میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
سردرد شدیدی دارم.الان سی امین قرص را بلعیدم.
فردا که جسدم پیدا شود،همه می گویند : خودش را کشت!
ولی کسی نمی گوید چقدر سر درد داشت !
م.قهاری
توهین!!!
زیر سوال بردن صحت انتخابات!!!
پناه میبرم....
صرفا مزاح میکنم دوست عزیز شاهی بزرگوار به دل نگیرید;-)
بارن می بارید...
پسرک در حالی که سعی میکرد روزنامه هایش را خشک نگه دارد با التماس به مرد گفت:«آقا، خواهش می کنم یکی بخرید».
«گم شو»
پسرک لباس مرد را گرفت: «خواهش می کنم آقا!» .
مرد فریاد کشید:«اه، ببین با دستات لباسمو کثیف کردی» و روزنامه ها رو به گوشه خیابان پرت کرد.
باران همچنان ادامه داشت...
- انجامش دادی؟
- هنوز نه!
- بعدا انجامش میدی دیگه؟
- آره، انجام میدم!
- مطمئنی؟
- گفتم که انجام میدم.
- مطمئن باشم؟
- آره!
-کی این کارو میکنی؟
- وقتی که دست از پرسیدن این سوالهای احمقانت برداری!
….
….
….
….
….
-بیا من دیگه سوال نمی پرسم، ولی هنوز کاری که گفتی رو نکردیا!
- برای اینکه دوباره داری سوال می کنی!
-خواهش می کنم...
-اه، خفه..و
اصفهانی های عزیز دنبال توطئه نباشید که استکبار از درون است . (شوخی)
اما پس معلوم میشود با این تیزبینی و نقطه بینی و نکته بینی آن همه رای را بر بدن زده اید ها .
ابراهیم خان شما نیز آن یه نقطه را بر ما ببخشایید که خربزه آب است .
"برق"
برق رفت . اتاق تاریک شد . زوزه ی سرد باد در هوا بر خورد . دستهایم را
روی هم گذاشتم . دلهره آمد .کتابها خندیدند . من تنها شدم . برخاستم .
کبریت روشن شد . شمع آمد . نور پخش شد . خودم را دوباره دیدم . حالم
بد شد . نشستم . چه زندگی عمیقی .
این جملات کوتاه و منقطع اما یه شدت وابسته به هم و در گیر رابطه علت و معلولی که در عین کوتاهی بار معنایی خاص خودشون را هم به دوش می کشند نمونه ایی خالص از هنر مینیمالیستی به مفهوم واقعی کلمه هستند.یعنی در حقیقت در این مجموعه ، تنها نثر این داستان، یک مینیمالیست واقعی به مفهوم ساده گرایی و نه کوتاه نوشتنه.توصیفاتی که در مجموع فضای مد نظر نویسنده را به راحتی منتقل می کنه.قطع(برق) به عنوان فنومنی است که انگار رفتن آن همچو صاعقه ایی در یک (روال همیشگی ) شکاف ایجاد کرده اما در نهایت همان( روال )است و همان (خود) و همان (حال).و در پایان چه چیز زیبا تر از این جمله دو پهلو به عنوان نتیجه گیری آن (روال):چه زندگی عمیقی
چندین بار این داستان را خوندم و از تکنیک و هنر نویسنده عزیز لذت بردم.و البته باید اعتراف کنم اگه دوباره سیستم رای گیری ریست میشد ، این داستان رای اول من بود.
پوزش . بنده کامی را با کامبیز شیخی میم مثل مینیمال اشتباه گرفتم .
از همین جا در ثور عذر خواهی میدمم که این کامی هیچ کامبیز دیگری در خود ندارد . کامی ؛ کامی ست .
غلط از ینده بوده .
شاید منظور از توطئه ی مذکور توطئه ی فرانسویست که فرقه ی بعضی از آنها به معبد صهیون وصل میشود .
اما وقتی من مشغول چیدن ارزش های خود بودم اعداد مزخرف همان هایی بودند که آنجا جلوی آن قلب محترم درج شده بودند . .
ابراهیم بوده و همچنان هستم;-)
منظورتون از کامبیز من هستم؟
من اسمم کمال هست:-)