ... امیر پرید) تنها می نوشتم (صدای انفجار ... آسمان سرخ شد) چون با برگشتی به متن داستانک و اشاره به ایستادن و پوتین و دستور رفتن ، مخاطب متوجه مین و مابقی قضایا می شه
ممنون از حوصلتون ... نظرم نسبت به بقیه داستانک ها را هم خواهم گفت
معلم دین و زندگی:شنیدید این بابک زنجانی رو هم گرفتن؟
معلم تاریخ: آره دیگه گند اختلاسش دراومده میگن 2 میلیارد دلار فقط دولت ازش طلب داره. با این علی زنجانی خودمون نکنه نسبتی داره؟اهل زنجانه حالا؟
معلم اقتصاد: دو میلیارد یورو، نه دلار!من شنیدم اهل زنجانه. شاید فامیل همین علی زنجانی باشه.اونم هم فامیلش زنجانیه هم اهل زنجانه!
معلم ریاضی :من حساب کردم اگه این بابک زنجانی روزی یه لامبورگینی بخره و همون روز آتیشش بزنه صد سال طول میکشه تا پولشش تموم شه.
...چند لحظه بعد علی زنجانی هم به جمع معلمان ملحق میشه دفتر نمره رو پرت میکنه رو میز و میشینه
معلم تاریخ:چیه آقای زنجانی پکری؟
علی زنجانی: هیچی بابا چک 200 هزار تومنیم برگشت خورده،الان از بانک زنگ زدن......راستی اون 50 تومن اضافه کاریه رو هنوز نریختن حساب؟
8-):D:D
_ آره عزیزم... ولی بیشتر به نظر میرسه دارن واسه اون همه غذایی که تو برف و سرمای دیشب ریختیم تو سطل زباله بهمون فحش می دن!
عرق سرد از پیشانی اش آرام آرام فرو ریخت.
در دلش غوغایی به پا بود.
با خود گفت: باید انتقامم رو بگیرم.
همین را گفت و چاقو را در دلش فرو کرد و آن را چرخاند.
می خواست مطمئن شود کارش را درست و کامل انجام داده است.
ولی نفس اش به شماره افتاد.
چاقو را بی اراده رها کرد و همانطور که به دیوار تکیه داده بود ،بر زمین نشست.
آرام خون گرمی که از تنش بیرون میزد را لمس کرد و به خود گفت: چه انتقام دردناکی.
کاش خودم را میبخشیدم،افسوس.
و چشم هایش را بست.
داشتم می رفتم برم ، دیدم گرفت نشست ، گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد ، دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار برم بیگیرم بخوابم :D
ابراهیم عزیز ، دوست گرانقدر
من خدمت همه اقوام ایران ارادت دارم. و البته اصفهان که مهد هنره و بواقع نصف جهان. این لهجه در خیلی از نواحی استفاده میشه و یه جورایی فرامنطقه ایه ! میشه در اصفهان، کمی در اراک، گلپایگان و سلفجگان و دلیجان و...آن را شنید ولذت برد. و حقیقتا من خیلی این لهجه رو دوست دارم.
اما اگر جسارتی شده و باعث رنجشی شدم پوزش میخواهم و از دوستان ناظر تقاضا میکنم مینیمال بنده را به زبان محاوره در تهران تغییر دهند.
سپاس از ابراهیم عزیز و دقت نظرشان.
لطفا با لهجه اصفهانی مطالعه گردد!